اضطراب اجتماعی

اضطراب اجتماعی


#مقاله 

#اضطراب_اجتماعی -قسمت اول


این مراجع من یک دانشجوی دبیری بود که حدود 20 سال سن داشت. مرد جوان دچار مشکلی بود که زندگیش را مختل کرده بود. او مبتلا به نوعی کمرویی بیمار گونه بود. اگر قرار بود درکلاس درس سؤالی بپرسد قلبش به تپش می افتاد، نفسش به سختی در می آمد، بدنش داغ می شد، سرش گیج می رفت، صدایش می گرفت، عرق می کرد و گلویش خشک می شد. در نتیجه بسیاری از اوقات که سؤالی برایش پیش می آمد نمیتوانست آن را از استاد بپرسد. اگر استاد نیز از او سؤالی می کرد همین دردسر تکرار می شد. وقتی قرار بود دانشجویان در کلاس کنفراس بدهند به بهانه های مختلف طفره می رفت و در نهایت هم نمره ی کنفرانش را ازدست می داد. اگر دقایقی به کلاس دیر می رسید در زدن، اجازه گرفتن و عبور از جلوی کلاس برای نشستن در جایش، برایش کاری طاقت فرسا بود بنابراین بسیار پیش می آمد که دقایقی دیر رسیدن باعث محروم ماندن از کلاس و غیبت خوردن می شد. از همه سخت تر این که در ترم جدید باید برای کارآموزی تدریس به مدارس می رفت و به دانش آموزان درس می داد و این کار برایش تقریباً غیر ممکن بود. این بود که علیرغم این که چند سالی گرفتاریش را تحمل کرده بود، مجبور به مراجعه به روانپزشک شده بود. این جوان مبتلا به اختلالی به نام «اضطراب اجتماعی» یا «فوبیای اجتماعی» بود. مبتلایان به این بیماری ترس مستمر و قابل توجهی از موقعیت های اجتماعی دارند که ممکن است مورد دقت نظر و ارزیابی دیگران قرار گیرند. در برخی بیماران این موقعیت ها محدود است مثلأ فقط معطوف به کلاس درس است ولی در برخی دیگر از بیماران، فوبیا «منتشر» است یعنی هم در کلاس درس مشکل دارند، هم در مهمانی رفتن، و حتی موقع قدم زدن در خیابان و رد شدن از کنار افرادی که به آن ها نگاه می کنند. این افراد نگران این هستند که طوری رفتار کنند که موجب خجالت و تحقیرشان شود، در نتیجه سعی می کنند از موقعیت های اضطراب آور پرهیز و اجتناب کنند. مثلأ در کلاس صحبت نمی کنند، در مهمانی ها گوشه گیری می کنند، در مصاحبه ی استخدامی شرکت نمی کنند و غیره. طبیعی است که این بیماری هرچند درد جسمانی برای فرد ایجاد نمی کند اما ناتوانی و گرفتاری آن از بسیاری از بیماری ها دردناک تر است و افت تحصیلی، عدم ارتقا شغلی و کشمکش های خانوادگی برای این بیماران حتمی است. در درمان فوبی اجتماعی هم داروها موثرند و هم روان درمانی، اما استفاده توام از هر دو روش نتیجه ی بهتری دارد. داروها واکنش اضطرابی بیمار و حسّاسیّت ذهنی وی به نگاه و برخورد دیگران را کاهش می دهند. در کنار آن درمان شناختی-رفتاری هم نتایج بسیار چشمگیری دارد. روش روان درمانی که برای این بیماران مناسب است تکنیک رفتار درمانی «مواجه سازی تدریجی» می باشد. برای درمان ضروری است که «اجتناب» بیمار شکسته شود اما بدیهی است که بیمار قادر به تحمل این که یکباره اجتناب خود را کنار بگذارد و در کلاس درس بلند شود و شروع به سخنرانی نماید نمی باشد. حتی فکر کردن به این کار هم بیمار را دچار اضطراب غیر قابل تحمّلی می کند. پس چه باید کرد؟


درمانگر پس از دادن اطلاعات و آموزش کافی به بیمار در مورد اساس این اختلال یک برنامه رفتاری برای بیمار طرح ریزی می کند. مثلأ برای این جوان دانشجو برنامه زیر طراحی شد: هفته اول هر روز به مدت نیم ساعت یکی از مباحث درسی را برای دوست صمیمی ات بازگومی کنی. دوست صمیمی این جوان که خود حاضر به همکاری در حل مشکلات دوستش شده بود در این برنامه «کمک درمانگر» نامیده می شود. برای بیماران با این شدت فوبی حتی همین مقدار برنامه نیز اضطراب ایجاد می کند اما تجربه این اضطراب برای درمان بیمار لازم است. در ابتدای شروع به صحبت در هر جلسه تمرین، بیمار اضطراب بالایی احساس می کرد. اما به تدریج با ادامه این اضطراب کمتر می شد تا به پایین ترین حد می رسید سطحی که به آن «عادت سازی» می گوییم

@TOHIDCLINIC


بیمار گزارش هر جلسه تمرین خود را یادداشت می کرد. برای قابل ارزیابی کردن روند کار به بیمار یاد دادم که اضطراب خود را شماره گذاری کند مثلأ وقتی علائم اضطراب طاقت فرسا است به اضطرابش نمره 10 بدهد، وقتی اصلاً اضطراب ندارد نمره صفر و حد وسط را 5 بنامد و به ترتیب احساس ذهنی خود را با ارقام به ما بنمایاند. این ارقام کمک می کرد که بیمار میزان اضطرابش را در جریان تمرینات به شکل نمودارهایی برای ما بکشد. وقتی درپایان هفته این جوان مراجعه کرد نمودارها به وضوح نشان می داد که بیمار برای درس دادن به دوستش اضطراب کمتری نسبت به هفته قبل دارد لذا برنامه هفته دوم طراحی شد. مراجع در یک خوابگاه دانشجویی زندگی می کرد در اطاقی که 3 هم اطاقی نیز داشت. قرار شد هر روز در ساعت مشخصی کلاس درس ترتیب دهد و برای 3 نفر هم اطاقیش 20 دقیقه صحبت کند. گزارش جلسات و نمودارهایی که بیمار در پایان هفته دوم برایم آورد نشان داد که او پیشرفت خوبی داشته است. لازم است خاطرنشان کنم که حضور درمانگر و توجه و پیگیری او یک «فضای حمایتی» ایجاد می کند که تعهّد مراجع به برنامه ی رفتاری اش را افزایش می دهد بنابراین در شیوه های درمان رفتاری ملاقات های مکرّر با درمانگر ضروری است. در هر جلسه درمانگر به مرور تکلیف ها و تمرینات جلسه ی قبل می پردازد، تکلیف و تمرین بعدی را با همکاری مراجع طرّاحی می کند و با ایفای نقش در جلسه ی درمان مراجع را برای انجام تمرین در محیط بیرون آماده می کند. تکلیف های رفتاری ما هم به همین صورت به طور تدریجی افزایش یافت و هر جلسه بسته به آمادگی و موافقت مراجع تکالیف پیشرفت می کرد و البته داروها نیز به تأثیر گذاری خود مشغول بودند. نتیجه کار همان طورکه پیش بینی می شد این بود که چند ماه بعد بیمار کنفرانس های کلاسی اش را ارائه می کرد و البته می دانست که برای این که احتمال عود علائمش کمتر شود باید داروها را تا زمانی که تغییرات سبک زندگی او تثبیت شوند ادامه دهد و از طرفی هر جا که احساس اضطراب می کند و مایل است «اجتناب» کند و به گوشه ای بخزد برعکس باید اجتنابش را بشکند و لب به سخن بگشاید چون اگرتابع «اجتناب» خود شود روز به روز محدوده این اجتناب توسعه می یابد. البته همه بیماران شرایط یکسانی ندارند مثلأ در گروهی از بیماران ممکن است روانپزشک متوجه شود که گریز آن ها از موقعیت های اجتماعی بخاطر «افسردگی» آن هاست. در چنین مواردی روانپزشک افسردگی را درمان می کند. در مواردی نیز ممکن است درمانگر دریابد که مراجع در ارتباط نزدیک با فردی تحقیر کننده است، فردی که اعتماد به نفس او را از او می گیرد و اضطراب او را تشدید می کند.

 سال ها پیش خانمی برای درمان فوبیای رانندگی به من مراجعه کرد. این خانم سال ها گواهینامه ی رانندگی داشت ولی از رانندگی اجتناب می کرد. وقتی طرح درمان او به نقطه ای رسید که موافقت کرد تمرینات عملی رانندگی را شروع کند همسر او شروع به مانع تراشی کرد. ابتدا مانع تراشی شوهر به صورت ترساندن همسرش از تصادفات رانندگی و عواقب آن بود ولی وقتی که این تهدیدها مؤثر واقع نشد آقای شوهر شروع به ایجاد موانع عملی کرد مثلاً سوئیچ ماشین همسرش را با خود می برد یا حتی اتوموبیل خودش را فروخت تا با اتوموبیل همسرش به محلّ کار برود و اتوموبیل در خانه نباشد! برخی افراد که علاقمندند در موضع تحکّم و اقتدار باشند نزدیکان خود را دچار ترس و اضطراب می کنند تا آن ها را به خود وابسته نگه دارند. طبعاً در چنین مواردی درمان های سیستمی مثل زوج درمانی باید با تمرینات رفتاری همراه شوند در غیر این صورت فرد مسلّط رابطه، مانع پیشرفت درمان خواهد شد. تشخیص و درمان اضطراب اجتماعی همیشه آسان نیست. گاهی اوقات ممکن است اضطراب، پشت خودبزرگ بینی و حتی پرخاشگری پنهان شود. سال ها پیش دانشجویی داشتم که در کلاس های درس به اساتید بی اعتنا بود، در میانه ی درس در گوش همکلاسی هایش صحبت می کرد و می خندید و در گفتگو با اساتید لحنی پرخاشگر و نگاهی متکبّرانه به خود می گرفت به صورتی که در اوّلین برخوردها فردی خودشیفته به نظر می رسید. بعدها که بیشتر به او نزدیک شدم متوجه شدم که اضطراب اجتماعی بالایی دارد که آن را پشت نقاب بی اعتنایی و تحقیر و تمسخر دیگران پنهان می کند. در این موارد، درمان پیچیده تر و طولانی تری مورد نیاز است چرا که مدّت ها زمان می برد تا این فرد از پشت نقاب درآید، ضمن این که لحن استهزا آمیز و برخورد متکبرانه ی وی در رابطه ی درمانی هم تداخل می کند. چنین افرادی معمولاً داوطلبانه قدم در مسیر درمان نمی گذارند بلکه مشکلات ارتباطی باعث می شود مجبور به دریافت کمک شوند در حالی که انگشت اتهام شان رو به دیگران است و آن ها را مسؤول مشکل ارتباطی شان می دانند. 

پیام دیده نشو در کودکی زمینه ساز اضطراب اجتماعی در بزرگسالی است و فرد بسیاری از موقعیتهای شغلی و اجتماعی را از دست خواهد داد و از طرف دیگر پیام دیده بشو در کودکی باعث شده فرد در بزرگسالی مسوولیت هایی را بپذیرد که برایش آمادگی ندارد و در واقع گروه دوم برای جامعه خطرناکند.

تقدیر و تشویق غلو شده و بیش از حد و نامتناسب نیز زمینه آماس روانی یا خودشیفتگی یا شخصیت نمایشی را فراهم میکند 


گاهی خودشیفتگی مکانیسم دفاعی وارونه سازی در برابر تحقیر های زیاد دوران کودکی است 

اروین یالوم خودشیفتگی را مثل خاص و استثنایی بودن ، دفاعی در برابر اضطراب مرگ میداند.


دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک 



Report Page