اصلاح‌طلبان پیروزند چون کنار اکثریت مردم ایستادند

اصلاح‌طلبان پیروزند چون کنار اکثریت مردم ایستادند

گفتگو با روزنامه ایران



حدود دو هفته پیش گفتگوی مفصلی با دوست خوبم خانم مهراوه خوارزمی خبرنگار با سابقه روزنامه ایران داشتم در مورد تحلیل انتخابات مجلس و آینده اصلاحات، متأسفانه به دلیل وضعیت روزنامه‌ها پس از بحران کرونا و کاهش صفحات روزنامه ایران این گفتگو هم دیر و هم به صورت گزیده روز گذشته منتشر شد. مشروح این گفتگو را در زیر می‌خوانید.

سیاست فقط در انتخابات خلاصه نمی‌شود.اصلاح‌طلبان چون قدرت شان را همواره از مردم گرفتند در انتخابات مجلس یازدهم تشخیص دادند باید در کنار مردم بایستند. اصلاح‌طلب‌ها جای درستی ایستادند و این تصمیم و نتیجه هم باید در زمره پیروزی‌های شورای عالی قرار بگیرد.


نخستین تحرک مهم اصلاح‌طلبان حدود دو ماه بعد از انتخابات مجلس یازدهم کناره گیری یکی از چهره‌های برجسته این جریان از شورای عالی سیاستگذاری اش بود. اگرچه در این مدت شاهد برخی کناره‌گیری‌های حزبی هم بودیم. اما آقای موسوی لاری با تاکید بر ضرورت بازنگری در شورای عالی اصلاح‌طلبان استعفا داد و خواه ناخواه آغازی شد برای به میان آمدن دوباره نقد عملکرد این شورا. چرا تحرک اصلاح‌طلبان بعد از مدت قابل ملاحظه‌ای فطرت از جنس کناره‌گیری و به نوعی رفتار انفعالی است؟ آیا باید این وضعیت را به نوعی قرار گرفتن اصلاح‌طلبی در مسیر پایان تلقی کرد؟  

شورای عالی سیاستگذاری اصلاح‌طلبان (شعسا) در سه دوره‌ای که با دستور کار انتخاباتی‌اش تشکیل شد، یعنی در سال‌های ۹۴، ۹۶و ۹۸بر مبنای خرد جمعی عمل کرد و به باورم عملکرد موفق و قابل دفاعی از خود باقی گذاشت. هدف گذاری این شورا در ۹۴راهبری یک ائتلاف حداکثری برای مطالبه‌ای حداقلی بود؛ اینکه مجلس دهم با کمترین نیروی تندرو تشکیل شود. فهرست‌های انتخاباتی هم بر همان اساس بسته شد و در عمل هم سبب شد حدود ۲۰۰نماینده اقتدارگرا و شامل نظامی‌های کت شلواری به حدود ۳۰– ۴۰نفر در مجلس دهم کاهش پیدا کند. گرچه همین تعداد به دلیل در اختیار داشتن امکانات رسانه ای وسیع‌تر خیلی پر سر و صدا بودند. عملکرد شورای عالی در انتخابات سال ۹۶هم بالاترین نرخ مشارکت در انتخابات شوراها را رقم زد و اصلاح طلبان در کلانشهر ها پیروزی قاطعی بدست آوردند. در انتخابات ریاست جمهوری آن سال اگرچه مشخص بود کسی توان رقابت جدی با آقای روحانی را ندارد اما اصلاح طلبان در بالاتر رفتن رای ایشان موثر بودند.

اما اصلاح طلبان و ساختار اجماعی شان نتوانست این پیروزی ها را در ۹۸هم نقد کنند. جز اینکه به دلیل رد صلاحیت نیروها نصفه و نیمه در انتخابات حضور داشتند. با اقبال بدنه اجتماعی شان هم مواجه نبودند.

جهت گیری شورای عالی سیاستگذاری اصلاح‌طلبان در ۹۸بر اساس از اثر افتادن مجلس و روی‌گردانی اجتماعی از انتخابات شکل گرفت. گفتند این درست که در انتخابات مشارکت جدی نداریم اما سیاست که فقط در انتخابات خلاصه نمی‌شود.اصلاح‌طلبان چون قدرت شان را همواره از مردم گرفتند در انتخابات مجلس یازدهم تشخیص دادند باید در کنار مردم بایستند. به همین دلیل شورای عالی اعلام کرد هر کجا اندک رقابتی هست که مردم را در صحنه انتخابات نگاه می‌دارد در انتخابات شرکت می‌کنیم و جاهایی که فرصت رقابت از اصلاح طلبان گرفته شده و مردم هم گزینه های متفاوتی برای انتخاب ندارند کنار مردم می‌ایستیم. در عمل هم ما کنار مردم ایستادیم؛ منظورم شورای عالی و مجموعه احزاب اصلاح طلب است، بجز گروه هایی که تشخیص و ترجیح‌شان با اکثریت جریان تفاوت داشت. خب البته ما برای تحلیل انتخابات دوم اسفند به آمار دقیق نیاز داریم و متاسفانه وزارت کشور هنوز نتایج دقیق و از جمله آراء باطله را اعلام نکرده است. با این حال می دانیم که درصد مشارکت مردم در کلان‌شهر هادرصد پایینی بوده و شاید بشود گفت کسانی به مجلس راه پیدا کردند بعضا 10 یا 12 درصد از واجدان شرایط رای دادن را نمایندگی می کنند. به نظرم اصلاح‌طلب‌ها جای درستی ایستادند و این تصمیم و نتیجه هم باید در زمره پیروزی‌های شورای عالی قرار بگیرد.

البته طبیعتا اینکه شما جانب مردم را بگیرید یا جانب حکومت و قدرت را چالش برانگیز است وهمین انتخاب شورای عالی را از درون با چالش های جدی مواجه کرد و به سختی و با صعوبت به این تصمیم و اجماع رسید. با این وجود عده‌ای هم تمکین نکردند. متاسفانه حتی خود رئیس شورا هم عملا به این تصمیم جمعی پایبند نبود و در نهایت در تهران از یکی از فهرست هایی که مدعی بود جمعی از گروه‌های اصلاح طلب را نمایندگی می‌کند حمایت کرد و با آنهاعکس گرفت. البته کف رای گروه‌هایی که فهرست دادند یعنی کارگزاران و فهرست ائتلاف برای فردای ایران به ترتیب از ۴ هزار و ۷ هزار رای تجاوز نکرد.

به این ترتیب آیا باید آن تصمیم به فهرست انتخاباتی ندادن و در عین حال ارائه دو فهرست حزبی و حمایت رئیس شورای سیاستگذاری از یکی از آن فهرست ها بر خلاف تصمیم اجماعی شورا را یکی از دلایل افزایش چالش درونی شورا و انتقادات بیرونی نسبت به آن تلقی کنیم؟

در ۹۲، ۹۴و ۹۸انتخاب و راهبرد رفتن در درون قدرت بود و برای همه جذابیت داشت. اما در بزنگاهی که شما می‌خواهید بین مردم و قدرت یکی را انتخاب کنید حتما شکاف‌هایی ایجاد می‌شود و من شاهد بودم که آقای عارف برای پر کردن این شکاف زحمات زیادی کشیدند. انصاف را رعایت کنیم آقای عارف خیلی تلاش کرد که به نوعی آسیب‌های ناشی از این شکاف و انتخاب را به حداقل برساند. یکی از دغدغه هایش این بود که اگر ما برویم سمت مردم و حکومت را رها کنیم ممکن است شرایط به شرایط سخت و امنیتی و فشارهای ۸۸تا ۹۲برگردد. همواره دغدغه اش این بود که این انتخاب دوباره آن رویارویی و آنتاگون را به سیاست ایران بازگرداند. ولی خب در سیاست باید یک جاهایی هم با جسارت و شجاعت انتخاب کرد. فکر می‌کنم در مجموع اصلاح طلبان در انتخابات ۹۸هم در کنار مردم ایستادند و هم زیر میز بازی انتخابات نزدند. همچنان که ما در حزب اتحاد اعلام کردیم هرجا شورای عالی فهرست داشته باشد در کنار آن هستیم و به نیروهایمان می گوییم که بروند شرکت کنند. مثلا در استان قزوین در هر سه حوزه انتخابیه اصلاح طلبان فهرست داشتند و شورای عالی سیاستگذاری استان قزوین به این جمع بندی رسیده بود که کاندیدا دارد و حداقلی از رقابت وجود دارد. خب حزب اتحاد هم آنجا فعال شد. حتی برای اینکه نشان بدهیم به صندوق رای هر کجا رقابت باشد احترام می گذاریم دبیرکل ما روز انتخابات به قزوین رفت و در آنجا رای داد. البته در استان‌ها و حوزه‌های انتخابیه دیگری هم اصلاح‌طلبان لیست دادند و بعضا رای هم آوردند. ولی در مجموع فکر کنم درون خود شورا پیش‌بینی‌پذیر بود که این چالش بعد از انتخابات سر باز می‌کند.

این واضح است که با توجه به شرایط جدید و چشم انداز سیاسی ایران، ساز و کارهای درونی شورای عالی باید حتما دچار تحول شود. این فقط خواست آقای موسوی لاری نیست. ایشان وزن بالایی در میان چهره های اصلاح طلب دارد و از سابقون جریان سیاسی چپ، خط امام و اصلاح طلب است، معاون حقوقی و وزیر کشور دولت آقای خاتمی بوده و به هر حال از چهره های پر نفوذ در میان اصلاح طلبان و حاکمیت است اما کناره گیری ایشان به نظر من کناره گیری شخصی نبود. زیرا ایشان به نوعی مجمع روحانیون مبارز را هم در شورا نمایندگی می کرد. رفتن ایشان پیام های جدی دارد و با کناره گیری های دیگر متفاوت است. از جمله این کناره گیری می تواند بیانگر دغدغه بسیاری از گروه ها و شخصیت های حقیقی و حقوقی دیگر باشد؛ اینکه اعتبار شورای عالی سیاستگذاری اصلاح طلبان هر چه که هست بی محابا خرج انتخابات ۱۴۰۰یک شخصیت مثلا آقای دکتر عارف نشود. این دغدغه اکثریت است و اگر بخواهد چنین شود قطعا این شورا از هم خواهد پاشید. نکته دیگر اینکه به هر حال شرایط جدید سیاست در ایران و قدرت گرفتن دوباره افراطیون در مجلس و تغییر ترکیب قوای سه گانه به نفع اقتدارگرایی در سال اخر دولت و انتقاداتی که از آقای روحانی هست و خواه ناخواه در کارنامه اصلاح طلبان درج می‌شود چالش هایی است که نشان می‌دهد شورا باید دچار تغییر ساختار بشود و همچنین باید تغییرات گفتمانی در جریان اصلاحات شکل بگیرد.

گفتید شورای عالی در سمت مردم ایستاد. اما بپذیریم که آن تصمیم منفعلانه بود از این جهت که دست‌کم بدنه اجتماعی اصلاح‌طلبان تصمیم خودشان را پیشتر گرفته و به نوعی اعلام کرده بودند. به همین دلیل هم آن تصمیم گفتگو و تعاملی بین اصلاح‌طلبان و مردم ایجاد نکرد. شاید اگر فهرستی هم ارائه می‌شد با اقبال مردمی مواجه نبود. یعنی گفتمان اصلاح طلبی مقبولیت خودش را از دست داده بود. البته مدام این بحث می‌شد که اگر بخواهد مقبولیت خودش را به شرایط پیروزی های ۹۲تا ۹۶ برسند باید تغییر و تحولی در خود بدهد و بازبینی داشته باشد.

برای اینکه بگوییم آن تصمیم منفعلانه بود یا فعال، باید کمی به عقب برگردیم. هسته سخت قدرت در ایران بعد از شکستی که در برابر رای مردم در ۹۲و ۹۶ خورد و عملا سرمایه های خودش را از دست رفته دید. پس تلاش کرد با همه ابزارهایی که در اختیار دارد به مردم ثابت کند که چیزی تغییر نکرده است. این پیام صریح بود و مردم آن را درک و احساس کردند رای شان تزیینی است. بعد از ۹۶ و بعد از اینکه مردم بالاترین رای ممکن را به آقای روحانی دادند انتظار تغییرات جدی داشتند اما انتظارشان چه در چینش کابینه و چه در رویه های خرد و کلان برآورده نشد و نارضایتی ها در دی ماه ۹۶ بروز پیدا کرد. اینکه کمتر از ۸ ماه بعد انتخابات با یک شورش کور ملی مواجه می شویم اگر چه در تحلیل بگوییم جریان منتقد دولت شورش را ساخت و دشمن و مخلفان خارجی آن را دامن زدند یک معنایش این بود که وقتی نارضایتی عمومی از وضعیت موجود در صندوق رای جواب نمی گیرد به خیابان می‌آید. آبان ۹۸ هم ادامه خشن‌ترهمان بود. اصلاح‌طلب‌ها نه با وقایع دی ماه ۹۶ موافق بودند و نه با آبان ۹۸. نه با رفتار کسانی که آمدند خیابان موافق بودند و نه با سرکوبی که شد.

ما در هر دو مقطع دو بیانیه تحلیلی ارائه دادیم و ریشه‌های هر دو ماجرا را به دقت بررسی کردیم. اما اگر بخواهیم در یک جمله بگوییم ۹۶ و ۹۸ چه بود باید بگوییم شورش علیه تحقیر بود. وقتی جامعه ای می آید رای می دهد و بعد می بیند در بر همان پاشنه سابق می چرخد؛ حس تحقیر و بی‌اعتمادی شکل می‌گیرد. خوشخیم‌ترین نتیجه این حس قهر انتخاباتی است و بدخیم‌ترین آن شورش خیابانی. ما هر دو را داشتیم. طبقه متوسط با صندوق قهر کرد و طبقات حاشیه ای و کسانی که چیزی برای از دست دادن ندارند در خیابان شورش کردند. 

هیچ کس از راس حکومت تا منتهاالیه اپوزیسیون از وضعیت موجود راضی نیست. اجماع مرکب درباره وضعیت موجود نارضایتی است. فقط در اینکه چه کسی مقصر است اختلاف است. جناح‌های سیاسی یکدیگر را متهم می‌کنند. یکی می گوید عامل همه اینها دشمن است و نفوذی و جنگ اقتصادی و دیگری می گوید خود رهبران و سیاست گذاران حاکم مقصر اند. اصلاح طلبان یک تحلیل چند لایه دارند و عوامل مختلفی را دخیل می‌دانند. راه حل‌های منطقی هم برای عبور از این وضعیت دارند. ولی خب وقتی صاحبان قدرت می خواهند به مردم ثابت کنند چیزی تغییر نمی کند، مردم هم روگردانی می‌کنند.

اینها را اصلاح طلبان تحلیل کردند و اینگونه نبود که منفعل باشیم. همراهی با مردم اینگونه نبود که روز انتخابات ببینند نظرسنجی‌ها مشارکت پایین را نشان می‌دهند پس با مردم همراه شوند. بلکه به محض بروز نارضایتی‌ها اصلاح طلبان هم آرام آرام به سمت مردم حرکت کردند. در ۹۶ ما هشدارهای جدی به دولت دادیم. همین طور در ۹۸ درباره تاثیر تصمیم گیری های کلان اقتصادی دولت هشدار دادیم. در مسئله برجام به کلی به حکومت هشدارهای جدی داده شد که شکست خوردن مذاکرات برجام اگر ما مقصرش باشیم هزینه های سنگینی برای کشور خواهد داشت و به رویگردانی مردم از حکومت و بی اعتمادی دامن خواهد زد. این درست که ترامپ آمد و برجام را به هم زد و همه دنیا می دانند که مقصر اصلی آن است. اما ما هم نباید گزک دست او بدهیم و بهانه فشار حداکثری ایجاد کنیم. این درست در نقطه مقابل کسانی بود که در داخل کشورمنتظر بودند ترامپ سر کار بیاید و از برجام خارج شود تا آنها هم در مجلس برجام را آتش بزنند.همه اینها نشان می‌دهد آن فرایندی که مردم به آن رای دادند و اصلاح طلبان از آن حمایت کردند اتفاق نیفتاد.

مردم هم روگردان شدند. اصلاح طلبان قدرت شان را از مردم می‌گیرند و نیرویی جز سرمایه اجتماعی شان ندارند. البته بازی سیاست اقتضاء می کند یک جاهایی ریسک بکنند، صف شکن باشند و جلوتر از مردم حرکت کنند. اما به شرط اینکه در مسیر تشخیص درست بروند. آن وقت مردم هم پشت سرشان حرکت می کنند.

اما حلقه ارتباطی اصلاح‌طلبان با جامعه، چه با طبقه متوسط که قهر انتخاباتی می کند و چه با قشر فرودست که طغیان می کند؛ حلقه‌ای مفقود است یا ما نمی‌بینیم. کما اینکه اگر وجود داشت شاید می‌توانست از بحرانی شدن دی و آبان کم کند. چطور می‌خواهید در آینده این نقیصه را برطرف کنید؟

خط قرمز اصلاحات خشونت است. اصلاح طلبان نه خشونت می‌ورزند و نه رفتاری می‌کنند که طرف مقابل را وادار به خشونت کند. این هم ناشی از ترس نیست. ما اصلاح طلب شدیم برای اینکه تغییرات مسالمت آمیز و غیر خشونت پایه را ریشه دارتر و اصولی‌تر می‌دانیم. زیرا تغییراتی که برپایه خشونت و رادیکالیسم اتفاق بیفتد تغییرات دیرپا و ماندگاری نیست. آهستگی و پیوستگی در ذات اصلاحات وجود دارد و اجازه نمی‌دهد که ما با شورش‌ها و رفتارهای خیابانی که بلافاصله به خشونت منجر می‌شود و میدانی برای عملیات سرکوب توسط نیروهای نظامی فراهم می‌کند همراهی کنیم. اصلاح‌طلبان به همین دلیل خیابان را از سیاست حذف می‌کنند مگر در شرایط ناگزیر و ناچار که از فاز اصلاح‌طلبی به سمت فاز نافرمانی مدنی و مقاومت مدنی بروند. اما ذات اصلاح طلبی می گوید که خیابان جای سیاست نیست و نباید از مردم به عنوان سپر انسانی در سیاست استفاده کرد. بنابر این ما با وجود احترام به حق اعتراض معترضان با اعتراضات دی ۹۶ وآبان ۹۸ مخالف بودیم. اگر چه اصل ۲۷ قانون اساسی حق اعتراض مردم را به رسمیت شناخته است. اما به هر حال باید میان حق اعتراض و به حق بودن موضوع اعتراض تفاوت قائل بود. ما آن اعتراضات را تا حدودی به حق نمی دانستیم. اما مقابله و سرکوبی را که با حق اعتراض مردم شد، محکوم کردیم. همچنان که نمی شد اعتراضات مالباختگان موسسات اعتباری را به حق دانست. زیرا هر کسی در زیاده خواهی و محاسبه مرکانتالیستی دچار زیان خواهد شد و سرش کلاه خواهد رفت. بماند که در نهایت با فشارمافیاهای پشت صحته آن جریانات دولت ناچار شد از خزانه ملت زیان قمار و ربای مالباختگان را پرداخت کند و همین یکی از دلایل معترض شدن بخش زیادی از جامعه شد. اصلاح طلبان این نارضایتی ها را هشدار دادند و در کنار مردم بودند.

مردم هم که می گویم اصلا یک قرائت پوپولیستی منظورم نیست. مشخص است که اصلاح طلبان پایگاه اجتماعی شان در طبقه متوسط رو به بالا است و شعارشان گسترش طبقه متوسط است و جستجوی راهی که بشود با برقراری مکانیسم های مبتنی بر عدالت اجتماعی و توسعه سیاسی و فرهنگی از دو کرانه جامعه به نفع طبقه متوسط برقرار کرد. بنابر این وقتی می‌گویم در کنار مردم ایستاده ایم ما در کنار پایگاه رای خودمان که طبقه متوسط است ایستاده ایم. طبقه متوسطی که با وجود ناراحتی در متن اعتراضات خیابانی ۹۶و ۹۸حضور نداشت یا تحفظ داشت و اعتراض خودش را در اسفند 98 نشان داد. گفت من با صندوق رای حرف می‌زنم وقتی حرف من در صندوق شنیده نمی‌شود فعلا به آن بی‌توجهی می‌کنم .

در اینکه طبقه متوسط آب رفته است حرفی نیست. اما به نظر می‌رسد رابطه اصلاح‌طلب‌ها با همین باقی مانده طبقه متوسط هم ضعف دارد و چنان که باید در نمایندگی کردن این طبقه موفق نبوده است. فاصله کمی با انتخابات ۱۴۰۰ریاست جمهوری داریم چاره اندیشی اصلاح طلبان برای اصلاح این رابطه چه خواهد بود؟

بحث ما از ارزیابی سازمان اصلاح‌طلبان یعنی شورای عالی شروع شد و رسیدیم به اینجا که باید در آینده در گفتمان و ساختار اصلاح‌طلبان چه اتفاق بیفتد که بتوانند پایگاه رای‌شان را در انتخابات برای همراهی با خود بسیج کند. همه اینها با این فرض است که از وضعیت انتخابات ۹۸ یک درس مهم گرفته شود و آن اینکه حداقلی از رقابت باید در انتخابات وجود داشته باشد تا مردم قهر نکنند. این قهر اگر در انتخابات مجلس که محلی است خودش را خیلی نشان نداد در انتخابات ریاست جمهوری که ملی است به شکل بدتری بروز پیدا خواهد کرد. بنابر این همه جریان های سیاسی داخل نظام باید بتوانند با کاندیدایی عهد ببندد. اگر این اتفاق نیفتد رویگردانی از انتخابات قطعی است و بسیج اجتماعی بسیار بسیار دشوار تر از سال ۹۲ خواهد بود.

حالا با فرض اینکه انتخابات رقابتی خواهد بود مسئله اصلاح طلبان این است که پیوندهای شکسته شده بین گروه های اصلاح طلب و بدنه اجتماعی شان یعنی طبقه متوسط را چگونه بازسازی کنند.

پیشران های اصلاح طلب به دلیل چسبندگی به دولت و تعهداتی که با آقای روحانی داده بودند که تا ۱۴۰۰ از او حمایت کنند نمی توانند از آن اعراض کنند. انکار نکنیم که این دولت محصول حمایت اصلاح طلبان است و رقبا هم چرخش های ۱۸۰ درجه ای را رسوا می کنند. اما در عین حال ناگزیریم سیاستی را اتخاذ کنیم که آن وجه اتحاد و انتقادمان از دولت را حفظ کنیم . زیرا از ابتدا هم گفتیم که ما با دولت همراه پرسشگریم و نه همکار پاسخگو. باید به نمایندگی از مردمی که حمایت کردند پرسشگری کنیم. تا اینجا انتقاد تندی نداشته ایم. بیشتر سعی کرده‌ایم به عوامل بیرونی ناکامی‌های دولت بپردازیم. کما اینکه بیشتر مشکلات را ناشی از ترامپیسم خارجی و داخلی می‌دانیم. این چیزی است که چندان مردم را اقناع نکرده است. اما از این مقطع به بعد دیگر نمی‌شود با این دست فرمان رفت. باید اصلاح طلبان موضع پرسشگری خودشان را تقویت کنند و از دولت کارنامه صریح و شفاف بخواهند. دولت هم صریح و شفاف بگوید که اگر جایی از تعهدات خود عقب مانده دلیل اش چه بوده و مسئولیت بپذیرد. اگر اصلاح‌طلبان به عنوان همراهان دولت این پرسشگری را انجام ندهند دشمنان و اضداد دولت ایستاده اند که با لحن و توپ پر این کار را بکنند و از آب گل آلود ماهی خودشان را بگیرند.

به نفع جریان میانه روی و اعتدال است که روحانی و کابینه اش را روی صندلی پرسش گری بنشانیم. این تا حدود زیادی می تواند اعتماد را بازسازی کند. اقای روحانی و همراهانش در دولت هم آنقدر سیاستمدار و پخته هستند که بدانند اگر ما پرسش گر نباشیم تخطئه گران پیش خواهند آمد. اجزاء دولت در شهریور امسال هم زمان با هفته دولت باید کارنامه دقیق بدهند و نه کارنامه تبلیغاتی . اگر در تحقق شعاری موفق نبودند سهم خود، دولت پنهان ، ترامپ و عدم همراهی های بین المللی و ... را شفاف بگویند. این کاری است که دولت آقای روحانی و شخص ایشان از عهده اش بر می‌آیند. اقای روحانی در انتخابات ۹۶ در سخنرانی در گرگان گفتند این انتخابات انتخابات ۴ ساله نیست انتخابات ۴۰ ساله است. این حرفی بود که مرا به شخصه مجاب کرد. الان هم اگر بخواهیم ۴۰ ساله برای جریان اصلاحات فکر کنیم باید روحانی بیاید و صریح و شفاف با مردم حرف بزند و مردم را قانع کند و حتی اگر اشتباهی کرده آن را شفاف با مردم در میان بگذارد. این مسئولیت پذیری کار سیاست مداران بزرگ است.

تحقق این خواست بیرون از اختیار اصلاح‌طلبان است. آنها در چارچوب تغییر گفتمانی که نسبت به آن مختارند چه می‌توانند بکنند؟

در سال ۷۶ یک بیانیه انتخاباتی با ۱۲ محور ارائه شد که حکم نقشه راه اصلاح طلبان را داشت. آن مرامنامه و نو شدن زبان سیاست در ایران بود که رای آورد و به محمل اجرایی اش تحت عنوان نقشه راه حکمرانی خوب در مجلس ششم پرداخته شد. هنوز هم اصلاح طلبان بر اساس همان نقشه راه می‌توانند خود را بازسازی کنند. در عین حال جامعه ایران تحولات نسلی بزرگی را تجربه کرده است. اگر نخواهیم در دام لائیسیسم و سکولاریسم نقابدار بیفتیم باید اداره حکومت اسلامی را از فقه وظیفه گرا به سمت فقه نتیجه گرا سوق بدهیم. اصلاح‌طلبان به عنوان یک جریان اسلامگرا باید به علما و حوزه های علمیه در این زمینه کمک کنند و اگر لازم است در ادبیات و احکام مربوط به مسائل مستحدثه تغییری اتفاق بیفتد به آن اهتمام ورزد.

بله این درست است که جامعه مدنی و احزاب سیاسی زودتر از دولت از اصلاح طلبان رنجیده شدند و پیوندشان گسسته یا سست شد. حالا حلقه های سیاسی باید کمی دستشان را از دست دولت آزاد کنند و در عوض با رابط‌های اجتماعی و فرهنگی ارتباط قوی‌تری بگیرند. زیرا این رابط‌هاهستند که شتاب دهنده بسیج اجتماعی‌اند. خوشبختانه انتخابات ۹۸ و اینکه اصلاح طلبان در کنار مردم یعنی پایگاه اجتماعی خودشان ایستادند فرصتی فراهم کرده که در ماه های آینده این پیوند ها مجددا برقرار شود. در واقع ما باید نیاز سنجی کنیم، نیاز مردم را تبدیل به تقاضای موثر بکنیم و مطالبه گری و پرسش گری کنیم و بر مبنای آن بتوانیم بدنه اجتماعی خودمان را نمایندگی کنیم و آنها را بسیج کنیم. این راهکاری است که به نظرمن می رسد و تلاش خواهیم کرد که دوستان مان را در این مسیر همراه کنیم.

شما از بازگشت به مرام نامه اصلاح‌طلبان در سال ۷۶ گفتید. برداشت من از گفته شما این است که معتقدید اصلاحات بیش از تغییر گفتمانی به تغییر حاملان این گفتمان نیاز دارد. بخشی از این تغییر هم می‌تواند در شورای عالی سیاستگذاری به عنوان نهاد مرکزی این جریان باشد . زیرا به نظر می‌رسدالان گفتمان اصلاحات از زبان برخی حاملان آن پذیرفته و باور نمی‌شود.

در سال ۷۶، دو دهه پس از انقلاب اسلامی جنبش دوم خرداد به باور بسیاری از حاملان آن یک جنبش احیاگر بود و نه یک جنبش تجدیدنظر طلب. خاتمی در آن زمان می‌گفت در انقلاب اسلامی ارمان هایی داشتیم که دچار انحراف شده و دوم خرداد احیاگر آن آرمان ها است. فراموش نکنیم که افکار عمومی با بخش هایی از همان جریان چپ به مشکل خورده و طردشان کرده بود. پس جریان چپ ابتدا خودش را پالایش و اصلاح کرد. حتی چهر‌ه‌هایی را کنار گذاشت و با چهره نو و پوست اندازی اما با شعار احیا آرمان ها پا به میدان گذاشت.

از خرداد ۷۶تا الان هم بیش از دو دهه گذشته است. ما الان نیاز به یک تجدد داریم. احیاگری دیگر معنا نمی‌دهد. فاصله ادبیات سال ۵۷ با فهم امروزجامعه از آن آرمان ها چنان متفاوت شده که گویی از دو جهان موازی حرف می‌زنیم. مفهوم استقلال در فضای جنگ سرد ۱۳۵۷ با مفهوم استقلال در ۱۳۹۹کاملا متفاوت است. هر دو استقلال اند اما با دو معنی متفاوت. همین طور است معنای آزادی. در بستر تحولات نسلی، تغییرات تکنولوژی و شکل گیری دنیای بدون مرز و به هم پیوسته و ... مفاهیم دچار تحول شده اند. جنبش های اصلاح طلبانه باید به فکر بازتولید آرمان هایی متناسب با عصر خودشان باشند البته که ریشه و تبار و پیوند یکی است. 

اما آنچه ما را عقب انداخته این است که ما هنوز دولت –ملت نداریم. بلکه به سمت بازتولید امت و امامت رفتیم. این دوگانگی در سایه کاریزمای رهبری امام(ره) فراموش شد. اما مطالبه تاریخی مردم ایران طی نزدیک به ۲۰۰ سال گذشته شکل گیری مفهوم واقعی دولت –ملت است. اصلاح طلبان باید شجاعت بیان این اندیشه را داشته باشند. البته حتما نگرش مخالف این عقیده هم وجود دارد و باید بپذیریم که مردم انتخاب می کنند. پیروز میدان بدون پذیرش مردم بازنده اصلی است. ممکن است یک جریان سیاسی با روش های سرکوب گرانه نبرد را ببرد اما اصل منازعه را خواهد باخت. این آن چیزهایی است که باید در گفتمان اصلاحات اصلاح کنیم زیرا اتفاقا چالش ما در مفاهیم کلان است و نه در سیاستگذاری اقتصاد و ... که زیر مجموعه اند.

البته که اصلاح طلبان در اقتصاد، اجتماع و فرهنگ هم حرف های جدی دارند. مثلا در حوزه اجتماع اصلاح طلبان باید لکنت زبان را کنار بگذارند و بگویند که انتخاب آزاد سبک زندگی و فهم قائل شدن برای ملت را محترم می‌دارند. یا بگویند در حوزه فرهنگ باید سانسور آن هم از نوع سلیقه ای و غیر مستدل اش برچیده شود. که اگر ما ارادی این کار را نکنیم به ما تحمیل خواهد شد.

دراقتصاد هم تحولات بر اساس دولت ملت باشد . وقتی میروید در الگوی امت و امامت دچار حصر و انزوا می شوید. بر اساس ایده دولت- ملت اقتصاد ایران باید بخشی از زنجیره اقتصاد جهانی باشد و در مرکز حوزه تمدنی «بدر نوروز» که اتفاقا شامل «هلال شیعی» هم می شود و با نگاه فرهنگی اقتصادی شکل می گیرد قرار بگیرد؛ سرزمینی به قطر ۴ هزار کیلومتر با بازار دارای نزدیک ۵۰۰ میلیون نفر جمعیت. آن وقت اقتصاد ما از انزوا خارج می شود و می توانیم بر اساس مزیت های نسبی مان تولید کنیم و در جایی هم که مزیت نداریم توزیع کننده خواهیم بود.

خلاصه این ایده‌ها چیست؟

تستی و کنکوری اش این است که باید چهره اصلاح طلبان و حاملان اصلاح طلبی تغییر کند. باید کسانی حامل پرچم اصلاح طلبی باشند که جرات واگویه این تجدید نظرها را داشته باشند.

بعضی اصلاح طلبان چه به لحاظ پیشینه سیاسی و چه به لحاظ عملکردهای اقتصادی و فرهنگی و ... در موقعیتی قرار دارند که این حرفها از زبان آنها پذیرفته نیست...

اگر گفتمان ساخته شود سخنگویان و سازمان خودش را هم پیدا می‌کند. این ظرفیت در اصلاح‌طلبان وجود دارد که چهره های فاقد جرات بیان این عقاید و ساختارهای ناهمراه را به حاشیه برانند. شاید سازمان‌ها، ائتلاف‌ها و ساختارهای جدید شکل بگیرد. ولی اینها همه تکنیک است. اگر گفتمان شکل بگیرد تحقق پیدا می کند. مگر در سال ۷۶کسی تاجزاده و حجاریان را می شناخت.

حرف تان در نظر درست است اما با عمل فاصله دارد.

شما اگر سال ۷۳با حجاریان گفتگو می کردید همین را می گفتید. در آن فضا آن حرفها تحقق پذیر به نظر نمی‌رسید.

ببینید مثلا نیروهای جوان به ساختار شورای سیاستگذاری تزریق شدند اما عملا زورشان نرسید و همین الان هم گویا گرفتاراصلاح‌طلب‌ها بر سر همان تصلب موجود است.

همه حرف من این است که اگر بخواهیم تغییری اتفاق بیفتد باید از این ساختار جلوتر برویم و تجدید نظر را انجام بدهیم. اگر قرار باشد در بند ساختار موجود اصلاح طلبان بمانیم که اصلا بحث ما بی‌معنا است. معلوم است که تکرار این فرایند در برهه کنونی دیگر جواب نمی‌دهد. به همین دلیل است که موسوی‌لاری که تازه جزء خط میانه است می آید و پایه گذار تجدید ساختار این شورا می‌شود. حرفی که با استقبال اصلاح‌طلبان مواجه می‌شود و نشان دهنده آن است که عبور از ساختار و کانتکس قبلی یک ضرورت است. فصل جدید فعالیت سیاسی که فعلا هدف اش انتخابات ۱۴۰۰ است اقتضاء می‌کند که با تجدید گفتمان، ساختار و تغییر چهره ها وارد میدان بشویم.

امیدوارید که این تغییر با سرعت اتفاق بیفتد؟

چندان ناامید نیستم اما مملکت به خاطر کرونا روی دور کند افتاده است. امیدوارم این بحث‌های سیاسی نشر پیدا کند و کلونی‌های اجتماعی را به هم پیوند بزند. 


Report Page