استکبارِ جهل: علم و شبهعلم
رضا منصوری۵ اردیبهشت ۱۳۹۹
بچه که بودم، اوائل دبیرستان، حدود ۶۰ سال پیش، کتابی خواندم مختصر با عنوان «چگونه میشود اتم را با چشم غیر مسلح دید». نویسنده استاد سرشناس دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود. همان موقع تعجب کردم چرا نویسنده که استاد دانشگاه است متوجه معنی جملهاش نیست. خدا رحمتش کند. عنوان کتاب، گزارهای است که به لحاظ منطق زبان هیچ اشکالی ندارد. در زبان علم اما گزارهای بیمعنی است. گزارههای علمی، خلاصه بگویم، در چارچوب مدل معنی پیدا میکند، که بهتفصیل نوشتهام[1]. هنگامی که گزارهای میسازیم با واژههای علمی اما قاعدههای مدل را زیر پا میگذاریم دیگر گزارهء ما یک گزارهء علمی نیست؛ آنرا شبهعلم[2] مینامیم.
شبهعلم در جهان خوب شناخته شده است. شبهعلمِ مشهوری که حالا بهعنوان یک مطالعهء موردیِ مهم برای تدریس در فلسفهء علم بحث میشود «قضیهء سوکال[3]» است. سوکال فیزیکدانی است که مقالهای با واژههای مکانیک کوانتوم و نظریهء میدان و نسبیت نوشت در یک بافتار اجتماعی، و وانمود کرد که یک بحث پسامدرن اجتماعی میکند. نوشتهاش را فرستاد به یک مجلهء جامعهشناسی که چاپ شد. پس از چاپ، به مسؤولان مجله نوشت که دستتان انداختهام! حالا بگویید کی کی را دست انداخته است؟ میشود سالها مناظره کرد، بحثهای مَدْرِسی کرد، که حق با کیست. اما دانشگرِ مدرن با یک جمله مسئله را حل میکند و از آن میگذرد: شبه-علم است چون واژهها خارج از بافتار مدل بهکار رفته است. تمام! پس از آن، اجتماع علمی به آن بیتوجهی میکند. آن را شیطنت مینامد، یا شیادی، یا جهل. افرادِ بیاطلاع از روالهای علمِ مدرن، چه دانشگاهی و چه اهل سیاست، هر چه میخواهند بگویند!
برای ما در ایران این پدیده چندان شناخته شده نیست اما مصداقهای متنوعتری دارد ناشی از اینکه هنوز در مرحلهء خردِ نقلبنیان یا خرد نقّال هستیم و هنوز در عرف روز دنیا «باخرد» نشدهایم. به کتابِ من «سندرم دورهء نقل» اگر مراجعه کنید مصداقهای زیادی میبینید از این انواع شبهعلم: از شیادی بگیرید تا سوء تفاهم و بدمفهومش[4]. کلیشهء «بهتر از نمونهء خارجی»، «عالیترین فناوریهای روز جهانی»، و بهیک معنی «دانشمندان یک درصدی» تنها نمونهء کمی از مصداقهای این خرد نقّال است و گرفتن شبهعلم به جای علم. آخرین آنها هم همان ویروسیاب است که «نمیخواهیم فناوری آن را به آمریکاییها بدهیم». متاسفانه غُلُوّ و تفکرهای غالیانهء مذهبی در جمهوری اسلامی مفاهیم را بسیار شناور کرده است. دیگر تعجب نمیکنیم اگر روزی به سنگکی برویم و لواش تحویلمان دهند! این فضای مفاهیمِ شناورْ بهشتِ فاسدان و سوءاستفادهکنندگان است که ما برایشان فراهم کردهایم.
این رشدِ شبهعلم در ایران پدیدهء مدرنی است که برمیگردد به حدود ۱۵۰ سال پیش هنگامی که بزرگان حوزه میخواستند مثلا علم مدرن را با اسلام آشتی دهند، یا روشنفکر-لقبانِ ما میخواستند هر گزارهء مثلاً علمی را حقیقتِ محض تلقی کنند و جامعه را بر مبنای آن اداره کنند. اکنون نیز آنچه که بهنامِ علمِ اسلامی، فیزیک اسلامی، شیمی اسلامی، و علوم انسانیِ اسلامی نامیده شده، یا آرزو شده، از همین جنسِ شبهعلم است، در بهترین شرایط. اگر هم همکاران دانشگاهی ما گاهی به دفاعی ظریفانه از این نوع شبهعلمها بهپا میخیزند ناشی از همان خرد نقّالِ حاکم در رفتار ما دانشگاهیان است.
در چارچوب مفاهیمی که در یادداشتهای سال گذشته نوشتهام، این پدیده را تنها با خردِ نقلبنیان، یا خردِ نقّال، میشود فهمید. همین خرد نقال است که به استکبارِ جهل[5] در جامعهء کنونی ما دامن زده است. و همین خرد نقال است که بههنگامِ هر ادعای شبهعلمی، بهجای اینکه شواهدِ شبهعلم را در آن بتاباند، میگوید «حالا اگر یک درصد این ادعا درست باشد چی». مسئلهْ درصدِ خطا نیست. مسئلهْ نفسِ خروجْ از روال و قاعدهء علمی است. جوانان متخصصِ بسیجِ ما اگر کار علمی میخواهند بکنند باید قاعدهها و روالهای علمی را مراعات کنند. هنگامی که این قاعدهها کنار گذاشته شود میشود شبهعلم. والسلام. کارِ محرمانهء علمی هم قواعد خودش را دارد. بهخصوص استکبار جهانی در این زمینه بسیار باتجربه است. رونمایی یک مثلاًدستاوردِ علمی یا فناوری با حضور رسانهها به آن علمیّت نمیدهد، بلکه شکِّ شبهعلمی بودن را بهیقین تبدیل میکند! خوشحالم که نیروهای نظامی ما از تصمیم خودشان برای رونمایی در حضور رسانهها عقب نشستند. بسیجِ اساتید هم اگر میخواهد جدی تلقی بشود نباید از شبهعلم حمایت کند بلکه باید بر روالهای علمی پا بفشارد، و بخواهد قدرتمندان ما هم خود را در این چارچوب قرار بدهند.
چند دهه میشود که نوشتم ما دچار استکبارِ جهل هستیم. این استکبار بدجوری دارد خودنمایی میکند. در این گام دوم چلهء انقلاب، این استکبار دارد نوعِ دیگری دست بالا را میگیرد. گذشت دوران فیلسوفِ فیلسوفان و فیلسوفِ نهادهای انقلابی و رسانهء ملی: این جهل را دیگر کسی جدی نمیگیرد! حالا، متاسفانه در لوای عنوانهای شیکی همچون جوانان حزباللهی، در گام دوم انقلاب، جهلِ مطلق و شاید هم شیادیِ مطلق در قامت تئوریسینِ نسلِ جوانِ حزب اللهی، ایدئولوگِ جوانان بسیج، ظاهر شده است؛ در بادش هم متوهمان یا متقلبان مخترع-لقب سود خودشان را میبرند.
مسخ شدهایم؟ انجمنهای علمی ما چرا مسئولیت خود را حس نمیکنند؟ فرهنگستانهای ما چرا ساکتاند؟ بسیج اساتید آیا منتظر است دانشگاهیان از درد فریاد بکشند؟ مگر خودشان از اساتید نیستند؟ مگر این مکر ایدئولوگها را اساتید بسیجی در علوم انسانی نمیبینند؟ منتظر چه هستند؟ کجا است حرمتِ علم؟ کجا است حرمت حقیقت علمی؟ کجاست معرفت علمی؟ کجا رفته تعهد اخلاقی به علم و معرفت انسانی. حوزه با تقیّهاش، یا با همگامیاش، تکلیف خود را روشن کرده و دیگر توان مقابله با جهل را ندارد. دانشگاه هم همینطور؟ نسل جوان به چه اعتماد کند؟ جهل، و تسلطِ استکبارِ آن، مثل روز روشن است. چرا سکوت میکنیم؟ آیا چهرهء ماندگار شدیم که پُزش را بدهیم؟ آیا فلان سِمتِ دانشگاهی یا انقلابی را گرفتیم که «مرگ فاخری» داشته باشیم؟ آیا زیر چتر واژهء مقدس بسیج اساتید رفتیم که قدرت بنماییم؟ ما چه هستیم؟
اهل قدرت بپذیرند که علم با زور علم نمیشود؛ با علم شدنْ راه میانبر ندارد؛ اصلا راه میانبری در علم نیست جز جدیت در فراگرفتن روالهای علمی! خیالتان راحت باشد. حرمت علم را نگاه دارید! بدانیم دستاورد انقلاب در علم، نه به حضور این جوانانِ مثلا حزباللهی است، که به برکت پایداری اهلِ علمِ متعهدی است که دلشان برای حقیقت و برای عزتِ ایران همیشه تپیده است. پس، حرمت نگاه دارید و دست از بیحرمتی بردارید. قدرت ایران و عزت ما در همین است: مبارزه با استکبار جهل. استکبار جهانی به چند؟ استکبار جهانی که ترس ندارد؟ این استکبار داخلیِ جهل است که این روزها بروز چشمگیری پیدا کرده. قدرتِ ما در مقابله با این استکبار جهل است نه با استکبار جهانی، و نه با توهم ساخت ویروسی برای نابودی دی اِن اِیِ ایرانیان! از این توَهُّمات دست برداریم. به جنگ این استکبار جهل برویم که دارد همهمان را نابود میکند، با علم نه با شبهعلم. استکبار جهانیْ استکبار فقر را بر ما تحمیل کرده است. دیگر خودمان با جهلمان این فقر را به نابودی تبدیل نکنیم. ایران حیف است. خون صدها هزار شهید حیف است. این استکبارِ جهل دارد همه توان خردیِ ما و دانشیِ ما را نابود میکند.
در پیوست، تنها به چند واکنشِ اهل علم و دانشآموختههایمان توجه کنید تا ببینید چه بُغضی در گلوی این اهل معرفت هست و این بیمعرفتان جهّال یا شیاد چگونه دستاوردهای انقلاب را به سُخره گرفتهاند و به چه قیمتی! بسیج اساتید آیا هنوز میخواهد با جهل همراهی بکند و آن هم بهنام اسلام و بهنام دانشگاه ولی به کامِ قدرت؟ این است حقیقتی که اسلام میخواهد؟
پیوست: بعضی واکنشها به یادداشتِ « وظیفهء ما گفتن واقعیت است به اهل قدرت»
سلام. متن زیر را احمد آشتیانی دیشب بعد از خوندن آخرین پست شما برایم فرستاد:
نوشته دکتر منصوری مثل ضجههای یک مصیبتزده بود. من هم موقعی که فیلم ویروسیاب رو میدیدم یاد سردار سلیمانی افتادم. نامه دکتر منصوری رو که خوندم دلم میخواست مثل کسانی که عزیزی رو از دست دادهاند، بغلش میکردم و باهاش گریه میکردم و آیۀ استرجاع میخوندم. نوشتهاش یه همچین حالی داشت.
----
من یک مهندس مخابرات هستم فعال در صنایع نظامی، پروژه کارشناسی و ارشدم و علاقمندی فعلیام مدلسازی و شبیهسازی برهمکنش الکترون و میدان الکترومغناطیس است؛ در زمینهء تیوبهای مایکروویو فعال هستم. بگذریم که تصمیمگیرندگان بودجهها که عمدتا سردارها و امرا هستند، تیوب مایکروویو را بهعنوان یک قطعه میبینند و نه یک دانش مولتی فیزیکی، و حتی ما مهندسان را نیز گاهی یک ابزار میبینند نه یک انسان! اما ماجراهای آبان امسال و بعد از آن نمایش تشییع جنازه و زدن هواپیما خیلی مایوسم کرد.
چندی پیش رائفی پور شومَن یک شرکتی شد و ادعای ساخت اخلالگر جی پی اس؛ شاخ در آوردم و پیگیری کردم؛ شرکت … بود که چون نتوانسته بود بفروشد این آقا را جلو انداخته بود. ناگهان بعد از آن خبر گول خوردن (یا هر چیز دیگر) بالاترین مقام سپاه و دستگاه ویروسیاب. این آقا صدها زیرمجموعهء تخصصی دارد و همه جا می رود و سخنرانی میکند چطور تشخیص نداده بود!؟
قصه دراز است، واقعاً تکلیف ما چیست؟ بگذاریم از کشور برویم؟ اگر بمانیم با چه هدفی؟ انگیزهمان را چطور بسازیم و چگونه حفظ کنیم؟ چرا آینده آنقدر سیاه به نظر می آید؟!
-----
مقالهء شما در خصوص انتقاد عالمانه و محکم و صریح و قاطع در مورد ویروس یاب کذایی و طرح جامع انرژی کشور را خواندم و آن را برای همه دوستان و گروهها نیز ارسال نمودم.
درورد و هزاران احسنت بر شما و قلم توانایتان. بهنوبهء خودم از شما تشکر و قدردانی میکنم. بیشک جامعهء علمی کشور تمام قدّ از شما حمایت خواهد کرد. هرچند بهدلیل تقیه ممکن است برخی جرأت ابراز نداشته باشند. راستی یکی از اساتید بازنشسته فیزیک دانشگاه وین را نیز اخیراّ در کنفرانسی ملاقات کردم و خیلی جویای سلامتی شما شدند.
با احترام
----
آفرین بر شما که شجاعانه با این شیادی علمی برخورد کردید. بنده در جریان این اسباببازی هستم. واقعا همه را مسخره کرده است. ما هم در دانشگاهِ … قصد داریم عکسالعملی نشان دهیم
ارادتمند
----
رضاى عزيز
سلام
عجب كاری كردید. در تاريخ خواهد ماند که در میانهء جهل و ترس و شرم و تعارف و آبرودارى و تقيه و.. كه مثل بازهاى داخل DNA بسیاری از ماها كار مىكند كسى اينچنين با صداى بلند آواز داد كه اى خفتگان…
پريروز كه خبر شكار الكترونيك ويروس كورونا را خواندم واقعا فكر كردم كه دوباره عدهاى خوش فكر، ويديويى بهطنز ساختهاند براى سرگرمى و مزاح، مثل بارش بادمجان در تهران. ادامه ندادم که ویدیو را ببینم. بعد ديدم كه واقعى است.
اگر روزى دانشمندان ما رييس جمهور را بهقول معروف به چالش میکشیدند براى گفتن آن داستان غنى سازى اورانيوم توسط دخترك ١٦ ساله با وسايل خريدارى شده از بازار تهران، الان اين داستانها بافته نمىشد. آن موقع، مراجع علمی ما رسما نپرسیدند که حتی اگر اپنهایمرهای نابغه پیدا شده که بعد از هشتاد سال پژوهش فیزیکدانان روش جدیدی برای غنیسازی اورانیوم یافته، در بازار تهران کدام آبکشی را می فروشند که به سه نوترون اضافی ایزوتوپ نامرغوب اورانیوم حساس است؟
و البته دهها داستان مشابه كه واقع شد و برخى خنديدند و برخى بزرگتر سكوت كردند و عدهاى هم انگشت تحیر گزیدند. یادم میآید که در اولین شماره مجله اطلاعات علمی که از طرف موسسه اطلاعات – دومین غول مطبوعاتی آن زمان – منتشر شد مصاحبهای طولانی چاپ شده بود در تایید نوجوانی شانزده هفده ساله که میگفت قادر است در 38 رشته تا حد دکترا تدریس کند. محض اطلاع، موسسه فناوری ماساچوست (ام. آی. تی) فقط در سی رشته مدرک دکترا می دهد!
چقدر از صحنه آراییهای سوریالیستی به وجد در میآییم. از نقاشیهای قهوهخانهای گرفته تا مینیاتورهای دیوان خیام، و از برنده شدن مقاله نجومی دانش آموز ایرانی در بین بیست هزار مقاله، تا متحیر کردن اینشتین از اینکه ما ایرانیان از زمان باستان به گردش زمین اعتقاد داشتیم. از این نظر یقینا از غلاة سوریالیسم هستیم.
انگار هنوز با معنی عدد بیگانهایم و هنوز مرتبهء قدر را درک نمیکنیم. عشق ما به صورت علم جدید بسیار بیشتر از روح آن است. این جمالپرستی سخت ما را از مبانی و فلسفه علم و استدلال علمی بیگانه کرده است. تشخیص ویروس 100 نانومتری از صد متری معادل دیدن کاشی 40 سانتیمتری در روی ماه است. این یقینا مرزهای دانش بشری را جابهجا خواهد کرد.
کاش مسوولان دلسوز، آن نوجوان غنی ساز را که رمز تشخیص سه نوترون ناقابل را در هستهء اورانیوم میدانست (و الان یقینا بزرگواری شده است) به این دستگاه فوق حساس مجهز کنند و به ریاست دیوان استیفا بگمارند که ناپدید شدن ارز را – … …– جلوگیری کند.
اين دستگاه ويروسياب شاید نمونهء قرن بيست و يكمى توپ فتحعليشاهى باشد كه مى خواستند با آن از تهران به پايتخت روس منحوس گلوله در كنند. زیربنای استدلال بسیار شبیه آن است. شکل و شمایل و ابزار و كلمات عوض شدهاند: ويروس را فرض كنيد روس و نانو متر را فرض كنيد كرور فرسخ و جهانگیر میرزا را....
ببخشيد از زيادهگويى. دردى استْ غيرِ مردنْ كان را دوا نباشد. عمدهء مردمان مىگويند عشق است. به نظر حقير کمدانی است.
قربانت
توفيق
----
در ارتباط با مطلب "80 ضربه شلاق" عرض مختصری داشتم. نمیدونم چقدر در ارتباط با پژوهشگاه … … که در دانشگاه … مستقر بود، اطلاع دارید. اما خلاصهاش این بود که دکتریِ پولی به مسئولین میداد. کسی هم که مقابل این قضیه ایستاد، … … بود. ایشون فرد دلسوزی بودن و در زمان … کارهای زیادی کردند. از طرفی جزو افراد همکار در UCF اصفهان و فردی مهم بودن. اما به نظرتون مقابله با فساد علمی این پژوهشگاه به کجا رسید؟؟؟
پژوهشگاه منحل شد اما … هم بعدِ یک سال استعفا داد. با توجه به روحیات جسورانه و فراحزبی که از ایشون سراغ داشتم میدونستم اهل تساهل و تسامح نیستن و برای احقاق حق تا آخرین لحظه میجنگن. دلیل استعفا رو از خودش پرسیدم. گفتن: تهدید جانی!!!!!
خیلی واضح گفتن به خاطر مقابله با فساد علمی هیئتهای علمیِ دانشگاه … و علی الخصوص این پژوهشگاه … که بسیاری از دولتیها هم درگیرش بودن، تهدید جانی شدن و بازهم میشن و الان …. به همین زیبایی که میبینید، در جامعهء دانشگاهی، ما از دشمنی و زیرآبزنیهای معمول به تهدید جانی که در جامعهء خلافکاران مرسومه رسیدیم!!!!
-----
یکی از مهمترین مشکلات جامعه ما سکوت دانشگران و عالمین دانشگاهی و علوم انسانی هست که باعث شده هر کس هر حرفی را راحت و بدون خرد به زبان بیاورد. خاطرم هست … چند سال پیش در یکی از دورههای دانشافزایی یک روحانی در مورد موضوعی صحبت میکرد و برای تایید امامت مثالی از حضرت امام رضا آورد که باعث بهت و حیرتم شد نه من و هیچکس دم نزدیم و این سکوت تایید حرف نادرست او بود، حرف او این بود که در مجلسی امام رضا به تصویر شیری اشار میکند و شیر زنده شده و آن مرد که به او بیاحترامی کرده را میخورد و سپس بهجای خود در تابلو بر میگردد. همیشه خود را بابت سکوتم شماتت میکنم. درد معاش درد بدی است که زبان بسیاری از همکاران را در مقابل حرفها و نگرشهای نادرست کوتاه کرده است. من کم دانشترین و کوچکترین فرد در زمینه علم … … اما همکاران … فقط چشم به چشم آن روحانی دوخته بودند. چنان درد بزرگی است که هیچ زمان فراموش نمیکنم. موضوع گفتن آن روایت نیست، موضوع این بود که با سکوت به آن شخص شجاعت گفتن دروغهای زیادتری داده شد و همین که فکر میکند در بین دهها دکتر و تحصیل کرده روایتی گفتند و کسی حرفی نزد یا به ریش همه ما خواهد خندید و طنز مجالسشان خواهد شد و یا عالمتر بر جهل خود میشود که هر دو درد است.
[1] رک کتابم مبانی تفکر در علوم فیزیکی. همچنین رک مجموع یادداشتهایم در سال گذشته که بهزودی با عنوان طراحی مفهومی علم و دانشگاه انتشار الکترونیکی خواهد یافت.
[2] pseudo-science
[3] Sokal affair
[4] misconception
[5] رک به کتابم سندرم دورهء نقل، ویراست دوم ۱۳۹۸، بخش سرمقالهها، سرمقالهء ۴۱ با عنوان سوپر و هایپر: مصادرهء مفاهیم نماد انفعال فرهنگی، و نیز به بخش مصاحبهها و مقالهها، شمارهء ۱۶، فیزیک فقط فیزیک نیست.