از هم‌باشی تا فروپاشی

از هم‌باشی تا فروپاشی

ندای دختران ایران

از همباشی تا فروپاشی

بررسی مسئله هم‌باشی در ایران


ازدواج سفيد عبارتي مبهم است که در تطبيق بين واقعيت و اصطلاح آن فاصله وجود دارد و ابهامِ سهوي يا عمدي در فرهنگ کاربردي ازدواج سفيد اثر مستقيم دارد. الگويي که در جامعه ي ما پا نهاده است همان« Cohabitation» است به معناي «رابطه‌ي جنسي بدون ازدواج رسمي» و اين مفهوم با «white marriage» در برخي زبان‌ها تفاوت دارد که به معني «ازدواج رسمي بدون رابطه‌ي جنسي» است.

ازدواج در طول حيات تمدني و تاريخي بشر همواره يک امر مقدس به حساب مي‌آمده و در همه‌ي اديان روابط خارج از چارچوب ازدواج، مطرود جوامع بوده و هست. بنابراين اصل نام‌گذاري اين واژه بر اين رابطه‌ي نامشروع و پشتِ پازننده به عرف، پسنديده نيست. اين مسئله سبب شده تا از واژگان ديگر مانند «هم‌باشي» و «هم‌باليني» که عباراتي به مراتب نازل‌تر هستند در مورد اين روابط استفاده گردد.

عمده دلايل گرايش به هم‌باشي را مي‌توان در دو مورد بررسي کرد:1. نبود شرايط ازدواج اصيل 2. رواج عقيده‌هاي فمينيستي و غير ديني. شايد در برخي کشورهاي غربي که اکنون هم‌باشي رواج بيشتري يافته، اين پديده نشأت گرفته از تغيير نگرش ها نسبت به ازدواج باشد اما به نظر مي‌رسد اصلي‌ترين دليل گرايشي که در بدو ورود آن به ايران وجود دارد، عدم امکان حصول ازدواج اصيل به سهولت است. با نگاهي دقيق‌تر بايد گفت شرايطي خارج از اراده‌ي فرد او را به سمت هم‌باشي سوق داده در حالي که افراد به صورت فطري و طبيعي خواستار تعهدي دائمي و استوار هستند نه روابطي که بر اساس هيچ، ساخته شده و شالوده‌ي مستحکمي ندارد و هرآن اين امکان وجود دارد که يکي از طرفين بدون نظرخواهي و تنها با صلاح‌ديد خود به اين رابطه‌ي بي‌پايه و اساس پايان دهد.

دليل ديگري که باعث گرايش به هم‌باشي است، رواج عقيده‌هاي فمنسيتي و غيرديني است که افراد در آن با هم‌باشي در پي سرابِ ازدواج برابر هستند؛ در ادامه در خصوص اين تصور و ديگر تصورات صحبت خواهد شد.


باورهاي غلط در مورد هم‌باشي

- روابط هم‌باشي بيش از ازدواج بر پايه‌ي برابري و تساوي است.

در نظر فمنيست‌ها هم‌باشي برابري بين زن و مرد ايجاد مي‌کند اما اين عقيده وهمي بيش نيست؛ چرا که شايد در ظاهر براي نقش‌ها اين اتفاق بيافتد اما به لحاظ رواني، در حين زندگي و بعد از جداييِ احتمالي، اين زن است که دچار تضرر بيشتر خواهد شد. زيرا زنان بيش از مردان به روابط پايدار و صادقانه نيازمند هستند و اين شرايطِ معلّق آنان را آزار مي‌دهد.

جالب اين‌جاست که اين تضرّر رواني در حالي رخ مي‌دهد که همان برابري نقش‌ها نيز آن گونه که تصور مي‌شود اتفاق نمي‌افتد؛ طبق بررسي‌هاي سال 1994 مردان هم‌باش به ميزان مشابهي با مردانِ ازدواج کرده، از کارهاي خانه را انجام مي‌دهند ( به ترتيب 19 و 18 ساعت در هفته) در حالي که زنان هم‌باش حدود 31 ساعت و زنان ازدواج کرده 37 ساعت در هفته؛ لذا هنوز حجم غالب کارهاي خانه توسط زنان از هر دو گروه انجام مي‌شود.

برابري، پوسته ظاهري هم‌باشي است و عملاً اميد افرادي که براي رسيدن به برابري به هم‌باشي روي مي‌آورند را به يأس بدل خواهد کرد؛ پس بهتر است هم‌باشي را برخلاف تصور عموم «ازدواج نابرابر» بناميم.



- هم‌باشي رقيب ازدواج دائم در جامعه نيست.

 براساس عقيده‌ي برخي اين مدل رابطه مي‌تواند کنار ازدواج دائم در جامعه رواج پيدا کند و در عين حال رقيب و مسبب تضعيف آن نشود؛ درحالي که طبق آمارها، در کشورهاي مختلف به تناسب افزايش تعداد هم‌باشي‌ها، تعداد ازدواج‌هاي دائمي روند کاهشي پيدا کرده است. اين تجربه حاکي از آن است که هم‌باشي پتانسيل از بين بردن مهم‌ترين نهاد تمدني يعني خانواده را دارد.


- عرف و قانون مي‌توانند مشکلات هم‌باشي را از بين ببرند.

عده‌اي معتقدند اگر هم‌باشي به عنوان عرف و قانون دربيايد، مشکلات مطرح شده از طرف مخالفان را به دنبال نخواهد داشت و در تلاش هستند که اين خواسته را برآورده نمايند؛ چرا که معتقدند در اين صورت فشار اجتماعي از روي طرفين رابطه برداشته خواهد شد.

اين ديدگاه، تعبيري ناقص از اثرات هم‌باشي است؛ اگر اثرات خارجي را ناديده بگيريم آثار اصل رابطه بر روي زوجين باقي خواهد بود. طبق پژوهش دکتر کلير کمپ و پائول آماتو تأثيرات همباشي، رابطه‌اي با ميزان پذيرش اجتماعي اين موضوع يا طرد آن ندارد.

قانوني شدن روابط هم‌باشي نتايج جالبي را نيز در پي دارد؛ در برخي از کشورهايي که هم‌باشي قانوني شده است در جهت جلوگيري از شيوع آن دولت‌ها قوانين سخت‌گيرانه‌اي را وضع کردند که حالا قوانين هم‌باشي در اين کشورها سخت‌تر از قوانين ازدواج به نظر مي‌رسد.


- روابط هم‌باشي معمولاً به ازدواج منجر مي‌شود.

طبق تحقيقات صورت گرفته عمده‌ي اين روابط به ازدواج منجر نمي‌گردد. طول پايداري هم‌باشي به طور ميانگين 2 تا 5 سال است و بعد از اين مدت هم‌باشي به فروپاشي مي‌کشد. در اين صورت نه تنها ازدواج شکل نمي‌گيرد بلکه دختران به دليل ضربه‌ي عاطفي با مشکلاتي به مراتب بيشتر از قبل به نقطه اوليه‌ي خود بازمي‌گردند.

از سويي وقتي پژوهشگران سوالاتي در مورد هم‌باشي از زوج‌هاي هم‌باش مي‌پرسند، افراد غالباً نظرات و برنامه‌هاي متفاوت وگفته‌نشده دارند؛ زنان با احتمال بيشتري هم‌باشي را به عنوان مرحله‌اي به سوي ازدواج مي‌بينند در حالي که مردان آن را راهي براي امتحان رابطه و به تأخير انداختن تعهد به حساب مي‌آورند و اين عدم تقارنِ جنسيتي با تعاملات منفي و سطوح پايين تعهد ارتباط دارد حتي اگر رابطه به ازدواج منجر شود.

از سوي ديگر اگر اين رابطه به ازدواج منجر شود مجدداً مشکلات خاص خود را دارد؛ به عنوان مثال زوج‌هاي هم‌باش از جهت جنسي، فعال هستند و طبق مجله‌ي بهداشت افراد بالغ و خانواده کساني که رابطه‌ي جنسي قبل از ازدواج دارند احتمال اينکه روابط جنسي فرا‌ازدواجي هم داشته باشند بيشتر است که اين روابط منجر به طلاق‌هاي زيادي خواهد شد. همچنين در هم‌باشي افراد معمولاً بچه‌دار نمي‌شوند و زمان فرزنددار شدن را از دست خواهند داد.


- هم‌باشي راه خوبي براي تست کردن آب است.

ممکن است اين گونه تصور شود که وارد شدن به هم‌باشي، آسان است و به همين دليل افراد براي تجربه‌ي روابط بين دو جنس و همچنين موقعيت زندگيِ کم هزينه و داراي ريسک پايين به اين 

سمت سوق پيدا مي‌کنند در حالي که پس از مدتي کوتاه، خود را عاجز از خروج آن مي‌يابند.


- عشق در هم‌باشي، حقيقي‌تر از عشق در ازدواج دائم است.

گاهي ديده مي‌شود در زندگي دائم افراد ممکن است پس از مدتي علاقه‌ي ابتدايي خود به يکديگر را از دست بدهند. برخي هم‌باشي را راهي براي ايجاد صميميت حقيقي مي‌دانند. در حالي که اساس هم‌باشي بر اين اصل استوار است که اگر در هر نقطه‌اي يک طرف احساس کرد شريکش مناسب او نيست از رابطه خارج شود. اين مسئله از ابتدا تخم شک و بي‌اعتمادي را مي‌کارد و آن صميميت مورد انتظار را از همان نقطه‌ي اوّليه سر مي‌بُرد.

از سويي اين گونه به نظر مي‌رسد که اغلب زوج‌هاي هم‌باش روابط متعهدانه‌اي دارند و به دنبال ازدواج هستند ولي بررسي‌ها نشان داده که حدود 20 درصد از زنان هم‌باش، روابط جنسي ثانويه‌اي هم دارند درحالي که در مقايسه با زنان ازدواج کرده اين ميزان حدود 4 درصد است.


روند شيوع هم‌باشي در جوامع

هم‌باشي در ابتدا در همه‌ي جوامع يک پديده‌ي آوانگارد است و همچون ديگر پديده‌هاي اين چنيني براي عادي‌سازي و پذيرش عامه مراحلي را طي مي‌کند که از قرار زير است:


1. هم‌باشي مقدمه‌اي براي ازدواج دائم

2. هم‌باشي به عنوان يک مدل ازدواج مجزا

3. غير قابل تشخيص شدن هم‌باشي و ازدواج.

متأسفانه در ايران نيز براي گذر از مرحله‌ي آوانگارد شناخته‌شدن هم‌باشي مراحل زير توسط گروه‌هاي مختلف در حال طي‌شدن است:

1. روند اجتماعي‌سازي: بخشي از نخبگان علمي کشور در تلاش‌اند تا اثبات نمايند که هم‌باشي واکنش طبيعي در پاسخ به تغييرات اجتماعي است و خواه ناخواه گونه‌اي از خانواده را شکل مي‌دهد که در تزاحم و تضاد با خانواده‌هاي اصيل نيز قرار ندارد و همچنين در تلاش‌اند ابعاد منفي اين رابطه را به گونه‌اي توجيه نمايند. 

2. روند قانوني‌سازي: اجتماعي‌سازي براي پذيرش يک مدل جديد و استفاده از آن کافي نيست و نياز به بسترهاي قانوني دارد تا عواقب قانوني آن موجب ترس از انتخاب نشود. در اين شرايط عده‌اي نيز در تلاش‌اند تا زمينه‌هاي قانوني اين رابطه را بدون ذکر نام هم‌باشي فراهم نمايند.

3. روند فقهي‌سازي: در حالي که در دو روند پيشين فعاليت نخبگان علمي و نخبگان سياسي پررنگ است، متأسفانه در اين کارويژه عده‌اي از نخبگان ديني براي توليد توجيهات فقهي نقش دارند. آنان تلاش مي‌کنند با استفاده از عباراتي چون عقد مُعاطاتي اين رابطه را شرعي جلوه دهند؛ درحالي که اين مدل رابطه برخلاف نظرِ صريح و موکد اسلام است و غالب مراجع اين امر را مطلقاً غير شرعي مي‌دانند.


نویسنده: مژگان صلایی

مسئول سابق واحد فرهنگی اتحادیه


Report Page