از خشکاندن ریشه های سرمایه‌داری در جهان تا پیشتازی در خصوصی‌سازی آموزش و پرورش

از خشکاندن ریشه های سرمایه‌داری در جهان تا پیشتازی در خصوصی‌سازی آموزش و پرورش

احمد کرمی‌نژاد


امام خمینی در 29 تیر 67 در پیامی تاریخی که به پیام قطعنامه معروف شد خط آینده انقلاب اسلامی را روشن می‌کند. امام آنجا سخن از سه مبارزه و سه جبهه تخاصم می‌گوید که در پی خشکاندن ریشه‌های آن‌ها در جهان هستیم. کمونیسم، صهیونیسم و سرمایه‌داری:

«ما درصدد خشکانیدن ریشه‌های فاسد صهیونیزم، سرمایه‌داری و کمونیزم در جهان هستیم. ما تصمیم گرفته‌ایم، به لطف و عنایت خداوند بزرگ، نظام‌هایی را که بر این سه پایه استوار گردیده‌اند نابود کنیم؛ و نظام اسلام رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - را در جهان استکبار ترویج نماییم».

کمونیسم که به زباله‌دان تاریخ رفت، سویه‌های ضدصهیونیستی جمهوری اسلامی هم همچنان برپاست و اسرائیل منفعل‌تر و عقب‌نشسته‌تر از همیشه در مقابل گروهی کوچک در باریکه غزه به زمین نشسته. اما سرمایه‌داری چه؟ آیا نظام جمهوری اسلامی یا حتی فعالین انقلابی مردمی بیرون از حکومت در پی خشکانیدن ریشه‌های سرمایه‌داری هستند؟ چند دانه آدم در جبهه‌ی موسوم به حزب الهی‌ها سرمایه‌داری را دشمن خود تعریف کرده‌اند؟ از آنجا که شناخت دشمن لازمه مبارزه است، این غفلت مطلق از نبرد با سرمایه‌داری، منجر به بی‌خبری و ناآگاهی از آن نیز شده است.


 وقتی به این پیام صریح امام بی اعتنایی مطلق میکنیم و درباره سرمایه‌داری و سازوکارهایش ذره‌ای آگاه نیستیم، نتیجه این می شود که نه تنها موضعی هجومی به سرمایه‌داری جهانی و برنامه‌ای برای خشکاندن ریشه‌هایش یا تضعیف آن نداریم، بلکه حتی موضعی دفاعی هم در مقابلش نداریم.

بی‌دفاع و با گاردی باز پذیرای پیشروی‌های چراغ خاموش سرمایه‌داری در ایران بر جای انقلابی که به نام مستضعفین بر پا شد نشسته‌ایم. آن هم در مقابل وحشی ترین نسخه سرمایه‌داری یعنی نولیبرالیسم هایک و فریدمنی؛ نه حتی نسخه‌های تعدیل شده‌ی دولت رفاهی. نسخه‌ای که بنا دارد تمام شئون جامعه را به بازار سپرده و پولی و کالایی کند.


حتی ساحت‌های حیاتی انسان منجمله «بهداشت»، «آموزش و پرورش» و «امنیت» که در سرمایه‌داری کلاسیک هم جزو وظایف دولت به شمار می‌رفتند، در نولیبرالیسم از شمول تعهد دولت خارج گشته، به بخش خصوصی و سرمایه‌داران سپرده و پولی و بازاری می‌شوند. پولی شدن هم مرادف است با طبقاتی شدن. نولیبرالیسم یعنی هر که پول داشته باشد همه چیز داشته باشد، از سلامت و امنیت گرفته تا سواد و تخصص؛ و هرکه پول نداشته باشد هیچ نداشته باشد. نولیبرالیسم یعنی تسلیم تمام حیات جامعه به سرمایه‌داری. آیا این همان وضعی نیست که در ایران کنونی شاهدیم؟

مدارس غیردولتی و بیمارستان‌های خصوصی هر روز مثل قارچ در خیابان‌ها سبز می‌شوند و اخیراً هم گشتی‌های پولی نیروی انتظامی امنیت مناطق مرفه‌نشین را تضمین می‌کنند. از این بین، پایه‌ای ترین نیاز انسانی برای برقراری عدالت و آزادی در جامعه، نهاد آموزش است. پولی و در نتیجه طبقاتی کردن آن، نابرابری در جامعه را نسل به نسل بازتولید می‌کند و به صورت تصاعدی افزایش می‌دهد.

در دنیایی که تقسیم کار تخصصی رخ داده است، مواهب مادی و مشاغل با درآمد و قدرت اثرگذاری بالاتر، با آموزش بهتر پیوند خورده‌اند. لذا طبقاتی کردن آموزش یعنی بازتولید مرتب طبقات. هرکه پولش بیش، علمش بیشتر. و در ریاکاری ظاهرالصلاحی به اسم شایسته‌سالاری، هر که علمش بیش، پولش بیشتر. و قدرتش بیشتر و مسئولیتش بالاتر. نتیجه این می‌شود که در انقلابی که به نام مستضعفان برپا شد، نهایتاً فرزندان ثروتمندان و سرمایه‌داران، شایستگان و متخصصان خواهند بود و زمام امور کشور به آنان سپرده خواهد شد و فرزندان ضعفا، باید مانند پدرانشان بارکش طبقات بالاتر باشند.

این وضعیت به زبان ساده یعنی بازگشت قهقرایی به نظام فاسد و اشراف‌سالار دوره ساسانی. شاهد بر این موضوع، وضعیت کنونی دانشگاه‌های برتر کشور است. 63 درصد از دانشجویان پذیرفته شده در دانشگاه‌های برتر کشور از 3 دهک اقتصادی بالای جامعه یعنی طبقه مرفه بوده‌اند. و سهم 3 دهک پایین جامعه یعنی همان پابرهنه‌هایی که قرار بود ولی نعمتان انقلاب باشند تنها 8 درصد بوده است. تفاوتی 8 برابری! از همین حالا معلوم است مشاغل برتر در آینده در اختیار کدام طبقه خواهد بود.


از دیگر مضرات خصوصی سازی آموزش و پرورش و سپردن آن به بخش غیردولتی پولی، فاصله‌گیری جغرافیایی فرزندان طبقات مختلف است. دیگر مثل سابق فرزند تاجر و مدیرکل و نانوا و کارگر سر یک کلاس نخواهند نشست. هرکس پولی برای خرج در زمینه آموزش دارد به تناسب پولش در مدارس غیردولتی با شهریه‌های مختلف جا می‌گیرد و آن‌ که تهی‌دست است در مدارس دولتی. نتیجه این می‌شود که جامعه‌ی آینده که افرادش در این مدارس رشد کرده‌اند چندپاره می‌شود؛ بدون هیچ درک مشترکی بین طبقات مختلف از همدیگر. هرکس فقط با طبقه خودش آشناست. اشکال دو تا می‌شود. نه تنها فرزندان طبقات مرفه به دلیل آموزش بهتر، مسئولیت‌های اداره کشور را عهده‌دار می‌شوند، بلکه اینها درکی از طبقات پایین جامعه هم که قرار است اداره‌شان کنند نخواهند داشت. طبقات پایین هم نه تنها راه به مسئولیت‌ها نمی‌یابند، بلکه راهی به ذهن و درک و آشنایی مسئولین هم نمی‌یابند و مطرودان تمام عیار جامعه خواهند بود.


در این رابطه فریدالدین حداد عادل که یک مدرسه خصوصی معروف دارد خاطره جالبی تعریف می‌کند. او نقل می‌کند که در کلاسی 18 نفره درس می‌خوانده که هر 18 نفرشان بین یک تا سه سال رفوزه شده بودند و بدترین توبیخ او برای تقلب رساندن به کسی بوده که کارگری ساختمان می‌کرده و نان‌آور پدر و مادرش بوده است.


فرید حداد هرچند خود یک آقازاده برخوردار از انواع رانت‌ها و مواهب است و مسئولیت‌های مختلفی در نظام دارد، اما چون در زمان تحصیل وی خبری از مدارس غیردولتی در رشته علوم انسانی نبوده و با کارگر ساختمانی در یک نیمکت نشسته، در مسئولیت‌هایش اقلا می‌داند قرار است برای چه کسانی تصمیم بگیرد و تا حدی درد جامعه دارد. ولی دانش‌آموزان وی در مدرسه «فرهنگ»، آقازاده‌هایی تراریخته و بی‌خبر از کف جامعه و محرومین بار می‌آیند که در مسئولیت‌هایشان نه درد، بلکه حتی درک و اطلاعی هم از کف جامعه نخواهند داشت.


نکته دیگری که به آن توجه نمی‌شود این است که مدارس غیردولتیِ گران قیمت نه تنها آموزش با کیفیت‌تر برای فرزندان ثروتمندان و مسئولین فراهم می‌کنند، بلکه به طور مستقیم از کیفیت آموزش مدارس دولتی نیز می‌کاهند. فرزندان متمکنین و مسئولین با خروج از مدارس دولتی، در اولین ضربه ابتدا معلمین خوب را نیز با خود از آن مدارس می‌برند و سطح معلمین مدارس دولتی را تنزل می‌دهند. در مرتبه بعد وقتی طبقات قوی‌تر، آگاه‌تر و پولدارتر یعنی طبقاتی که امکانات مادی و معنوی و تریبون و صدا برای مطالبه کیفیت آموزش از دولت دارند از مدارس دولتی بیرون بروند، فشارها و مطالبه‌ها به آموزش و پرورش برای حفظ و ارتقای کیفیت مدارس دولتی را نیز از این مدارس خارج می‌کنند. نتیجه این می‌شود که مدارس دولتی تیپا خورده‌تر و مطرودتر، روند نزولی را در پیش خواهند گرفت. چرا که کسی از اولیاء علم و قدرت و حتی فراغت پیگیری مشکلات آموزشی و غیرآموزشی مدارس را نخواهد داشت. مدارس غیردولتی نابرابری آموزشی را از دو سو دامن می‌زنند. از یک سو تقویت دوپینگی آموزش طبقات بالا، از سوی دیگر تضعیف تحمیلی به آموزش طبقات پایین.


جالب این که برخی در این وضعیت، ایده‌ی مدارس غیرانتفاعی اسلامی و انقلابی را پیش می‌کشند. این عمل، وضعیت‌های توصیف شده را تشدید می‌کند. آن‌ها با خروج دانش‌آموزان مکتبی و انقلابی، مدارس را از دانش‌آموزان و معلمان انقلابی خالی می‌کنند و اخلال و ضربه بیشتری به تربیت اسلامی و انقلابی دیگران و کل جامعه وارد می‌کنند. از سوی دیگر نیز دانش‌آموزان مکتبی را در محیطی گلخانه‌ای و دور از وضعیت واقعی جامعه و بی‌خبر از دردها و مشکلات مردم مستضعف بار می‌آورند. جلودار این نوع مدارس هم از سال‌ها پیش حجتیه‌ای‌ها با مدرسه علوی بوده‌اند و حالا انقلابی‌ها دنباله‌رو ایشان در تربیت ایزوله و غیرمردمی شده‌اند. انقلابی‌هایی که از پیام امام و دعوت به مبارزه با سرمایه‌داری بیگانه افتاده‌اند و بی‌اطلاع از رویه‌های سرمایه‌داری، با تاسیس مدارس پولی به وحشی‌ترین نسخه‌ی سرمایه‌داری یعنی نولیبرالیسم یاری می‌رسانند.


جالب اینجاست که سرمایه‌داری ریش‌دار در ایران در عمل به الگوهای نولیبرالیستی با سرعتی مثال‌زدنی از جلوداران نولیبرالیسم جلو افتاده‌اند. جلوداران نولیبرالیسم یعنی آمریکا و انگلستان که از سال 1980 و در دوره ریگان وتاچر شروع به عقب نشینی دولت از تعهداتش و سپردن زمام امور به بازار کردند، به اندازه ایران انقلابی با داعیه حکومت عدل علوی در این اهداف موفق نبوده‌اند. علیرغم ادعاهایی مبنی بر بزرگ بودن دولت ایران، نسبت بودجه عمومی دولت به تولید ناخالص ملی در ایران تا 24 درصد کاهش یافته، اما این نسبت در انگلستان هنوز کمتر از 40 درصد نشده است.


به همین قیاس نسبت بودجه آموزش و پرورش به تولید ناخالص ملی در ایران در وضعیتی اسفناک به 1.2 درصد رسیده است در حالیکه این نسبت در آمریکا 5.6 درصد، در انگلستان 6.3 درصد و در اکثر کشورهای غربی بین 5 تا 8 درصد است. طبق آمار بانک جهانی، 15 درصد دانش‌آموزان مقطع متوسطه در ایران در مدارس غیردولتی تحصیل می‌کنند. این در حالی است در خود آمریکا این رقم کمتر از 11 درصد است. مسئولان کشور به این میزان نیز بسنده نکرده و همچنان بر طبل خصوصی سازی بیشتر آموزش و پرورش کوچک کردن بخش دولتی و رایگان آن می‌کوبند. از یک سو با تعطیل کردن مدارس نمونه دولتی که اندکی از نابرابری آموزشی بین شهر و روستا می‌کاست، در پی تضعیف رقبای دولتی و رایگان مدارس پولی بوده و تقویت دوپینگی آن‌ها بوده، و از سوی دیگر با پیش کشیدن طرح خرید خدمت، می‌خواند از زیر بار مدارس دولتی هم شانه خالی کنند.


میانگین تأمین منابع مالی آموزش و پرورش توسط دولت در جهان 87 درصد و در کشورهایی که آموزش و پرورش برتری دارند مانند فنلاند، سوئد و نروژ 99 درصد است. در حالی که این رقم در ایران به کمتر از 50 درصد رسیده است. مجموع این آمار یعنی سرمایه‌داری در ایران با ریش و چفیه و یقه‌ی بسته،‌ گوی سبقت در نولیبرالیسم و بازاری سازی حیات انسانی را از تمام رقبای غربی خود ربوده است.


اینجاست که ضرورت بازگشت به امام بار دیگر آشکار می‌شود. وقتی حزب الله صحیفه را رها کرد و گوشش را با فلان منبری و فلان طرح و بهمان حلقه پر کرد و درگیر معرفت‌شناسی و پلورالیسم و تعدد قرائت‌ها و تقدم ولایت یا عدالت شد و پادویی این و آن ستاد انتخاباتی کرد تا دفع افسد به فاسد کند، این می‌شود که عَلَم آشکار مبارزه با سرمایه‌داری خمینی بر زمین می‌ماند و سرمایه‌داری کل انقلاب مستضعفان را بی‌صدا می‌بلعد و ایران می‌شود پیشتاز خصوصی سازی آموزش و پرورش در جهان. اینجا باید گفت برادران انقلابی و وارثان خمینی! «خشکانیدن ریشه‌های سرمایه‌داری در جهان» پیش‌کش، شاخه‌هایش را قدری از گردنمان باز کنید تا نفسی بکشیم.


Report Page