اختلال شخصیت مرزی و هویت

اختلال شخصیت مرزی و هویت



🔺هرگاه قرار باشد شخصیتهای مرزی را با یک واژه تعریف کنیم شاید بهترین واژه برای آن این باشد: هویت. می توان آن را چنین تعریف کرد: انچه در پاسخ به این پرسش می گوییم: من که هستم؟

🔺انسان دارای شخصیت سالم به شکلی نسبی قادر به پاسخ گویی به این پرسش است و می تواند تعریفی تا حدی قابل قبول از خود به دست دهد و تصویری از گذشته، حال و آینده خود در ذهن دارد که دارای انسجام و یکپارچگی است. ما حیات خود را به مثابه موجودی وابسته آغاز می کنیم که در آن معنای وجودیمان وابسته به وجود دیگری(مادر) است و به تدریج و با بزرگ شدن به حس استقلال و جدایی از مادر دست می یابیم. لازمه طی موفقیت آمیزاین فرایند به وجود آمدن حس پشت گرمی و اطمینان خاطر از مادری حمایت گرو مهربان است که با نیرویی که از این حمایت در درون حس می کنیم بتوانیم به کاوش جهان دست بزنیم. به عبارتی استقلال ما درگرو ارضای مناسب نیازهای وابستگی در سالهای اولیه زندگی است. این امرمستلزم بهره مند شدن از محیطی قابل پیش بینی، مهربانانه و منسجم است. تصویری که ما در دوران کودکی از خود شکل می دهیم وابسته به پاسخ آینه ای مناسب والدین است که در اثر ان حسی مطلوب و تعریفی قابل قبول از خویشتن خویش به دست دهیم(من خوب هستم). اگر آینه ای که در پیش روی ما گذاشته می شود تصویری نامطلوب و کج و معوج به ما بتاباند تعریفی که از خود به دست می دهیم دوست داشتنی نخواهد بود(من بدهستم). این دو خودپنداره( خوب و بد) درهرحال تعریفی را از فرد در دنیای بزرگسالی به دست می دهند. اما گاه در اثر محیط نامطلوب و نامنسجم و غیرقابل پیش بینی خودپنداره سومی تشکیل می شود که نتیجه آن چنین است: من هیچ نیستم. این احساس نتیجه محیطی است که قادر نیست به کودک یاری کند تا تعریفی از خود(ولو بد و نامطلوب) به دست دهد. به همین دلیل کودک گاه ترجیح می هد کودکی بد باشد تا هیچ باشد.

🔺نتیجه این خلا درونی رسیدن به حسی از پوچی و تهی بودن است که خود را به صورت یک افسردگی مزمن نشان می دهد. بی هدفی و بی معنایی انها را به شکلی مداوم آزار می دهد. دیگر علائمی که نتیجه مستقیم این حس بی هویتی است عبارتند از:

🔸تلون و همرنگی با محیط: زمانی که فرد خود به تعریف خویش موفق نشد لاجرم با شریک شدن درهویت دیگران به تعریف خود اقدام می نماید. انها از نظر شخصیتی شبیه هرکسی می شوند

🔸دروغ گویی و لاف زنی: اقدام به شکل دادن به هویتی دروغین برای خود از طریق داستان سرایی درمورد زندگی و شخصیت خود می کنند.

🔸عدم تحمل تنهایی: احساس هیچ نبودن حسی غیرقابل تحمل و طاقت فرسا است. از انجا که انها به استقلال شخصیتی دست پیدا نکرده اند همواره دغدغه و نگرانی رها شدن، تنها شدن و جدایی از کسانی دارند که به آنها وابسته می شوند. با توجه به چنین پشتوانه ای شعار زندگی انها می تواند چنین باشد: بدنامی بهتر از گمنامی است. می توان انرا چنین نیز ترجمه کرد: بد بودن بهتر از هیچ نبودن است.

https://t.me/TOHIDCLINIC

Report Page