آیا قدرت سیاسی توئیتر را اشتباه فهمیدهایم؟
نائومی بارنز، هو دیویسترجمه البرز حبیبی | نشریه دانشجویی انکار
به ما گفته میشود که توییتر حوزه عمومی جدید است، محلی که دولت را پاسخگو میکنیم، صداهای متنوعی را تشویق میکنیم، و منابعی را برای تامین منافع عمومی مانند آموزش، مراقبتهای بهداشتی و رفاه مطالبه و فراهم میکنیم. با تاکید بر کمپین #metoo به عنوان یک مطالعه موردی، نائومی بارنز* و هو دیویس* این سؤال را مطرح میکنند که آیا توییتر واقعاً یک حوزه عمومی است یا اینکه صرفاً یک سرمایهدار پلتفرمی است که از نمایشهای خشم پول درمیآورد؟
توییتر البته برای بسیاری از افراد چیزهای زیادی دارد. این مکانی است که مردم در آن به هم متصل میشوند، ایدههایی را توسعه داده و دیدگاههایی را بسط میدهند. باوجوداین، خشونت آمیز نیز هست - مکانی برای ترولها، خصومتهای نقاب دار و بدون نقاب، فاشیسم آشکار و حتی رفتن تا لبه پرتگاه نزاع هستهای. فارغ از هر تجربهای، توییتر از طریق سرمایهداری پلتفرمی کار میکند - یک برنامه تجاری که باعث ایجاد خشم برای کسب درآمد میشود. اما به ما گفته میشود که نباید از آن کنار بکشیم، زیرا این محل جایی است که مسائل عدالت اجتماعی مانند تیراندازی پلیس، خشونت خانگی و آزار و اذیت جنسی هم به رسمیت شناخته شده و به آنها یک پلتفرم عمومی داده شده است؛ اما خب به انکارکنندگان آنها نیز. بنابراین، اینکه آیا توییتر پتانسیل تحقق عدالت اجتماعی را در اختیار دارد، یک سؤال باز و پیچیده است: برای کشف آن، ما دو مفهوم متفاوت از تشخیص غلط را در رابطه با کمپین #metoo اعمال میکنیم.
کمپین #metoo فقط یکی از بیشمار مطالعات موردی امکانپذیر را ارائه میدهد که میتواند به توسعه این نقد کمک کند. یک دهه پیش، تارانا بورک، کنشگری از نیویورک، طرح اصلی #metoo را برای کمک به زنان رنگین پوست محروم و آسیب دیده از سوء استفاده جنسی آغاز کرد. این کمپین در واکنش به طرح اتهامات تعرض جنسی علیه هاروی واینستین، کوین اسپیسی و دیگر شخصیتهای مرد تأثیرگذار هالیوود، مجدداً جرقه خورد. این جنبش هشتگی زنان را ترغیب میکند تا درباره حوادث آزار جنسی صحبت کنند. این به عنوان نمادی از همبستگی عمل میکند و در خصوص گستردگی مسئله آزار و اذیت جنسی و تعرض در محیط کار، نقطه عطفی ایجاد کرده است. اما آیا توییتر یک حوزه عمومی مؤثر برای انتشار عمومی آزار و اذیت و تعرض جنسی است که در آنجا مساله بتواند سیاسی شود؟
حوزه عمومی چیست؟
هابرماس (1989 ، به نقل از فوكس 2013) استدلال میکند كه کانسپت امر عمومی با اندیشه اشتراکی كه به ایده هایی مانند اجتماع، استفاده مشترک از منابعی همچون یک میدانگاه یا یک چاه و سازمان جمعی وابسته است، در ارتباط است. فوکس همین حالا هم کمکی زیادی به این بحث داشته است كه آیا توییتر میتواند به عنوان یك حوزه عمومی صورتبندی شود اما به روشنی به این سوگیری های درهمتنیده جنسیتی، نژادی و قومی در توییتر و سایر پلتفرمهای رسانهای اجتماعی نمیپردازد. او استدلال می کند که واقعیت توییتر با وعده اتوپیایی هابرماس مبنی بر یک جامعه بورژوائی منظم و متواضع مغایرت دارد، اما این بدان معنا نیست که یک حوزه عمومی نیست. کاربران توئیتر در یک "جامعه عاطفی" گستردهتر با قوانین، هنجارها و مقررات رفتاری خاص در حال ظهورش و همچنین نژادپرستی ساختاری و فردیت خود مشارکت میکنند. علاوه بر این، همه ما در یک موقعیت برابر وارد این عرصه نمیشویم چراکه طبقه و هزینهها به میزان مشارکت دیجیتال شکل میدهد. ما همین سوگیریهای نهادینه شده را گزینش کرده و برای تجزیه و تحلیل بسط میدهیم.
نانسی فریزر، فیلسوف فمینیست محدودیتهای سفیدپوستانه و طبقه متوسطی تعریف هابرماس را نقد میکند. او هدف فعالان فمینیستی موج دوم را عمومی ساختن امور خصوصی به منظور سیاسی کردن آنها با فشار آوردن به سیاستگذاران جهت توزیع منابع عمومی بین افراد کمبرخوردار توصیف میکند. اینگونه کارزارها شامل مطالبه مرخصی زایمان، مراقبت از کودک، فرصت برابر در محیط کار، پناهگاههایی برای زنان در معرض خشونت خانگی و مراجع قانونی بود. ثبات کاری هنگام تجربه آزار جنسی در محیط کار بخشی از این کارزار است. فریزر معتقد است که عدم موفقیت جامعه ما در رسیدگی به این مسائل، اقدامی کژفهمانه یا ناشی از عدم دسترسی به برابری سیاسی به دلیل ارزشهای فرهنگی (جنسیتزده، نژادپرستانه، طبقه گرایانه، معلولستیزانه، بیگانههراسانه) نهادهایی چون توییتر، است. او عدم شناخت از سوی نهادها را نقض جدی عدالت میداند.
از این رو کمپین #metoo را میتوان تلاشی برای برطرف کردن این عدم شناخت از طریق اعلام عمومی در رسانههای اجتماعی دانست. در تعریف فریزر از حوزه عمومی که یادآور نقل قول معروف سی. رایت میلز است، این هشتگ در جهت افشای یک دغدغه خصوصی اقدام کرده است. با این حال، فریزر ممکن است استدلال کند که گرچه گستردگی این مساله به رسمیت شناخته شده است اما بدون تغییر ساختاری و سیاسی واقعی و تلاش برای توزیع منابع و نمایندگی [سیاسی] نیازهای گروههای بهرسمیتشناختهنشده فراتر از رسانههای اجتماعی، این شناخت به تنهایی برای رسیدن به برابری کافی نیست.
بوردیو تعریف متفاوتی از عدم شناخت ارائه میدهد. او آن را عدم درک این مساله میداند که چگونه محیطهای اجتماعی عادی انگاشته شده برخلاف منافع ما عمل میکنند. توئیتر نوعی سرمایهداری است که به دنبال جمعآوری دادهها در مقیاس و با جنبههای پیچیدهای است که برای تبلیغ کنندگان مفید باشد: هر چقدر تعداد کاربرانی که توییت میکنند بیشتر باشد، ارزش توییتر بالاتر میرود. بسترهای نرم افزاری تشنه کلمات هستند و الگوریتمهایی دارند که ما را تشویق میکنند که آن را با خبرها و محتوای رسانهای سریالی به طور مداوم تغذیه کنیم بطوری که احساسات افراد را برانگیزد.
به طور کلیتر، مدل کسب و کار سرمایهداری پلتفرمی، اقتصاد گیگ* را که به قراردادهای موقتی و غیررسمی مشروعیت میبخشد، بسیج کرده است. یکی از مزایای اقتصاد گیگ برای صاحبان مشاغل این است که مخالفتها را محدود میکند. بنابراین، اگر قربانیان آزار و تعرض جنسی که در چارچوب قراردادهای موقت و غیررسمی اشتغال دارند، به خشونت جنسی اعتراض کنند، احتمال زیادی وجود دارد كه شغل خود را از دست دهند. زنانی که در کمال بیثباتی و فقر زندگی میکنند، فاقد نمایندگی و منابعی هستند تا از این طریق بتوانند این موضوع را به عرصه عمومی برسانند و ساختارهای اجتماعی نابرابر که امکان بیدردسر و طولانیمدت آزار و اذیت جنسی را فراهم میکنند، تغییر دهند. جنبههای بغرنج دیگری هم از نظر فرهنگی و دسترسی وجود دارد که ما در این مطلب مجال پرداختن به آنها را نداریم اما نیاز به توجه هماهنگ دارند.
هشتگ #metoo مانند کمپینهای مشابهی چون #everydaysexism به میلیونها زن امید و اعتبار داده است. واسطهگری دیجیتال همچنین "ارتباطات جدیدی را که قبلا برای دختران و زنان در دسترس نبوده، امکان پذیر میسازد تا مرزهای بین خود و دیگران را دوباره ترسیم کنند." با این حال، آنچه جیمز از آن به عنوان تلاش برای عملی اخلاقی در یک فضای غیر اخلاقی یاد میکند میتواند یک مسئله ایجاد کند. باید یادمان باشد که به نفع پلتفرمهاست که افراد هشتگها را تغذیه کنند، اما این مسئله را به حوزه عمومی انتقال ندهند چرا که در آنجا راهحلهایی سیاسی قابل اجراست که بر شرایط کاری سرمایهداران پلتفرمی تأثیر میگذارد. با این حال، اگر این کمپین به تغییر معناداری تبدیل نشود، این خطر وجود دارد که ما با نادیده گرفتن محیط کاملا ناعادلانه پلتفرمها، پتانسیل رهاییبخش اجتماعی توییتر را اشتباه شناختهباشیم.
راه به جلو
توهم دموکراتیکی که رسانههای اجتماعی به آن دامن زدهاند نیاز به بررسی فرامرزی و میان بخشی بیشتری دارد. ماهیت کنش اجتماعی طوری تغییر یافته که هم جزوی از پلتفرمها شود و هم توسط آنها متوقف شود. هر بلاگ، توئیت یا پستی که توجه و بحث زیادی را به خود جلب می کند، باید در مورد اینکه آیا شناخت درستی از تغییر دارد، مورد پرسش واقع شود. بدون اقدام عمومی مشخص، کلمات آنلاین در دامنه خصوصی پلتفرمهایی که داراییشان کلمات ما هستند، باقی میمانند. شاید تغییر با یک هشتگ آغاز شود، اما باید با نقد گسترده میان بخشی رسانههای اجتماعی و حوزه عمومی دنبال شود. در برنامههای عمل ما باید بدانیم که معنای شهروند دیجیتال فعال سیاسی چیست و چگونه میتوان به برابری سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در جهانی که میانجی آن پلتفرمهاست دست یافت.
* نائومی بارنز: پژوهشگر ارشد دانشگاه صنعتی کوئینزلند استرالیا و مدیر وب سایت "نظریه انتقادی تکنولوژی"
* هو دیویس: پژوهشگر موسسه اینترنت دانشگاه آکسفورد و نماینده گروه مطالعاتی "جامعه شناسی دیجیتال" انجمن جامعه شناسی بریتانیا
*اقتصاد گیگ (Gig Economy) محیطی است که موقعیت و جایگاه افراد در آن به طور معمول موقتی است و شرکتها و سازمانها عمدتاً قراردادهای کوتاهمدت با فریلنسرها یا همان آزادکاران منعقد میکنند.
توجه: این مقاله نظر نویسندگان را نشان می دهد و نه وبلاگ LSE یا دانشکده اقتصاد لندن.