🌕 آیا آموزش به زبان کوردی، تهدیدی علیه ایران محسوب می‌شود

🌕 آیا آموزش به زبان کوردی، تهدیدی علیه ایران محسوب می‌شود



✍ نویسندە: عبدالله رسولی
✍ ترجمه: شهرام میرزائی

مدتی پیش مجلس شورای اسلامی ایران و کمیسیون آموزش و تحقیق آن طرح "تدریس زبان مادری" را تصویب کرد. این طرح اگر چه تعبیری ناقص از ماده ١٥ قانون اساسی رژیم ایران است و همچنین به هیچ وجه جوابگوی خواست‌های زبانی و فرهنگی ملت‌های محصور در ایران نمی‌باشد و حتا در این رابطه دیدگاه‌های آن‌ها را اعمال نکرده‌اند اما می‌بینیم که کسی همچون احمد نادری، معاون رئیس کمیسیون آموزش و تحقیق مجلس شورای اسلامی، تدریس زبان مادری در کنار زبان اتنیک فارس را، علیه امنیت ملی این کشور که در واقع همان امنیت رژیم است، تفسیر می‌کند.


تحمیل زبان فارسی حماقتی تمام عیار

سخنان احمد نادری که با خبرگزاری فارس، تریبون سپاه تروریستی پاسداران، مصاحبه کرده کاملا با هم متناقض است. او در این مصاحبه ضمن مخالفت با این طرح، آشکارا می‌گوید که زبان فارسی، زبان تمام ایرانیان است و در ایران اتنیکی بنام فارس وجود ندارد. مدتی است که این سخن به ورد زبان گروهی از شخصیت‌های سیاسی، مسئولین رژیم ایران و اپوزیسیون این کشور بدل شده اما اگر این اشخاص خود برای توجیه افکار خود دست بهدر پیشگاه افکار عمومی دست به سفسطه می‌زنند به خوبی می‌دانند، تا گویندگان زبانی وجود خارجی نداشته باشند هیچ زبانی نیز وجود نخواهد داشت. بدین معنا که پیش از آنکه زبان فارسی در ایران رایج گردد زبان اتنیک فارس بوده و آن‌هایی که این واقعیت را منکر می‌شوند و بر این باورند که اتنیکی بنام فارس وجود ندارد، در واقع در چارچوب گفتمان فاشیسم جایی می‌گیرند. البته اگر از منظر دیگر به این سخنان بنگریم برای عرب‌ها، کوردها، آذری‌ها، بلوچ‌ها و اتنیک‌های دیگر ایران مایه افتخار و مباهات است که تاکنون هویت خود را حفظ کرده‌اند اما آنکس که نمی‌تواند به خود افتخار کند فارس‌ها می‌باشند که به هویت خود آگاه نیستند و یا هویت واقعی خود را انکار می‌کنند. 

احمد نادری در بخش دیگری از مصاحبه‌اش، آموزش به زبان مادری را تهدیدی علیه امنیت رژیم می‌داند! این سخن از منظر احمد نادری و همفکرانش حقیقت دارد، چرا که امنیت ملی ایران و آنکس امروزه حاکم بر ایران است، بر اساس انکار و رد هرگونه حق تفاوتی بنا شده است بدین معنا که آنان هنگامی قادر به گسترش حوزه نفوذ هویت فارسی هستند و همچنین امنیت خود را حفظ کنند که اجازه کاربردی شدن زبان ملت‌های محصور در ایران و تبدیل آن به بخشی از سیستم آموزشی را، ندهند. این دیدگاه که مسائل مربوط به حق و حقوق ملت‌های محصور در ایران را از منظر امنیتی تعریف می‌کند، در واقع حاضر به اعتراف به وجود تفاوت و حقوق ملت‌های دیگر ایران نیست. این نیز در حالیست که در سطح جهانی و بنابر کنوانسیون‌های اسناد بین‌المللی حقوق بشر و منشورهای مرتبط به حقوق بشر، خواندن و آموزش به زبان هر ملتی حق مسلم آن ملت می‌باشد و تحمیل هر زبان دیگری به معنای تلاش برای محو آن ملت است. مبحث دیگری که از سوی احمد نادری مطرح گردید طبیعی بودن وضعیت ایران است و تلاش برای آموزش به زبان‌ ملت‌های محصور در ایران است که او آنرا بر هم زدن این حالت طبیعی نامیده است. در اینجا لازم است یادآور شوم که اتفاقا شرایط امروز ایران کاملا غیرطبیعی می‌باشد چرا که تفاوت‌های سایر ملت‌های ایران را مدنظر قرار نداده‌اند و به عبارت دیگر در تعریف ایران هیچ جایی ندارند یعنی انکار حقوق اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ملت‌های دیگر موجب شده که اتنیک فارس خود را مسلط بر ایران بداند و شرایط فعلی را طبیعی فرض کند.

در واقع این سخنان بیانگر این واقعیت است که هرگاه ملت‌‌های محصور در ایران به هر طریقی بتوانند بخشی از خواست‌هایشان را محقق سازند موجب آشفتگی وضعیت غیرطبیعی که از سوی فارس‌‌ها بر ایران تحمیل شده، می‌شود و همچنین سبب بازگشت آنان به وضعیت طبیعی خود می‌شود. چنین دیدگاه‌هایی از تعریف فارس‌ها و به اصطلاح روشنفکران فارس در باب هویت ایرانی سرچشمه می‌گیرد تا جایی که به آن ایمان آورده‌اند و به همین خاطر لازم می‌دانم که در اینجا نگاهی به ساختار هویت ایرانی و تعریف آن بیاندازم.


هویت تصنعی ایرانی

با نگاهی به منابعی که هویت ایرانی را تعریف می‌کنند، البته همان منابعی که در فضای تحت حاکمیت جمهوری اسلامی ایران و توسط نویسندگان فاشیستی ایران نگاشته شده، هویت ایرانی را بر مبنای سه پایه باستان‌گرایی، زبان فارسی و شیعه‌گرایی، تبین و تعریف کرده‌اند کگ هر کدام از این ستون‌ها به دوران یا بُعدی اجتماعی گره خورده‌‌اند. وقتی حاکمین و به اصطلاح روشنفکران ایرانی از تاریخ سخن می‌گویند به تاریخ باستانی ایران اشاره دارند و تمام آن‌هایی را که فرهنگی تقریبا متشابه با آن‌ها دارند را در یک مرز توهمی بنام تمدن ایرانی قرار می‌دهند. این نوع افکار و اعمال در هیچ کجای جهان جز در کشورهای فاشیستی روی نمی‌دهد چرا که به هیچ طریقی، تمدن نمی‌تواند مبنایی برای تعریف یک ملت باشد. چرا که تمدن‌هایی در جهان وجود دارند که چندین ملت در شکل‌گیری آن‌ها نقش داشته‌اند، همچون تمدن اسلامی که در اوج حیات خود ملت‌های متفاوتی از هند تا اسپانیا در تعالی آن نقش داشته‌اند و آیا می‌شود این ملت‌ها را در یک چارچوب تعریف نمود و آن‌ها را ملت اسلامی بنامیم؟ جواب این سئوال در مورد تمدن ایرانی نیز صدق می‌کند و اینجاست که می‌بینیم فارس‌ها به طرق مختلف در تلاشند تا تمدن ایرانی را به بنیادی برای ملت سازی ایرانی بدل کنند و از آن، جهت حفاظت از شونیسم و فاشیسم فارس در ایران و پاکسازی ملت‌های دیگر بهره ببرند. ضمنا باید یادآور شوم که مفهوم ایران نیز از مجرای دو مرحله تاریخی می‌گذرد، یکی پیش از انقلاب مشروطیت و دوم بعد از انقلاب مشروطیت. در مرحله اول ............. و ایران بعد از انقلاب مشروطیت که طی آن دولت-ملت ایرانی با سردمداری شونیسم فارسی ساخته می‌شود.

اما در باب زبان فارسی نیز که به ستون و پایه دوم هویت ایرانی شناخته می‌شود، باید در ابتدا یادآور شوم که کدام زبان در جهان با آویزان کردن خود به زبانی دیگر، مدعی استقلال و زبان بودن است. به معنای دیگر بر تمام کارشناسان زبان فارسی عیان است که اگر لغات عربی ، که بیش از ٦٠ درصد این زبان را فراگرفته از آن جدا کنیم بسیار ضعیف‌تر و عاجزتر از آن است تعالی یابد. به عنوان مثال می‌توان به مقاله‌ی آخوندزاده در باب عقیم بودن زبان فارسی و ناتوانی این زبان در بازآفرینی خود اشاره کرد که در روزنامه‌های دوران مشروطه منتشر شد. حال نیز بعد از دهه‌ها، فارغ از آنکه زبان فارسی از لحاظ توسعه زبانی به بن بست رسیده، بسیاری نیز این زبان را در زمره گویش‌های عربی قرار می‌دهند و این نشان دهنده تصنعی بودن این زبان است که هیچ یک از اصول زبان‌‌های مستقل را ندارد. با در نظر گرفتن این واقعیت آیا می‌شود چنین زبانی که تا حد یکی از گویش‌‌های عربی تنزل می‌یابد را با زبان کوردی با آن‌ همه غنا و توانایی در یک کفه از ترازو قرار داد و سنجید و مانع از آموزش به زبان کوردی شد، تا از این طریق فارسی بتواند به حیات خود ادامه دهد. اما سخن گفتن در مورد جایگاه مذهب شیعه در ساختار هویت ایرانی که بیشتر جنبه سیاسی این هویت می‌باشد و مذاهب دیگر را از دایره قدرت خود بیرون می‌راند و حقوقشان را نقض می‌کند، در حوصله این جستار نمی‌گنجد.


نتیجه‌گیری:

طی دو بخش مقاله اخیر، کوشیده‌ام خلاصه‌وار نشان دهم که اندیشه افرادی همچون احمد نادری که آموزش به زبان مادری را تهدیدی علیه امنیت ایران تعبیر می‌کنند، از کجا نشات می‌گیرد ضمنا کوشیدم تا تصویری از تهدیدی که موجودیت ما را هدف قرار داده و همچنین چگونگی آسمیلاسیون در کوردستان را نشان دهم. اگر بخش اول را در چارچوب وظیفه سیاسیون و روزنامه‌نگاران قرار دهیم باید فوری موضع خود در رابطه با آن را بیان کنند و اما بخش دوم از وظایف اهل قلم، روشنفکران و آکادمیست‌های کورد می‌باشد که در مقابل تعریف ایرانی بودن آنگونه که تعریف شده، موضع بگیرند و بیش از پیش بر هویت ملی کورد تاکید کنند و به تمام معنا علیه ایرانی بودن تصنعی بایستند. 

همچنین لازم است همه با هم، تمام اقشار و طبقات جامعه کوردستان، توان و تلاش‌هایمان را منسجم کنیم و نشان دهیم که نه تنها آموزش زبان کوردی بلکه آموزش به زبان کوردی حق طبیعی ما می‌باشد و لازم است که این حق محقق گردد.

Report Page