آن 59 نفر
روایت فرماندار وقت مهاباد اعدام ها و حوادث اوایل انقلابجلایی پور: مردم مهاباد از من خواستند نماینده مجلس شوم اما نپذیرفتم
سیروان: حمید رضا جلایی پور فرماندار مهاباد و ومعاون استاندار کردستان در سالهای آغازین انقلاب در گفت و گویی مشروح با ارگان اینترنتی روزنامه اعتماد – که سیروان آن را تلخیص کرده- دیگر بار از حوادث این دوران و اعدام 59 نفر از کردها در تبریز سخن می گوید و نسبت به نحوه اعدام آنها و حتی محل دفن آنها اعلام بی خبری و برائت می کند. سپس می گوید: " ما هم بعداً خبردار شدیم". او که به روایت خودش در اوج در گیریهای کردستان، هفتهای دو روز برای تحصیلات دانشگاهی راهی تهران می شده، مدیریت خود در این دوران را مردمی عنوان کرده چنانکه به گفته وی ، " مردم مهاباد از من خواستند نماینده مجلس شوم، اما نپذیرفتم".
جلایی پور از جمله گفته است: " این اعدامهای تاسفبار در شرایطی انجام شده بود که در درگیریهای یکساله در جنوب آذربایجان ۵۰۰ نفر از پاسداران شهید شدند. اما به هر حال بازداشتشدگان طبق نظر سپاه و دادگاه انقلاب تکتک محاکمه شده بودند. ولی متأسفانه فرآیند دادرسی به اطلاع خانوادهها نرسیده بود و چه بسا در میان اعدامشدگان کسانی حقشان اعدام نبود. متاسفانه در آن شرایط انقلابی و ناامنی در تبریز مراحل دادرسی شفاف نبود. الان ببینید هر حادثه غیرقابل دفاعی توسط دستگاه قضایی اتفاق بیفتد لحظه به لحظه افکار عمومی مطلع میشود، ولی آن موقع اصلاً اینطوری نبود و افکار عمومی ناظر نبود و حتی ما هم بعداً خبردار شدیم".
خبرنگار:شما یک ماه بعد واقعاً خبردار شدید که این اتفاق افتاده است؟
جلایی پور: بله، یک ماه بعد از اینکه این اعدامها در تبریز اتفاق افتاد من خبردار شدم. تازه آن هم چطوری خبردار شدیم؟ وقتی مردم مهاباد فهمیده بودند، کسبه شهر مغازههایشان را به اعتراض بستند و رئیس شهربانی به ما خبر داد. گفتیم: چرا؟ گفتند به خاطر اعدامها در تبریز. حتی استاندار که آقای شیخعطار بود هم از اعدامها خبر نداشت.
* از رئیس دادگاه پرسوجو نکردید؟
_ بله، بعداً خیلی کارها شد. شورای امنیت[تامین] استان تشکیل شد و موضوع پیگیری شد و مفصلاً و مکتوب به تهران اعتراض و گزارش کردم.
*در این مقطع زمانی کدام دولت سر کار بود؟
دولت آقای مهندس موسوی. آن موقع که در کردستان بودیم ما ۲ سه پناهگاه داشتیم. یکی دفتر مهندس موسوی بود. آقای شریفزادگان، مشاور آقای مهندس موسوی بود و ما از طریق ایشان کارها را پیگیری میکردیم. یکی هم آقای ناطقنوری وزیر کشور، واقعاً پیگیری میکرد و بعد در خود شورای امنیت اعتراض شد. مهندس موسوی گزارش انتقادیای که درباره این اعدامها و تاثیرات بدش بر اهالی مهاباد نوشته بودم را خیلی جدی گرفت و تشویقم کرد.
*شما در جلسه شورای امنیت بودید؟
بله، من فرماندار شهر بودم. شورای امنیت[تامین] استان تشکیل شد و در آن شرکت و به اعدامها اعتراض کردم. پیرو اعتراض و گزارش ما در تهران جلسه شورای امنیت گذاشتند که این چه برخوردی است که کردند و اهالی را معترض کرده و آبروی نظام را برده و شهر بسته شده؟
*چه کسانی در این جبههبندیهایی که در جلسات شورای امنیت بود مخالف بودند؟
_موضع غالب این بود که این کار واکنشی و عجولانه بوده. اولاً باید مردم در جریان تکتک دادگاهها قرار میگرفتند و خانوادهها از مراحل دادرسی و تجدیدنظر باخبر میشدند. گذشته از دادرسی عادلانه، شکل اجرای دفعی و یکشبه اعدامها هم مورد نقد بود. پیرو گزارش و اعتراض ما آقای جواهری و آقای قدمی را که هر ۲ قاضی بودند عوض کردند و تغییرات دیگری هم اتفاق افتاد.
*پس شما هیچ نقشی در این جریان نداشتید؟
اصلاً. من در مجموع ده سال- هفت روز کم- که در کردستان بودم، یک نیشگون هم از کسی نگرفتم. برای همین اهالی مهاباد که از نزدیک من را میشناختند خیلی لطف داشتند. این اتهامات بیاساس را سالها بعد بعضی طرح کردند و به اشتباه فکر میکردند که چون همزمان با مسئولیت من در فرمانداری بوده من در آن نقش داشتم. در حالیکه مطلقاً نقشی نداشتم و حتی یک ماه طول کشید باخبر شوم و بعد از خبر هم رسماً و مکتوب اعتراض کردم.
*حالا این همه سال هم از آن گذشته، شما اطلاعی دارید این ۵۹ جوان مهاباد کردستان که اعدام شدند کجا خاک شدند؟
_این اتفاق ناگوار در تبریز [افتاد]. همین امام جمعه ارومیه آقای حسنی به امثال ما که حقوق کردها را پیگیری میکردیم میگفت منافق! ...
پس از این فاجعه کاری که از من ساخته بود یکی این بود که گزارش و اعتراض مکتوب کنم و کردم و تاثیر هم گذاشت و دیگر اینکه مشکلات خانوادههای اعدامشدگان را پیگیری کنم؛ مثلاً وقتی دانشآموزان خانوادههای اعدامشدگان را علیرغم قبولی در کنکور رد کردند پیگیری کردم و مشکلشان حل شد و توانستند وارد دانشگاه شوند. به یاد دارم سال آخر دبیرستان یک درس بینش دینی داشت و محتوای فلسفی هم داشت و دکتر سروش نوشته بود. من در مهاباد و در مدرسه برای دانشآموزان سال آخر این درس را تدریس میکردم. در نقده هم همین درس را میدادم.
*به عنوان فرماندار با خانواده ۵۹ نفر نشست گذاشتید؟
تمام اینها درِ فرمانداری به رویشان باز بود که اگر مشکلی داشتند میآمدند با ما در میان میگذاشتند. یکی هم گزینشها بود؛ یعنی بچههای دیگر اینها را در گزینش رد کرده بودند، ما همه را پیگیری کردیم و خوشبختانه همه به دانشگاه رفتند.
*این همه سال میگذرد. شما فرماندار مهاباد بودید، بعد معاون سیاسی استانداری شدید. بیش از ۳۰ سال است که میگذرد. به نظر شما خانوادهها حق دارند بدانند بچههایشان کجا خاک شدند؟
_حتماً حق دارند. هیچکس نباید این حق را از آنها بگیرد. این اتفاق در تبریز افتاد. باید از مسئولان وقت قضایی تبریز مطالبه کرد محل دفن را بگویند. بعد از مهاباد به سنندج رفتم. سنندج که میدانید یک موقعیت ویژه دیگر جنگی پیدا کرد و آن هم این بود که جبهههای جنگ در جنوب قفل شده بود و مسیر راهیان جنگ از استان کردستان و شهر سنندج میگذشت.
*..آقای مرحوم حسنی در خاطراتشان یک خاطرهای را تعریف میکنند. شما از یک طرف از طرف اکراد مخالف جمهوری اسلامی متهم به نقشآفرینی در اعدام این ۵۹ جوان مهابادی بودید که شما میگویید دروغ است و من فکر میکنم بعدش حرف و حدیث داشته باشد. اما از یک طرف هم آقای حسنی شما را متهم میکند که طی هماهنگی با مرحوم فروهر- فکر میکنم در خاطراتشان خواندم- یعنی هماهنگی با دولت موقت یک سری سلاح- اسلحههای پادگان مهاباد که اسمش در خاطرم نیست- در اختیار شیخ عزالدین حسینی و آقای قاسملو گذاشتید. این چه قصهای دارد؟
_این هم کذب محض است. اولاً آقای حسنی- خدایش بیامرزد- حرفهای بیپایه زیاد میزد. یکی از این حرفهای مطلقاً بیپایهاش هم همین بود. اصلاً اینطوری نبود. ما البته یک کار مهمی میکردیم که آقای حسنی ناراحت میشد. آقای حسنی امام جمعه ارومیه بود. به عنوان کسی که نقده را آزاد کرده، کلی تحویلش میگرفتند. یک آدمی بود که همیشه با اسلحه راه میرفت. بسیج و نیروی ویژه خودش را داشت. هر کدام از نیروهایش حرکت مخالف قانون و ضد کردی انجام میدادند، من دقیق به تهران گزارش میکردم و آقای حسنی خیلی ناراحت میشد و برای من میزد. مثلاً یک نمونهاش این بود: مامورانش در سه راهی نقده به جای اینکه برای آزمایش اسلحه، یک نقطه فرضی را برای امتحان در نظر بگیرند، به طرف یک مرد کرد شلیک کرده بودند که کُردها بترسند! کسی هم کشته نشده بود. ولی من عین این را گزارش کردم و او به شدت عصبانی میشد چون از منزلتش در تهران کاسته میشد. در نتیجه همین گزارشها آیتالله قریشی را به جای او روحانی اول استان کردند...
*نظر شما راجع به ترور آقای قاسملو چیست؟
_اقدام خیلی عجیبی بود. هیچ وقت معلوم نشد که چه کسی مسئولتیش را به عهده گرفت. آن یک اقدام خیلی غیرقابل دفاع، ضدانسانی و ناجوانمرانه بود چون ظاهراً آمده بود مذاکره کند.
*اماننامه گرفته بود؟
بعید میدانم. میدانید این وقایع بعد از جنگ اتفاق افتاد. این ترور را هر کس کرده قابل دفاع نبوده. من دیگر بعد از جنگ کردستان نبودم. ظاهراً طرح این بوده که با حزب دموکرات یک معاملهای کنند و شورای مرکزی احزاب مسلح به اروپا بروند و این درگیریها در کردستان خاتمه یابد. ظاهرا ته بحث یک چنین چیزی بوده. که آنوقت در چنین فضایی به جای ادامه مذاکره، او را ترور کردند. این ترور جزء رخدادهایی مثل قتلهای زنجیرهای و بخشهای پنهان است که باید معلوم شود که چه کسانی عاملش بودند.
* به سنندج رفتید. آنجا چه کار کردید؟ در آن ایام سنندج چه موقعیت و وضعیتی داشت؟
_سنندج حالتهای اضطراب سالهای اول انقلاب و کردستان، مثل ترور و مین را نداشت، ولی شهر مهمی شده بود چون مسیر راهیان جنگ بود. آقای تابش که استاندار آنجا بود به خاطر عملکردم در نقده و مهاباد که موفق ارزیابی میشد به آقای ناطقنوری اصرار داشت جلاییپور از مهاباد بیاید سنندج و معاون سیاسی استانداری کردستان بشود...
*در بین مردم مهاباد محبوب شدید؟ قبولتان داشتند؟
_بله، علامتش هم این بود که میخواستند مرا نماینده مجلس کنند، خودم قبول نکردم.
*حتی بعد از اعدام ۵۹ جوان مادامی که اعتصاب کردند؟
_مردم من را میشناختند چون چهار سال و نیم کنارشان و برایشان در دل بحران کار کرده بودیم. معتمدین و در رأس آنها پزشک معتمد شهر دکتر مولوی اصرار داشتند نماینده مهاباد در مجلس بشوم. خودم قبول نکردم. میگفتم باید از خودتان و از کردها نماینده بشود، من غیر بومیام و اهل تهران هستم. هر کس دیگری بود قبول میکرد و واقعاً هم رأی میآوردم. حتی مشکل سنی داشتم و رئیس اداره ثبت احوال مهاباد اینقدر دوست داشت این کار بشود که میگفت من این کار را درست میکنم.
*یعنی یک سال سنتان را بالا میبرد؟
_ بله، ولی من مطلقاً قبول نکردم. بعد یک روحانی اهل سنت را پیدا کردیم- خدایش بیامرزد- ملا جسیم، شجاع بود. بیچاره کاندیداتوری را قبول کرد. رأی هم آورد. وارد مجلس هم شد ولی متاسفانه تند و تیزها..[این بخش از گفتوگو قابل انتشار نیست] اینقدر در مجلس علیهاش زدند که اعتبارنامهاش را رد کردند.[این بخش از گفتوگو قابل انتشار نیست...]
*به چه اتهامی؟
_ بالاخره یک چیز بیاساسی برایش درست کردند و به او چسباندند که به صلاح امنیت نیست و... او را رد صلاحیت کردند. خیلی بد شد. بعد هم متاسفانه پیشمرگههای حزب کومله این روحانی پیرمرد را به جرم مزدوری جمهوری اسلامی ترور کردند و شهید شد. قبلاً هم روحانی فرهیخته و دانشمند مهاباد به نام شهریک
ندی را ترور کرده بودند، جرمش این بود که هفتگی به فرمانداری میآمد و ما از ایشان راهنمایی میگرفتیم. روحانی فاضلی بود. معلم فرهیخته و بومی شهر، عبداللهپور، را هم همین کومله شهید کردند، رئیس آموزش و پرورش مهاباد بود...
*من میخواهم خیلی گذرا بدانم چه شد به معاونت سیاسی کردستان رفتید؟
_گفتم در مناطق کردنشین تجربهای داشتم که از نظر استاندار کردستان آقای مهندس تابش موفق بود و بر اساس آن من را به وزیر کشور معرفی کرد. سه چهار کار، کارهای خیلی مهمی در کردستان بود که باید اینها را هماهنگ میکردیم تا جنگ هم تمام شد...
*خیلی خلاصه اگر بخواهید از اهالی منطقه کردستان از پاوه، مهاباد، نقده و... بگویید اولاً بگویید از مردم آن منطقه چه چیزی یاد گرفتید؟ دوم چقدر آن منطقه را دوست دارید؟ بعد از جنگ به آن منطقه رفتید؟
بعد از جنگ خیلی کم رفتم. در کتابم گفتهام من با اعزام نیروهای غیر بومی به کردستان مخالف شدید بودم. خود من هم اگر در کردستان اوضاع جنگی نبود و کار ما را دیگرانی حاضر بودند انجام دهند یک روز در کردستان نمیماندم. گفتم شرایط طوری بود که میتوانستیم یک مقدار بیطرف به مردم کرد خدمت کنیم. روزهای خیلی سختی بود. حتی گفتم ارزش تاسیس و سختیهای روزنامه جامعه به اندازه ارزش یک هفته کارهای من و سایر دوستانم در کردستان نبود.
*نرفتنتان ترس از این بود که ممکن است برایتان اتفاقی بیفتد؟
نه، اصلاً من خوشم نمیآید جایی که کار کردم دوباره برگردم. میخواهم جلو بروم.
*به نظر شما در حق مردم کُرد اجحاف شده یا نه؟
بله، متاسفانه در کردستان شاهد انواعی از تعبیضیم. بندهخداها «گیر» افتادهاند.
*گیر چه کسی افتادند؟
_ ببینید کردها در یک منطقهای هستند که در خاورمیانه به چهار بخش تقسیم شده است. بخشی در ایران، بخشی در عراق، بخشی در ترکیه و بخشی در سوریه. در کتاب «فراز و فرود جنبش کردی» توضیح دادهام که دولت ایران در مقایسه با ترکیه و عراق با کردها بهتر مواجه شده ولی هنوز هم برای کاهش تبعیض و بسط توسعه در این منطقه گامهای زیادی باید بردارد. از طرف دیگر ۲ گروه مسلح کومله و دموکرات هنوز هم اسلحهشان را زمین نگذاشتهاند. به تعبیر دیگر کردها گیر سوءحکمرانیها در چند دولت و سوءعملکرد چند حزب مسلحشان افتادهاند. گیر صحنهای افتادهاند که یک طرف گروه مسلح ناامنیساز است و یک طرف آن مرز است و قوای امنیتی دست بالا را دارند و نگرش امنیتی در کردستان حاکم است. در درگیریهای بین نیروهای مسلح و احزاب مسلح کرد محیط زندگی مردم کرد ناامن میشود..
*میخواهم بدانم حاکمیت و قوه عاقله حکومت مشکل کردستان و مردم آن منطقه را توانسته حل کند یا خیر؟ یا فقط الان به بهانه اینکه ۲ گروه مسلح کومله و حزب دموکرات کردستان اسلحههایشان را زمین نگذاشتند همچنان استان کردستان امنیتی است، به همین جهت است که تا به حال حل و فصل نشده.
_متاسفانه خوب عمل نکرده. البته حتی در طول جنگ هم فعالیتهای عمرانی در کردستان ترک نشده بود، ولی کردستان هم مثل اکثر استانهای مرزی ایران قربانی نامتوازن بودن توسعه و رشد پایین اقتصادی ایران در این چند دهه بوده و تبعیض مذهبی هم احساس تبعیض در این منطقه را بیشتر کرده. بعد از انقلاب ما هنوز نتوانستیم کشور را روی دور توسعه مستمر، پایدار و همهجانبه و عادلانه بیندازیم و شکاف مرکز و حاشیه رو به افزایش است. این زیانش به همه جا و کردستان هم رسیده. برای همین اسم کتاب من «ایران، جامعهٔ کژمدرن» است چون مدرنیته و توسعهاش بدقواره بوده...
منتشر شده در شماره 1128 سیروان 28 فروردین 1400
آن 59 نفر