پیشزمینههای سیاسی-اجتماعی خطبه فدکیه | شرح خطبه فدکیه (۲)
محمد شکوهیان | دانشجوی ورودی ۱۴۰۳ علومکامپیوتراگر خطبه فدکیه را صرفاً «متن سخنرانی یک زن در مطالبه میراث خود» بدانیم، از درک عمیقترین لایههای آن بازماندهایم. این خطبه، نه فقط یک دادخواهی حقوقی، که یک بیانیهٔ سیاسی-اعتقادی و یک اعلام جرم دقیق علیه نظمی است که در حال شکلگیری بود. برای فهمیدن اینکه چرا حضرت زهرا (س) به مسجد رفت و چرا کلمات او اینچنین آتشین بود، باید پرده را کنار بزنیم و به چند روز قبل بازگردیم؛ به مدینهای که در شوک، خلاء و بحران فرو رفته بود.
این یادداشت، صحنهای است که خطبه فدکیه بر آن اجرا شد.
۱. وقایع پس از رحلت: خلأ، بحران و دو صحنه
رحلت پیامبر اکرم (ص)، صرفاً یک ضایعه عاطفی برای امت نوپای اسلام نبود؛ یک زلزله سیاسی تمامعیار بود که ستون خیمه این جامعه را فرو ریخت. جامعهای که ده سال عادت کرده بود تمام مناقشات، تصمیمات و مشروعیت خود را از یک مرجع واحد (پیامبر) بگیرد، ناگهان با یک «خلاء» مطلق مواجه شد.
در این لحظات بحرانی، مدینه عملاً به دو صحنه موازی تقسیم شد:
- صحنه اول: خانه پیامبر (مرکز عاطفه و تکلیف شرعی) درون خانه پیامبر، اهلبیت او – در رأس آنها حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) – مشغول اجرای آخرین تکلیف شرعی و عاطفی در قبال پیکر مطهر ایشان بودند. آنها درگیر غسل، کفن و آمادهسازی تدفین بودند. تمرکز آنها بر «وصیت» پیامبر و حفظ میراث معنوی او بود.
- صحنه دوم: سقیفه بنیساعده (مرکز سیاست و تصمیمگیری) همزمان، در گوشهای دیگر از مدینه، گروهی از انصار و مهاجرین، با احساس خطر ناشی از این خلاء، گرد هم آمدند. منطق حاکم بر آنها، نه اجرای وصیت، بلکه مدیریت «بحران» بود.
جو روانی حاکم بر سقیفه ترکیبی از ترس و منفعت بود:
- ترس از فروپاشی: هراس از اینکه قبایل تازهمسلمان (اعراب بادیهنشین که قرآن آنها را «الأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَنِفَاقًا» میخواند) مرتد شوند.
- ترس از دشمن خارجی: خطر امپراتوری روم و ایران که منتظر تفرقه در این قدرت نوظهور بودند.
- ترس از بازگشت جاهلیت: رقابتهای قبیلهای (اوس و خزرج در میان انصار) که با مرگ پیامبر در حال شعلهور شدن بود.
این «شتاب» و «اضطرار»، توجیه اصلی حاضران در سقیفه برای تصمیمگیری فوری بود، حتی به قیمت نادیده گرفتن خانواده پیامبر که درگیر تدفین او بودند.
۲. سقیفه و مهندسی خلافت: «اجماع» بهجای «نص»
آنچه در سقیفه رخ داد، یک تغییر پارادایم در تفکر سیاسی اسلام بود. تا آن روز، مشروعیت از «نصب الهی» و «کلام پیامبر» میآمد. اما در سقیفه، یک منطق جدید حاکم شد:
- ادعای انصار: آنها میزبان پیامبر بودند، در جنگها فداکاری کرده بودند و حالا میترسیدند با حاکمیت قریش (مهاجرین)، بار دیگر به حاشیه رانده شوند. منطق آنها، «ایثار و میزبانی» بود.
- ادعای مهاجرین (گروه پیروز): آنها با استناد به قرابت قبیلهای با پیامبر (حدیث «الأئمة من قریش» که همانجا مطرح شد)، استدلال کردند که اعراب جز از قبیله قریش تبعیت نخواهند کرد. منطق آنها، «قرابت قبیلهای» و «جایگاه اجتماعی» بود.
نکته کلیدی ماجرا، «سکوت بزرگ» در مورد واقعه غدیر است. در تمام مذاکرات سقیفه، هیچ اشارهای جدی به رویدادی که تنها ۷۰ روز قبل رخ داده بود و پیامبر در آن تکلیف جانشینی را مشخص کرده بود، نشد.
خروجی سقیفه، شکلگیری یک «حکومت مبتنی بر اجماع» (البته اجماع گروهی محدود و شتابزده) بهجای «حکومت مبتنی بر نص» (وصیت پیامبر در غدیر) بود. این دقیقاً همان نقطهای است که خطبه فدکیه آن را هدف قرار میدهد. خلافتی که مشروعیت خود را نه از آسمان و کلام پیامبر، بلکه از بیعت زمینی و سیاسی میگرفت، متولد شد.
۳. مواضع حکومت جدید: استراتژی تثبیت قدرت و ماجرای فدک
هر حکومت نوپایی، بهویژه حکومتی که برآمده از اجماع شکننده باشد، دو اولویت فوری دارد: تثبیت مشروعیت و خنثی کردن رقیب.
بزرگترین چالش برای حکومت ابوبکر، شخص حضرت علی (ع) بود. او صرفاً یک رقیب سیاسی نبود؛ او نماینده «گفتمان رقیب» (گفتمان نص و غدیر) بود. او و همسرش، حضرت زهرا (س)، یادگاران زنده پیامبر و تجسم مشروعیت از دست رفته بودند.
حکومت جدید برای تثبیت خود، دو استراتژی همزمان را در قبال اهلبیت در پیش گرفت:
۱. استراتژی سیاسی: فشار برای «بیعت» حکومت نیاز داشت تا با گرفتن بیعت از چهرههای کلیدی مخالف، بهویژه علی (ع)، مشروعیت خود را همگانی و بلامنازع جلوه دهد. این استراتژی منجر به فشارهای سیاسی و اجتماعی بر خانه حضرت زهرا (س) شد تا این بیعت ستانده شود.
۲. استراتژی اقتصادی: مصادره «فدک» (تضعیف پایگاه رقیب) اینجا نقطه ورود «فدک» به این ماجرای سیاسی است. فدک (که در یادداشت اول به آن پرداختیم) یک ملک شخصی نبود که صرفاً خرج روزمره یک خانواده شود. فدک یک منبع درآمد مستقل، قابل توجه و نمادین بود که در اختیار مستقیم اهلبیت قرار داشت.
همانطور که اندیشمندانی چون شهید سید محمدباقر صدر در کتاب «فدک در تاریخ» تحلیل میکنند، مصادره فدک توسط ابوبکر، یک اقدام کاملاً سیاسی با اهداف استراتژیک بود:
- تضعیف بنیه مالی رقیب: گرفتن این ابزار اقتصادی از دست حضرت علی (ع)، توان او را برای حمایت از یاران، کمک به مستمندان (که پایگاه اجتماعی طبیعی او بودند) و سازماندهی هرگونه مخالفت احتمالی، به شدت محدود میکرد.
- تقویت بنیه مالی حکومت مرکزی: فدک به عنوان «فیء» (اموال عمومی) به خزانه دولت جدید منتقل شد تا صرف امور حکومتداری، جلب حمایت قبایل و تثبیت قدرت مرکزی شود.
- ایجاد یک مبنای حقوقی: این اقدام سیاسی، نیازمند یک «پوشش شرعی» بود. این پوشش، حدیثی بود که برای اولین بار توسط ابوبکر نقل شد: «نحن معاشر الأنبیاء لا نورث، ما ترکناه صدقة» (ما گروه پیامبران ارث نمیگذاریم، هر چه از ما بماند صدقه است).
نتیجه: چرا خطبه؟
اکنون صحنه آماده است. «فدک» دیگر یک قطعه زمین نیست. فدک نماد «غصب» است. تصمیم ابوبکر مبنی بر مصادره فدک، فقط یک تجاوز مالی نبود؛ این اقدام، اولین نمود عملی و اجرایی «منطق سقیفه» بود.
حضرت زهرا (س) با درک کامل این صحنه، به مسجد میرود. او نمیرود تا صرفاً ارث خود را پس بگیرد. او میرود تا:
- مشروعیت سقیفه را به چالش بکشد (که چگونه کلام پیامبر در غدیر را نادیده گرفتید).
- مبنای حقوقی حکومت (حدیث ارث نبردن) را با استناد مستقیم به آیات قرآن در هم بشکند.
بنابراین، پیشزمینه خطبه فدکیه، نه یک اختلاف مالی، بلکه تقابل دو جهانبینی است: جهانبینی «امامت مبتنی بر نص» در برابر جهانبینی «خلافت مبتنی بر اجماع». فدک، میدان نبرد این دو تفکر بود.