اندیشههای اقتصادی در نهجالبلاغه
حسین انصاریعدالت در انقلاب بدون تغيير در ماهيّت روابط ، شدنى نيست!
سخن گفتن از پیوند عدالت با انقلاب یکی از بن مایه های اندیشۀ علوی است که در سپهر اندیشۀ سیاسی امروز جامعه دچار سرخوردگی ذهنی و سُرخوردگی غربی شده است و بسیاری را به تزلزل و تردید در حسن و قبح انقلاب و عدالت دچار ساخته. آنان که از منظر جامعه شناسی، انقلاب و ارزش آن را در تغییر و تکامل جامعه ها انکار نمی کنند باید به این رابطه و چگونگی آن بیشتر بپردازند. در این باره باید بیشتر نوشت و ابهام زدایی کرد. اما در این مجال کوتاه به همین اندازه سودمند است که الحیات با تکیه بر نهج البلاغه یادآوری می کند انقلاب به شعار و فریاد نیست بلکه باید واقعیت تغییر در روابط اجتماعی مابعد انقلاب با ماقبل انقلاب، ایجاد شود تا به هدفگذاری عدالت دسترسی باشد و گرنه انقلاب بی عدالت خواهد ماند و به ضد خود تبدیل می شود.
الإمام علي «ع»- ممّا قاله بصدد ردّ قطائع عثمان: و اللَّه، لو وجدته قد تزوّج به النّساء و ملك به الإماء لرددته، فإنّ في العدل سعة؛ و من ضاق عليه العدل فالجور عليه أضيق. «نهج البلاغه»/ 66؛ «عبده» 1/ 42»
از سخنان آن امام در باره ردّ «قطايع عثمان-تیول بخشی ها» به بيت المال: به خداى سوگند اگر بفهمم كه با آن اموال زنانى را به ازدواج در آورده يا كنيزانى را مالك شدهاند آنها را فسخ مىكنم، زيرا كه دامنه عدالت فراخ است. و آن كس كه عدل در نظر او تنگ نمايد، ستم بر او تنگتر خواهد بود.
* اين سخن را امام علىّ بن ابى طالب «ع»، در دوّمين روز از بيعت با او در مدينه فرموده است. شيخ محمّد عبده مصرى در شرح اين سخن مىگويد: «قطائع عثمان: زمينهايى است كه آنها را به اشخاص هديه كرده بود».
امام- با اتّخاذ اين ايستار استوار در برابر اموال تصاحب شده- اصلى اساسى را در شكل بخشيدن به «انقلابهاى تغييرى» و هدفهاى آنها بنيان گذاشت، و آن «تغيير ماهيّت اوضاع» است، نه تنها «تغيير هيئت اشخاص». زیرا از مهمترين اوضاعى كه تودهها در آن به سر مىبرند، اوضاع معيشتى و اقتصادى و قضائى است. به همين جهت پيامبران «ع» از آغاز كار بدان اهتمام ورزيدهاند و فرياد «أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ» سر دادهاند، و به حركتى تغييرى دست يازيده و فرا خواندهاند.
از اینجا معلوم مىشود كه در انقلابها، تبديل اشخاص و مسئولان- به خودی خود- به نتيجه مطلوب نخواهد رسيد، حتى اگر فاسدان را بردارند و صالحان را به جاى ايشان بنشانند، مگر اينكه ذات زندگى دگرگون شود و ماهيّت روابط زيرورو گردد؛ بقاى روابط و تغيير عوامل، جز بدبختى براى جامعهها و تودهها نتيجهاى ندارد. مگر نبايد تغييرى اساسى، در همه اوضاع و احوال حكمفرما بر كشور، پيش از شعلهور شدن آتش انقلاب- كه در واقع سبب انقلاب بوده است- صورت بگيرد؟
در انقلاب تغييرى (انقلاب واقعى)، برای اجرای عدالت مهلت نيست
مهلت گیری های مخالفان انقلاب عدالتخواه، در کم زیانترین حالت مانند سوت داور غیر منصفی است که هر لحظه به بهانه ای از گرمای حرکت بازیکنان گروه انقلابی جامعه می کاهد و شتاب تغییر آنان را کند می کند و فرصت طلایی برای دسترسی به هدف های بیشتر و اصلی را از نیروهای پر جوش و نشاط انقلاب می ستاند و برای مخالفان حرکت و پویایی آن، فرصت بازسازی نیرو و تخریب و ایذاء فراهم می نماید.
الإمام علي «ع»: ما كان بالمدينة فلا أجل فيه، و ما غاب فأجله وصول أمرك إليه. «نهج البلاغه»/ 527؛ «عبده» 2/ 86»
امام على «ع»- خطاب به خليفه سوم: براى آنچه در مدينه است هيچ مهلتى لازم نيست، و براى بيرون مدينه، مهلت به اندازهاى است كه فرمان تو بدان جا برسد.
* اين سخن امام است در آن هنگام كه مردمان بر گرد او جمع شدند و به شكايت از خليفه سوم پرداختند، و از او خواستند كه از جانب ايشان با خليفه سخن گويد، و از وى بخواهد تا با اجراى عدالت و احقاق حقوق محرومان مردم را راضى كند. به همین منظور امام(ع) بر عثمان داخل شد و سخن قاطع و جامعى به او گفت، و چون خليفه گفت: «از مردم بخواه تا به من مهلتى بدهند تا از عهده تظلّماتشان بدر آيم»، گفت: «آنچه در مدينه است هيچ مهلتى لازم ندارد ...».
و اين كلام پر طنين، غرّشى چونان غرّش رعد دارد، و چنان است كه گويى پيوسته از دهان ستمديدگان و تحقيرشدگان و معذّبان و مستضعفان سراسر تاريخ بيرون مىآيد؛ و سپيدى بامداد و سرخى شامگاه، آن را به گوشهاى اعصار مىرسانند ... هر جا بامدادى پديد آيد يا شامگاهى با رنگ خونين فرا رسد، يا هر جا كه خون شهيدى، در افقى از افقها، بر زمين ريزد ...
استاد حکیمی ذیل همین بحث به روز و ضروری برای نسل جوان امروز، چند اشاره مناسب به جایگاه گفتمان انقلاب و انقلابیگری در اندیشه دینی دارد. جمله نخست به این مطلب اشاره می کند که «انقلاب در برابر ستم، پديدهاى پيامبرانه» است.ایشان در نگاهی کلی به مسئله می نویسد: «آنچه از تاريخ دراز انسان استنباط مىشود، اين است كه ايستادگى در برابر ستم و ستمگران و تجاوز و متجاوزان، و انقلاب تغييرى براى كوبيدن و به هلاكت رسانيدن آنها- به مثابه تطهيرى براى پهنههاى زندگى انسانى- و يارى رساندن به مستضعفان و ستمديدگان، پديدهاى پيامبرانه بوده است كه همه پيامبران «ع» آتش آن را مىافروختهاند.» سپس با ذکر آیاتی از قرآن و تاریخ مبارزات پیامبران و آموزه های روایی، در این باره روشنگری می کند و در پی اثبات جایگاه انقلاب در قاموس دینی، بر می آید و بر درستی نظریه انقلاب، تغییر و دگرگونی در روابط اجتماعی و معیشتی، استدلال هایی منطقی ارائه می دهد که به دلیل خروج از بحث اقتصاد در نهج البلاغه، در اینجا آورده نشده است.
الحياة / ترجمه احمد آرام، ج6، ص: 550-551
قانون توازن در نظام تكوين
اين قانون برخاسته از عدل جاودانى الهى است كه بر سراسر كاينات فرمانروايى مىكند. قرآن كريم مىفرمايد: وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمِيزانَ؛ [1] آسمان را برافراشت و ميزان (وسيله سنجش) را مقرّر داشت». و اين ميزان- بنا بر حديث- ميزان عدل و قانون توازن است. و آن واقعيّتى است موازى و همسنگ با برافراشتن آسمان و برپايى جهان. و اين همان چيزى است كه امام على «ع» بدان اشاره كرده و فرموده است:
«العدل أساس به قوام العالم « نهج البلاغه»/ 211، «عبده» 1/ 151»
عدل شالودهاى است كه بر سر پا ايستادن جهان به آن است».
استاد در پانوشت همین صفحه به یکی ار نکات تربیت اخلاقی گریز می زند و با استشهاد به کلام امام علی(ع) قانون توازن را علاوه بر آفاق هستی در عالم نفسی نیز یادآور می کند.
و همين گونه است جهان نفس انسانى، در عدالت اخلاقى، كه اگر بخواهد راه كمال را بپويد بايد «قائم به توازن» باشد، به تعبير ديگر: عالم انسانى نيز بايد قائم بر توازن باشد، تا هر سه عالم هماهنگ گردد و هيچ يك از تكامل نماند:
1- عالم تكوين.
2- عالم تشريع.
3- عالم تهذيب (تهذيب نفس انساني).
و همين است كه امام علىّ بن ابى طالب «ع» در باره بندگان محبوب خدا مىفرمايد: «قد ألزم نفسه العدل، فكان أوّل عدله نفي الهوى عن نفسه؛[2] (بنده محبوب خدا) نفس را به عدالت (و اعمال عادلانه) ملزم مىكند. و نخستين عدالت او دور كردن هواى نفس است از خويشتن». ().
الحياة / ترجمه احمد آرام، ج6، ص: 564
مسئولیت فقیهان در برپایی توازن اقتصادی
حکیمی فقیه شناس و فقه آشنایی است که بر روزنه های خالی و نقاط آسیب پذیر فقه و فقاهت – البته به قصد اصلاح و از سر اهتمام- انگشت اشاره می نهد و راه های هموار نشده را به فقیهان خدا جوی یادآور می شود. از میزان و معیار توازن و اعتدال بودن امام زمان یاد می کند و مسئولیت بزرگ را گوشزد می نماید. او می گوید: شايد مسئوليّت فقيهان و مراجعى كه خود را نايب «امام ميزان» و امام پديد آورنده «توازن» اخلاقى و اقتصادى و معيشتى مىدانند، بسى بزرگ و مهمتر باشد. آرى، جاى خالى توازن را در زندگى تودههاى مردم هيچ اقدامى ديگر پر نمىكند، هر چند هم اقدامى گسترده و نمايان باشد. پس فقيه شدن و جمعى از مردم را به تقليد خويش در آوردن شايد آسان باشد به نسبت به نايب «امام ميزان» شدن، كه براى اين مقام «رساله» نوشتن- بويژه در اين روزگاران- هرگز كافى نيست يعنى «رساله» بدون «رسالت»؛ پس رسالت و اقدام پيامبرانه نيز بايد باشد، و اخلاق و زيست و زهد على وار در خويش و نزديكان، تا سپس سرايت كند به ديگران ... و گر نه «حرف» است و «حرف» ...
بنا بر اين، آنچه را حنجره انسان مظلوم اين عصرها و انسانيّت مظلومتر، از اعماق لحظهها، در برابر رواق بلند تاريخ تشيع- تشيّع سرشار از زهد و قيام و اقدام و حماسه و تنزّه- فرياد مىكند اين است: «رسالت» نه (فقط) «رساله» ...
الحياة / ترجمه احمد آرام، ج6، ص: 566
از آنجا که الحیات در دوران شکل گیری جمهوری اسلامی برآمده از انقلاب اسلامیی نوشته و تدوین می شود که حکیمی ها خود از رنجدیدگان در مسیر برپایی آن بوده و از ارکان دعوت به آن به شمار می روند؛ نگاهی جدی و بی پرده پوشی به چند و چون نظام اسلامی به ویژه به مساله حفظ نظام دارند و بر آن تاکید فراوان می ورزند با این تفاوت که راه اصلی را در مسائلی جز مسائل صرفا سیاسی و امنیتی و حزبی می دانند و می جویند. یعنی عدالت اقتصادی و توازن معیشتی در برابر اقتصاد سرمایه داری و تبعیض طبقاتی. بنگرید:
آرايش سياسى و نيرومندى حكومت و قوام آن، تنها در سايه عدالت اجتماعى و توازن معيشتى فراهم مىآيد، چنان كه امام على «ع» مىفرمايد: «العدل الاقتداء بسنّة اللَّه، و ثبات الدّول؛ [3]
عدالت پيروى كردن از سنّت خدا است و سبب ثابت ماندن دولتها». و در جايى ديگر كه از اسباب پيدايش حكومت متّكى بر عدل و قسط و توازن سخن به ميان آمده است چنين مىفرمايد:
«... و طمع في بقاء الدّولة، و يئست مطامع الأعداء «نهج البلاغه»/ 683؛ «عبده» 2/ 224»
(در حكومتى كه حق در آن رعايت شود)، حاكميّت باقى مىماند، و دشمنان مأيوس مىگردند».
الحياة / ترجمه احمد آرام، ج6، ص:585-586
الحیات، اهمیت حامیان نظام را از یاد نبرده اما سست ترین و بی اعتماد ترین یاران یک نظام سیاسی را به دلیل کلام امام علی(ع) در تهج البلاغه، در میان طبقۀ برخورداران اقتصادی از سفرۀ نظام می بیند و بر نا استواری آنان در برابر تهدیدها تاکید می ورزد، بلکه آنان را مهم ترین تهدید می بیند.
هر نظامى از نظامهاى سياسى و حاكم، نيازمند به ياران و ياورانى است كه به يارى آن برخيزند و در هنگام نياز از آن دفاع كنند و تجاوز دشمنان و متجاوزان را از آن دور سازند؛ و در آن هنگام كه فداكارى ضرورت پيدا مىكند، جان و مال خويش را در اختيار قرار دهند.
اين گونه كارها و وفاداريها كجا، و حاكمان و اطرافيانى متكاثر و اترافگر و فرزندان و كسان ايشان كجا؟! آيا اينان هيچ روز به اين انديشه افتادهاند كه سطح زندگى همه را همانند زندگى خود كنند؟ بلكه زندگى بيشتر اين گونه كسان- در هر لباس و مقام و به نوبه خود- هر روز از انسانيّت و ايثار اجتماعى و آرمانهاى الهى دور و دورتر شده است.
و به همين جهت بايد گفت كه دارندگان چنين احوالى، بار دوش ديگر مردمانند، و در هنگام رسيدن بلا و مصيبت فرار را برقرار برمىگزينند، و از هر گونه حركت تغييرى و انقلابى براى بهبود بخشيدن به اجتماع پرهيز مىكنند، بلكه به نيروهاى اقتصادى معارض با اين گونه نهضتها- براى تأمين منافع خود- مىپيوندند، چه آنان خواستار محيطى آرام هستند كه، از يك سو، بهرهبردارى از مردم و انباشتن اموال بيحساب را براى ايشان تأمين كند، و از سوى ديگر، وسايل اتراف و اسراف در آن محيط از هر جهت فراهم باشد. پس آيا از تجمّع بازوهاى اين گونه كسان مىشود ارتشى فراهم آيد، يا گروهها به كار حمايت و دفاعى برخيزند؟ بلكه- بنا بر تعبير مولا امير المؤمنين «ع»- هيچ يك از افراد مردم در كمك كردن به حاكميّت، كم خاصيّتتر از ايشان نيستند. «نهج البلاغه»/ 996؛ «عبده» 3/ 96» علاوه بر اين، نظام تكاثرى، مردمان ديگر را نيز به شانه تهى كردن از تعهّد و ترك قيود واجب اجتماعى بر مىانگيزد، چه اين كار- چنان كه پيشتر گفته شد- سبب رواج فساد و بىبندوبارى مىشود، و مردمان را به مصرفى بودن و متخلّق به اخلاق مترفان و مستكبران گشتن سوق مىدهد، و روحيّات ايشان را با آداب و عادات مسرفان و دروغگويان نزديك مىسازد، و در نتيجه غيرت و حميّت را از غالب ايشان مىگيرد و از پايمردى براى فداكارى و ايثار دورشان مىكند.
در این بخش از بحث، به مناسبت سخنی در بارۀ ناراستی و بی ارزش بودن نظام سرمایه داری دارد و در آن به وضوح و با تاکید بر ارتجاعی بودن و واپسگرایانگی و تعلق داشتن آن به دوران جهالت قدیم بشر، تصریح می نماید و آنرا غیر اسلامی می خواند.
« تفكّر سرمايه دارى و نظامهاى تكاثرى و اترافى كه قرآن كريم و پيامبر اكرم «ص» و ائمّه طاهرين «ع» آن گونه با آنها مبارزه كردهاند، تفكّرى و نظامى پوسيده و ارتجاعى، و باقيمانده از تاريكترين روزگاران تاريخ بشر است كه مفهوم «انسان برادر انسان» در نزد كسى رواج نداشته است. حكومتها با اسم، شعار و خطبه، اسلامى نمىشوند و «طبيعت قرآنى» پيدا نمىكنند و به تعاليمى كه امام جعفر صادق «ع» براى انسان زنده و اين جهانى خواسته است نمىرسند. هر چه ديرتر به اين انذارها توجه شود، خطر سنگين و سنگينتر مىشود، و رفع آن مشكلتر و مشكلتر، و مظلوميّت اسلام بيشتر و بيشتر، و محروميّت محرومان كمرشكنتر و كمرشكنتر ... و بريدگى نسلهاى جوان و گرفتار شدن آنان به فساد و انحلال عقيده، محسوستر و محسوستر ...»
الحياة / ترجمه احمد آرام، ج6، ص:586-587
اكنون همراه با خوانندگان سطرهايى از عهدنامه بزرگ امام (ع) را مىخوانيم که در آن بر ناپایداری زیاده خواهان ملی در مسیر دفاع از حاکمیت عدالت، هشدار داده است.
الإمام علي «ع»: و ليكن أحبّ الأمور إليك، أوسطها في الحقّ، و أعمّها في العدل، و أجمعها لرضا الرّعيّة، فإنّ سخط العامّة يجحف برضا الخاصّة، و إنّ سخط الخاصّة يغتفر مع رضا العامّة. و ليس أحد من الرّعيّة أثقل على الوالي مئونة في الرّخاء، و أقلّ معونة له في البلاء، و أكره للإنصاف، و أسأل بالإلحاف، و أقلّ شكرا عند الإعطاء، و أبطأ عذرا عند المنع، و أضعف صبرا عند ملمّات الدّهر، من أهل الخاصّة. و إنّما عمود الدّين، و جماع المسلمين، و العدّة للأعداء، العامّة من الأمّة، فليكن صغوك لهم، و ميلك إليهم «نهج البلاغه»/ 996؛ «عبده» 3/ 95- 96»
امام على «ع»: چنان بايد بود كه از كارها (و اقدامها)، آن را بيشتر دوست بدارى، كه در حدّ ميانه حق باشد (نه حدّ افراط و نه تفريط)، و عدل را بيشتر فراگير سازد، و رضايت مردم را بهتر تأمين كند، زيرا ناخشنودى عمومى، رضايت جمعى اندك را بىاثر مىكند، ليكن با خرسندى عمومى، نارضايى شمارى اندك مسألهاى نيست. و به هنگام رفاه، هيچ كس به اندازه طبقه خاصّه، سنگين بارتر (و پر توقّعتر) براى والى نيست، و همچنين كمكمكتر، و ناخشنودتر از اجراى عدالت، و پرروتر در خواستهها، و كمسپاستر از بخششها، و عذر ناپذيرتر به هنگام نرسيدن هزينه، و بىصبرتر در روز مصيبت و گرفتارى [اين است وضع روحى روشنفكران و خواص و نزديكان ...]، و به يقين عمود دين، و انبوه مسلمين و پشتوانه در برابر دشمن آيين، همين مردم (بىادّعاى) كوچه و خيابانند، پس بايد به سخن آنان خوب گوش دهى و دل در غير آنان نبندى ...
الحياة / ترجمه احمد آرام، ج6، ص:589-590
مؤلف کتاب سودمند الحیات در پایان چنین بحث گسترده ای که در مقوله بیان عدالت به مثابۀ توازن اقتصادی معیشتی بیان کرده است زیر عنوان «هشدارى بزرگ» از بحث مفصل خود چنین نتیجه گیری می کند:
«لازم است پژوهندگان فراموش نكنند كه نخستين چيزى كه بر حكومت اسلامى واجب است، بنا نهادن شالودههاى عدل اقتصادى است و از ميان بردن هر چه پيش از آن از اشكال گوناگون جور و ستم وجود داشته است، تا در نتيجه، احكام خداى متعال در آن حكومت زنده شود. و اين چيزى است كه واضح و آشكار از آيات و احاديث و سيره عملى معصوم «ع»- در هر هنگام كه كار به دست ايشان مىآمده است- مشاهده مىشود. و هدف ياد شده، از مهمترين هدفهاى «عاشورا» نيز بوده است- چنان كه در «جلد پنجم الحیات» در باره آن سخن گفتهايم. و پس از آن همه آيات و اخبار حاكى از اين موضوع اسلامى اساسى، كه در اين كتاب آورده شده است، ديگر نيازى به ياد كرد از آيه يا حديثى وجود ندارد. و اينك مىدانيم كه بدون اجراى عدالت و قسط، تربيت اسلامى و تحقّق دين صحيح عملى نمىشود، چنان كه سياست اسلامى نيز تحقّق نخواهد يافت، يعنى جز اين راه نمىتواند فرد يا جامعهاى آن چنان ساخته شود كه اسلام خواستار آن است.»
الحياة / ترجمه احمد آرام، ج6، ص: 599
پانوشت ها:
[1] «سوره الرّحمن» (55): 7.
[2] «بحار» 78/ 83.
[3] «غرر الحكم» 1/ 226.