اندیشههای اقتصادی در نهجالبلاغه
حسین انصاریس- عدالت عام (فراگیر)
الإمام علي «ع»- في العهد الأشتريّ: ... و ليكن أحبّ الأمور إليك، أوسطها في الحقّ و أعمّها في العدل. «نهج البلاغه» 996؛ «عبده» 3/ 95»
امام على «ع»- در عهدنامه مالک: ... بايد از كارها آن را بيشتر دوست بدارى كه ميانهترين باشد نسبت به حق (و اعتدال در رعايت حقوق)، و عمومىتر بود و گستردهتر از نظر عدالت.
ش- عدالت، روشى روشن، ناپذيراى پرده پوشى و ظاهر سازى
الإمام علي «ع»- من كلام قاله لمّا وقعت مظالم و عدوانات على النّاس، فاستسفروه بينهم و بين الحكم لدفع تلكم المظالم و العدوانات: ... و إنّ الطّرق لواضحة، و إنّ أعلام الدّين لقائمة؛ فاعلم أنّ أفضل عباد اللَّه عند اللَّه، إمام عادل هدي و هدى، فأقام سنّة معلومة و أمات بدعة مجهولة، و إنّ السّنن لنيّرة لها أعلام، و إنّ البدع لظاهرة لها أعلام، و إنّ شرّ النّاس عند اللَّه، إمام جائر ضلّ و ضلّ به، فأمات سنّة مأخوذة، و أحيا بدعة متروكة؛ و إنّي سمعت رسول اللَّه «ص» يقول: «يؤتى يوم القيامة بالإمام الجائر و ليس معه نصير و لا عاذر، فيلقى في نار جهنّم فيدور فيها كما تدور الرّحى، ثمّ يرتبط في قعرها». «نهج البلاغه»/ 525- 526؛ «عبده» 2/ 85»
امام على «ع» -بخشی از كلام امام(ع) است در آن هنگام كه ستمها و تجاوزهايى به حقوق مردم مىرسيد و ایشان را به نمایندگی نزد خليفه فرستادند تا به دفع آن ستمها و تجاوزها بپردازد: ... راهها همى هويداست، و نشانههاى دين همى برپا؛ بدان كه برترين بندگان خدا نزد او پيشوايى است دادگستر، هدايت يافته و هدايتگر، كه سنّتى را كه در نزد مردم شناخته است بر پا دارد، و بدعتى را كه براى مردم ناشناخته است بميراند. سنّتها بسى روشن و نشانههايش هويداست، و بدعتها آشكار است و نشانههايش معلوم. و بدترين مردم در نزد خدا حاكمى است ستمگر، هم خود گمراه و هم موجب گمراهى ديگران. او سنّتهاى مورد عمل را مىميراند، و سنّتهاى مرده را زنده مىكند.
من از رسول خدا «ص» شنيدم كه مىفرمود: «در روز رستاخيز پيشواى ستمگر را بياورند، و او را نه يارى بود و نه عذرخواهى، پس در آتش دوزخش دراندازند؛ و در آن چنان چرخ بخورد كه سنگ آسيا مىچرخد، و سپس او را در ته دوزخ به بند مىكشند».
ص- عدالت، در بد گمانی مردم به عدالت، حاكمان بايد «شفاف سازى» كنند
الحیات به شیوه ای غیر معمول در تیتری بلند می نویسد: هنگامى كه مردم گمان كنند، تبعيض و بيعدالتى، و چپاول منابع در آمد، و بلعيدن بيدينانه اموال عمومى، بوسيله ساكنان «حاشيههاى امن» پديد آمده است، حاكم بايد به مردم توضيح دهد، و از جامعه عذرخواهى كند، و اين فساد عظيم را ريشه كن سازد، و «افشاگرى» كند نه «اخفاگرى»!
الإمام علي «ع»- في العهد الأشتريّ: ... و إن ظنّت الرّعيّة بك حيفا فأصحر لهم بعذرك، و اعدل عنك ظنونهم بإصحارك؛ فإنّ في ذلك رياضة منك لنفسك، و رفقا برعيّتك، و إعذارا تبلغ به حاجتك من تقويمهم على الحقّ. «نهج البلاغه»/ 1026؛ «عبده» 3/ 116»
امام على «ع»- اگر رعيّت بر تو گمان ستم برد، آشكارا عذر خود را نزد آنان بيان كن، و با اين كار از بدگمانيشان در آر! اين كار براى تو رياضت (وتمرين اجراى عدالت) است. و براى مردم رفتارى به مدارا و محبّت؛ و صراحتگويى در بيان عذر، و در نتيجه، استوار دارى تودهها در راه حق.
الحياة / ترجمه احمد آرام، ج6، ص:512-514
ارکان تجسم عدالت
مؤلفان در اینجا با بیان بیدارگریی مهم و سازنده، سه رکن/ پایه از ارکان تحقق عدالت اجتماعی در جامعه را بر می شمارند که توجه به آنها ضروری می نماید.
اول: «يكى از اركان تجسّم يافتن عدالت در اجتماع، آزادى سخن گفتن است در هر زمان كه گمانى به وجود ستم در دستگاه حكومت مىرود؛ و اينكه دستگاه حاكم موظّف است در چنين وضعى عذر خود را براى تودهها بيان كند، تا چنان شود كه بانگ فريادگران حق و خواستاران عدل خاموش نماند.»
دوم: «يكى ديگر- از اركان تجسّم عدالت در اجتماع- انتقاد كردن سخت از مسئولين و نكوهيدن آشكار آنهاست، اگر كه از تحقّق بخشيدن به عدالت خوددارى كنند يا در آن سستى روا دارند؛ كه در نامههاى امام علىّ بن ابى طالب «ع» به كارگزارانش- كه همان مسئولان در حكومت اسلامى بودهاند- نمونههاى آنها ديده مىشود.
و از اين ديدگاه واجب است كه توده مردم را در باره آنچه به عدالت و اجراى آن مربوط مىشود آگاه سازيم، و به ايشان بفهمانيم كه اصل عدالت در متن اسلام- هم از لحاظ قرآن، و هم از لحاظ سنّت و سيره و حديث- اصلى بنيادين است؛ نيز لازم است كه اين آگاهى دادن و روشن كردن مردم، از كلاسهاى ابتدايى بياغازد، و سپس در محيطهاى آموزش و پرورش، و دانشگاهها و مراكز آموزش عالى، و مراكز تبليغى، و بويژه بوسيله خطيبان جمعهها و جماعتها و اهل منبر- بصورتى راستين- عملى گردد.»
سوم: «ركن ديگر اينكه شايسته است فقيهان و پژوهندگان و نويسندگان و شاعران و هنرمندان و استادان و دبيران و آموزگاران، و همچنين انواع رسانههاى گروهى- مطبوعاتى يا صوتى و تصويرى- براى نشر اين حقايق اسلامى و راه يافتن آنها به افكار عمومى كوشش كنند، تا به حالت هسته فكرى براى عامّه مردم- مسلمان و غير مسلمان- در آيد، و سخنى شود كه پيوسته بر زبانهاى ايشان جارى باشد، و اين فرهنگ، در همه نواحى جامعه اسلامى، صورت فرهنگى جاودانى پيدا كند، تا آن حد كه «عدالت» همچون نماز، يكى از نشانههاى آشكار اسلامى بودن اجتماع به شمار آيد؛ و همان گونه كه جامعهاى كه نماز در آن اقامه نمىشود، جامعهاى اسلامى به شمار نمىآيد، در باره جامعهاى كه عدالت در آن اجرا نمىشود نيز چنين باشد.»
در ادامه بحث برای افروختن شعلۀ عدالتخواهی در جانها و جهان، روایتی ویژه را یاد می کند که آگاهی بزرگ و عمیقی با خود به همراه دارد.
حافظ رضي الدّين رجب برسى، در كتاب «مشارق الأنوار» چنين آورده است: «فقيرى از امام صادق «ع» پولى طلب كرد، امام از غلامش پرسيد: چه اندازه پول نزد تو است؟ گفت: چهار صد درهم. به غلام فرمود: همه را به او بده! غلام چنين كرد و گدا راه خود در پيش گرفت و پس از سپاسگزارى به راه افتاد. سپس امام به غلام گفت: او را بازگردان! فقير گفت: اى آقاى من! چيزى طلب كردم و بخشيدى، پس از بخشيدن مىخواهى چه كنى؟ امام فرمود:
«قال رسول اللَّه «ص»: خير الصّدقة ما أبقت غنى
نيكوترين صدقه (بخشش)، آن است كه در همان دم بىنيازى بياورد»، و ما تو را بىنياز نكرديم. اين انگشترى را كه ده هزار درهم براى آن دادهام بگير و هر وقت نيازمند شدى آن را با همين بها به فروش برسان». به اين مهربانى بزرگ انسانى نگاه كنيد، و در اين نگرش والايى كه در آن، نسبت به كرامت و شخصيّت آدمى وجود دارد ژرف شويد! آرى، اسلام نمىخواهد كه فقر كسى دوام يابد. و چنان است كه نخستين معلم آن «ص»، بهترين بخششها را آن مىداند كه سبب بىنياز شدن فورى شخص سئوالكننده شود. اين است اسلام انسانى و انقلابى جاودانى، كه بايد چنان كه شايسته است شناخته و فهميده شود، و تنگى افق ديد و كجفهمى و پردههاى ارتجاع و واپسماندگى و دنياطلبى از آن دور شود، و ضربات سرمايهدارى بر پيكر آن وارد نيايد.
و بايد گفت امام صادق «ع»، مخصوصا چنين انگشترى را مىخريده است تا ذخيرهاى براى اين اشخاص و احوال باشد، و چندان به چشم نيايد و جاسوسان عبّاسى آگاه نگردند و «با دست مبارك او كه بركات را در حركات آن مىنگرى» به كسانى داده شود،. ترجمه اين مصرع است «ليد ترى البركات في حركاتها»، از قطعهاى از شاعر و اديب و نويسنده بزرگ، ابو الفضل بديع الزّمان همدانى (از شهداى والامقام تشيّع، سال شهادت: 398 ق/ «شهداء الفضيله»).»
الحياة / ترجمه احمد آرام، ج6، ص:516-517
ض- عدالت، واقعيتى بدلناپذير
الإمام على «ع»: ... فليكن أمر النّاس عندك في الحقّ سواء، فإنّه ليس في الجور عوض من العدل. «نهج البلاغه»/ 1043؛ «عبده» 3/ 127»
امام على «ع»: ... بايد همه مردم را در حقوق خويش به چشم مساوى بنگرى (و به يك تن ستم روا مدارى)، زيرا كه نمىشود ستمگرى را به جاى عدالت بر جامعه تحميل كرد.
الحياة / ترجمه احمد آرام، ج6، ص: 518
ط- عدالت، آشكارا دم زدن از طلب آن
الإمام علي «ع»: ... من استثقل الحقّ أن يقال له، أو العدل أن يعرض عليه، كان العمل بهما أثقل عليه، فلا تكفّوا عن مقالة بحقّ أو مشورة بعدل. «نهج البلاغه»/ 687؛ «عبده» 2/ 227»
امام على «ع»: ... هر كس چون حق به او گفته شود، يا اجراى عدالت بر او عرضه گردد، سخن حق و عدل را بر نتابد، عمل كردن به حق و عدل بر او سنگينتر است؛ بنا بر اين، هيچ گاه از گفتن سخن حق، و رايزنى در باره اجراى عدل، باز نايستيد.
الحياة / ترجمه احمد آرام، ج6، ص: 519
ظ- عدالت، پرداختن حقوق متقابل
الإمام علي «ع»: ... فإذا أدّت الرّعيّة إلى الوالي حقّه، و أدّى الوالي إليها حقّها، عزّ الحقّ بينهم، و قامت مناهج الدّين، و اعتدلت معالم العدل ... «نهج البلاغه»/ 683؛ «عبده» 2/ 224»
امام على «ع»: چون مردم حقّ والى را بگزارند، و والى حقّ مردم را به جاى آورد، حق ميان آنان عزّت پيدا مىكند، و راهكارهاى دين پديدار مىشود، و شاخصهاى عدالت استوار مىگردد ...
الحياة / ترجمه احمد آرام، ج6، ص: 525
ع- نوميد شدن توانمندان و اميد داشتن ناتوانان
الإمام علي «ع»- فيما كتبه إلى محمّد بن أبي بكر: ... واس بينهم في اللّحظة و النّظرة، حتّى لا يطمع العظماء في حيفك لهم، و لا ييأس الضّعفاء من عدلك عليهم. «نهج البلاغه»/ 886؛ «عبده» 3/ 31»
امام على «ع»- در نامهاش به محمد بن ابى بكر: ... به همگان به يكسان نگاه كن، خواه به گوشه چشم بنگرى يا خيره شوى (همه را به يكسان و همسان بنگر)، تا بزرگان در تو طمع ستم به سود خويش نبندند، و ناتوانان از اجراى عدالت نوميد نشوند.
در اینجا الحیات گریزی به ناچار بر وضعیت زمانه خود دارد و آن را ناهماهنگ با راهبرد نهج البلاغه می خواند. «مايه تأسف است كه آنچه- در واقع كنونى- مشاهده مىشود درست بر عكس برنامهاى است كه امام على بن ابى طالب «ع» آن را طرح ريخته است، چه مىبينيم كه بزرگان و توانمندان و توانگران سرخوشند و طمعكار، و مورد نظرهاى خوشخرامانه، و ناتوانان و همانندان ايشان فقيرند و له شده، و از چشمها افتاده، و از نظر بيشترى- از جمله برخى قاضيان- غير قابل مخاطبه.»
الحياة / ترجمه احمد آرام، ج6، ص: 527