اندیشه های اقتصادی در نهج البلاغه
حسین انصاریبيدار باشى مسئوليّت آور، معطّل ماندن نوع دوم زكات
آنچه سخت مايه تأسّف است، اينكه نوع دوّم زكات (يعنى زكات باطنى)، چندان كه بايد و شايد مورد عنايت و درس و بحث قرار نگرفته، و در فقه اسلامى با غفلت و فراموشى روبرو شده است، و فقهاى ما- رضوان اللَّه عليهم- در فقه، كتابى و بابى خاصّ آن قرار ندادهاند، در صورتى كه آيات و احاديث متعددى در باره آن وجود دارد كه با تعبيرهاى گوناگون و قاطع و مؤكّد، چنان از آن ياد شده است كه «احكامى» بودن آن را تأييد مىكند، و از «اخلاقى» بودن آن مىگذرد، كه هيچ جايى براى شانه تهى كردن و غفلتورزيدن در باره تكاليف مربوط به آن باقى نمىگذارد.
و بسيار اتّفاق مىافتد كه زكات باطنى- با ملاكات ثانوى اسلامى- واجب مىشود، تا از طريق آن شمار فراوانى از اقسام مذكور فقر از ميان برود. بويژه در اين روزگاران، و با پديد آمدن «اقتصاد نو»، و با روشها و شگردها و عملكردهايى كه فراوانى از توانگران دارند.
بايد توجه داشت كه جهتگيرى ابو ذر غفارى در اموال در همين راستا بوده است: او مردمان را به پرداختن زكات باطنى و ديگر حقوق متعلّق به ثروتها و اموال دعوت مىكرد، و به نبرد با داشتن اموال فراوان بدست آمده از راه نپرداختن حقوق ديگران، يا ارتباط و نزديكى با حاكمان (كه خود اين اموال كاشف از يكى از دو جريان است) مىپرداخت، و ياد آور مىشد كه داشتن چنين ثروتهايى در اسلام مردود است. و در اينها همه به دو يادگار گرانبها پيامبر بزرگوار اسلام «ص» چنگ در مىزد، به يكى از آنها (قرآن كريم) استدلال مىكرد، و آن ديگرى (امام علىّ بن ابى طالب «ع») به تأييد وى مىپرداخت. پس شايسته است كه اعمال سلف صالح امّت، الگويى نيكو براى زندگى ما باشد، تا از اين راه بتوانيم جامعهاى بسازيم كه روا باشد آن را به نام اسلام بخوانيم و «اسلامى» بناميم.
پس چرا از عملى كردن اين جنبه مهم سرنوشت ساز در زندگى مردم و عزّت مسلمانان و پايدارى حيثيّت قرآن و قبله، خوددارى مىكنيم؟
آيا براى خرسندى گروهى خاص، كه خشم آن گروه در برابر خرسندى عموم مردم- به تعبير مولاى ما امير المؤمنين «ع»- بخشودنى است؟ «نهج البلاغه»/ نامه 53/بند 21-22» و اين از آشكارترين واضحات است كه گروه خاصّ بهرهمندان از امتيازها و اختصاصها و فرصتها و ارتباطها و خويشيها، و دارندگان ثروتهاى هنگفت و درآمدهاى باور نكردنى، هرگز از اجراى عدالت، و «قيام قسط در ميان مردم» راضى نخواهند بود، و بآسانى حقوقى را كه بر عهده دارند به صاحبان آنها نخواهند رسانيد، و حرمت و كرامتى را كه خدا به انسان داده است و بايد مراعات شود، در نظر نمىآورند و به هيچ وجه آماده آن نيستند كه- بدون حركتى تغييرى و انقلابى- چشم از امتيازهاى خويش بپوشند، بنا بر اين، كمترين كارى كه در برابر آنان مىتوان كرد، طرد مدبّرانه و قاطع ايشان است از اجتماع، و حذف ماهيّت جهنمى تكاثر است از اقتصاد، و له كردن و هجوم بردن- به نفع مستضعفان- به هر گونه مصرف اترافى و اتلافى و اسرافى و اجحافى و انحرافى است در جامعه.
و به همين جهت امام علىّ بن ابى طالب «ع»، آنان را طرد مىكرد و بر ايشان سخت مىگرفت، و براى رضاى ايشان هيچ ارزشى قائل نبود، و آنان و همانندان آنان را به اين گونهها توصيف مىكرد:
- در ايّام خوشى بار سنگينترى بر دوش حاكميّت به شمار مىروند،- در سختيها كمتر به يارى نظام اسلامى بر مىخيزند،- عدل و انصاف را بيش از ديگران ناخوش مىدارند،- به هنگام خواستن اصرارى بيش از ديگران نشان مىدهند،- در مقابل آنچه مىگيرند، كمتر به سپاسگزارى مىپردازند،- هنگامى كه صدمهاى به ايشان برسد، كمتر عذر مىپذيرند،- و در تحمّل فشارهاى روزگار از ديگران ضعيفترند. «نهج البلاغه»/ نامه 53/بند 21-22» و اين صفات هفتگانه، هيچ پايه و مايه مورد اعتمادى براى آنان دراجتماع و در زندگى- اگر درست در آنها دقت شود- باقى نمىگذارد.
الحياة / ترجمه احمد آرام، ج6، ص: 427-429
تایید فقیهان بزرگ از مساله
نظر صاحب «مصباح الفقيه» (حاج آقارضا همدانی) در باره «حقّ معلوم» و لزوم پرداخت آن به دلايلى ديگر كه برخى از آنها را ياد كرده است، ما را بر آن تشجيع مىكند كه اين موضوع (زكات باطنه) و حكم آن را از نو مورد رسيدگى و تنقيح قرار دهيم، با ملاحظات مهم ديگرى كه براى فتوى به «وجوب» آن هست، اگر چه اين وجوب محدود و مربوط به احوال و جاهاى خاصى باشد، و به همان حدود هم محدود گردد؛ و اگر چه اين پژوهش فقهى و علمى به آن منجر گردد كه براى اداى اين زكات بايد مبالغى پياپى و بسيار پرداخت شود، هر جا- در نواحى مختلف- ملاك وجوب تحقّق يافت، كه مؤيّدهايى هم داريم، از جمله:
- سخن سيّد مرتضى،- سخن شيخ طوسى،- سخن شيخ انصارى،- احتياط صاحب «ذخيره»،- سخن شيخ صدوق،- استحباب كاملا مؤكّد صاحب «جواهر»،- و پيش از همه آيات و احاديث صريح اين مقوله ...
در اینجا ما را نيازى به آن نيست كه از اهميّت توازن مالى و اقتصادى در مردم و رساندن امكانات گوناگون به دست نيازمندان، و بالا بردن تراز معيشتى آنان، و رساندنشان به ديگران، و نقش اين امر در استوارى ايشان در دين و عمل كردن به احكام آن سخن بگوييم چنان كه در احاديث و اخبار رسيده است. زیرا بخوبى آشكار است كه اگر توازن ياد شده وجود پيدا نكند، تعادل نفسى در افراد به وجود نخواهد آمد- نه در نيازمندان و نه در بىنيازان- و در آن هنگام هيچ تعليم و تربيت و فرهنگ يا علم اخلاقى مفيد واقع نخواهد شد. و كار به آنجا پايان مىپذيرد كه افراد بىبندوبار شوند و اجتماعات- در هويّت خود- سقوط كنند، هر چند ظاهر آنها بر حال خود برقرار باشد.
الحياة / ترجمه احمد آرام، ج6، ص: 441-442
افتخارى سترگ
در باره «زكات باطنه» و «حقّ معلوم»، به اين فلسفه بسيار مهم- كه در تاريخ ارزشگذاريهاى بشرى در مكاتب حقوقى و اجتماعى و اقتصادى بىنظير است- بايد توجه و بدان افتخار كنيم، كه در «مكتب اقتصادى اسلام»، هزينه گذاريهاى تعاونى و انسانى و اجتماعى، منحصر به محاسبه مبلغ دارايى و در آمد نيست، چنان كه در زكات و خمس چنين است، بلكه با تشريع «زكات باطنه» و «حقّ معلوم»، موضوع را به وجود انسان محروم وسائل مظلوم در جامعه- اگر چه در زواياى جامعه- موكول كرده است، تا انسان را در كانون كرامت و ارزش قرار دهد.
الحياة / ترجمه احمد آرام، ج6، ص: 446
11- بخشى از هزينهها و وظایف حكومت اسلامى
توجه به هزینه ها و وظایف مالی در دولت مورد نظر بیانات و مکتوبات نهج البلاغه نیز می تواند دریچه ای راهگشا به نظرگاه اقتصاد اسلامی باشد. بخشی که بار زیادی از متن نهج البلاغه را به خود اختصاص داده است و حرف برای گفتن، کم ندارد به گونه ای که اگر در حجم و عمق محتوای آن دقت و تمرکز بیشتری صورت بگیرد سبب شگفتی ناظران خواهد گشت همچنانکه در مباحث پایانی از مجموعه «هزینه ها و وظایف حکومت» نویسندگان الحیات، اظهار کرده اند.
الف- تأمين كاستيهاى نيازمندان، مسلمان و غير مسلمان
الإمام علي «ع»- ممّا كتبه إلى قثم بن العبّاس. و هو عامله على مكّة: ... و انظر إلى ما اجتمع عندك من مال اللَّه، فاصرفه إلى من قبلك من ذوي العيال و المجاعة، مصيبا به مواضع الفاقة و الخلّات. و ما فضل عن ذلك فاحمله إلينا لنقسمه فيمن قبلنا ... «نهج البلاغه»/ 1063؛ «عبده» 3/ 140»
امام على «ع»- در نامهاى كه به قثم بن عبّاس- عامل خود در مكّه- نوشته است: ... در مال خدا (اموال عمومى) كه نزد تو فراهم شده است بنگر، و آنها را به عيالمندان و گرسنگانى كه نزد تو هستند بده، بخصوص آنان كه سخت تهيدستند و بينوا؛ و آنچه ماند نزد ما بفرست تا ميان تهيدستان اينجا قسمت كنيم.
الحياة / ترجمه احمد آرام، ج6، ص: 449
ب- آباد كردن زمين
الإمام علي «ع»- من العهد الأشتريّ: ... و ليكن نظرك في عمارة الأرض أبلغ من نظرك في استجلاب الخراج، لأنّ ذلك لا يدرك إلّا بالعمارة ... و من طلب الخراج بغير عمارة أخرب البلاد، و أهلك العباد، و لم يستقم أمره إلّا قليلا؛ فإن شكوا ثقلا، أو علّة، أو انقطاع شرب، أو بالّة، أو إحالة أرض اغتمرها غرق، أو أجحف بها عطش، خفّفت عنهم بما ترجو أن يصلح به أمرهم. و لا يثقلنّ عليك شيء خفّفت به المئونة عنهم، فإنّه ذخر يعودون به عليك في عمارة بلادك، و تزيين ولايتك، مع استجلابك حسن ثنائهم، و تبجّحك باستفاضة العدل فيهم، معتمدا فضل قوّتهم بما ذخرت عندهم من إجمامك لهم، و الثّقة منهم بما عوّدتهم من عدلك عليهم و رفقك بهم.
فربّما حدث من الامور ما اذا عوّلت فيه عليهم من بعد احتملوه طيبة انفسهم به، فانّ العمران محتمل ما حمّلته. و انّما يؤتى خراب الارض من اعواز اهلها، و انّما يعوز اهلها لإشراف انفس الولاة على الجمع، و سوء ظنّهم بالبقاء، و قلّة انتفاعهم بالعبر. «نهج البلاغه»/ 1013- 1014؛ «عبده» 3/ 106- 108»
امام على «ع»- از عهدنامه مالک: ... بايد توجّهت به آبادانى زمين بيشتر از گرفتن خراج باشد كه گرفتن خراج جز با آبادانى ميسّر نشود ... هر واليى كه خراج بخواهد و به آبادانى نپردازد، شهرها را ويران خواهد كرد و مردمان را هلاك خواهد ساخت، و كارش جز اندكى راست نيايد. و اگر مردم از سنگينى (ماليات) شكايت كردند، به دليل آفتى كه رسيده، يا آبى كه از كشتهاشان قطع گشته (در كشت آبى)، يا باران نباريده (در كشت ديمى)، يا مزارعى بواسطه سيل يا بىآبى شديد تباه گرديده است، بار اين گونه زيان ديدگان را، تا جايى كه مىدانى كارشان بدان سامان مىپذيرد سبك گردان. و مبادا آنچه بدان بار آنان را سبك گردانى بر تو گران آيد، چه آن اندوختهاى است كه با آباد كردن شهرهاى تو و آراستن قلمرو تو، باز خواهند داد (و جبران خواهند كرد)، بجز اينكه آنان را به ستايش خويش نيز واداشتهاى، و خود شادمانى كه عدالت را ميانشان گسترانيدهاى، در حالى كه تكيه بر فزونى توان آنان خواهى داشت بدان چه نزدشان اندوختهاى، از راه آسوده ساختن خاطر آنان و به دست آوردن اطمينان ايشان، كه به عدالت تو خو گرفتهاند و به مداراى تو خاطر جمع گشتهاند؛ و بسا كه در آينده كارى پيش آيد كه چون آن را به عهده ايشان نهى با خاطر خوش بپذيرند (و شانه خالى نكنند)، كه آبادانى هر سرزمين در گرو طراز برخوردى است كه تو با مردم آن سرزمين داشته باشى.
و زمين جز با تنگدستى ساكنان آن ويران نمىشود. و مردم شهرها كى تنگدست مىگردند؟ هنگامى كه واليان به گرد آوردن مال روی آورند، و از ماندن خود بر سر كار اطمينان نداشته باشند، و از آنچه مايه عبرت است كمتر عبرت گيرند.
پ- پرورش يتيمان
الإمام علي «ع»: اللَّه! اللَّه! في الأيتام، فلا تغبّوا أفواههم، و لا يضيعوا بحضرتكم ... «نهج البلاغه»/ 977؛ «عبده» 3/ 86»
امام على «ع»: خدا! خدا! در باره ايتام، مبادا در خوراك آنان كوتاهى كنيد! و احترامشان را بشكنيد ... (و مانع رشد اجتماعيشان شويد!).
الحياة / ترجمه احمد آرام، ج6، ص: 450-451
ت- كار دولتى، امانت است نه لقمهاى چرب و نرم
الإمام علي «ع»- من كتاب له إلى الأشعث بن قيس، و هو عامل آذربيجان: و إنّ عملك ليس لك بطعمة، و لكنّه في عنقك أمانة. و أنت مسترعى لمن فوقك، ليس لك أن تفتات في رعية، و لا تخاطر إلّا بوثيقة، وفي يديك مال من مال اللَّه عزّ و جلّ، و أنت من خزّانه حتّى تسلّمه إليّ ... «نهج البلاغه»/ 839؛ «عبده» 3/ 7»
امام على «ع»- از نامهاى به اشعث بن قيس، كه كارگزار آذربايجان بود:
كارى كه بر عهده تو است، لقمه چربى براى تو نيست، بلكه بر گردن تو امانتى است. آن كس كه تو را بدين كار گمارده، نگهبانى «امانت» را به عهده تو گذاشته است؛ تو نمىتوانى كارى را ضايع گذارى، و بدون دستور به كارى دشوار دست يازى. در دست تو مالى از اموال خداى عزّ و جلّ (اموال عمومى) است، و تو خزانهدار آنى تا مال را به من بسپارى ...».
ث- اهتمامورزيدن به آبادانى و شكوفايى اقتصادى، براى افزايش درآمدها
الإمام علي «ع»- في العهد الأشتريّ: ... تفقّد أمر الخراج بما يصلح أهله، فإن في صلاحه و صلاحهم صلاحا لمن سواهم ... و ليكن نظرك في عمارة الأرض أبلغ من نظرك في استجلاب الخراج. «نهج البلاغه»/ 1013؛ «عبده» 3/ 106»
امام على «ع»- در عهد نامه مالک: ... در باره خراج (ماليات)، چنان مراقب باش كه به صلاح كار خراج دهندگان باشد، چه صلاح خراج و خراج دهندگان به صلاح ديگران است ... و بايد توجّهت به آبادانى زمين بيشتر از توجّهت به گرفتن ماليات باشد.
ج- اداى كامل حقوق مردم
الإمام علي «ع»: أيّها النّاس!، إنّ لي عليكم حقّا و لكم عليّ حق، فأمّا حقّكم عليّ فالنّصيحة لكم، و توفير فيئكم ... «نهج البلاغه»/ 114؛ «عبده» 1/ 80»
امام علي «ع»: اى مردم! مرا بر شما حقّى است، و شما را بر من حقّى. بر من است كه خير خواه و نصيحت گوى شما باشم، و اموال عمومى شما را زياد كنم ...
چ- بازگرداندن اموال غصب شده (و نامشروع)
الإمام علي «ع»: و اللَّه لو وجدته قد تزوّج به النّساء و ملك به الإماء، لرددته؛ فإنّ في العدل سعة، و من ضاق عليه العدل فالجور عليه أضيق. «نهج البلاغه»/ 66؛ «عبده» 1/ 42»
امام على «ع»: به خدا، اگر ببينم كه (چيزى از اموال بيت المال)، به مهر زنان يا بهاى كنيزكان رفته باشد، آن را باز مىگردانم، زيرا كه عدالت فراگير است؛ و هر كس از عدالت به تنگ آيد، از ستم بيشتر به تنگ خواهد آمد.
الحياة / ترجمه احمد آرام، ج6، ص:458-459
ح- كوتاه كردن دست نور چشمان و خويشان از منابع مالی
الإمام علي «ع»: ... ثمّ إن للوالي خاصّة و بطانة، فيهم استئثار و تطاول، و قلّة إنصاف في معاملة؛ فاحسم مادّة أولئك بقطع تلك الأحوال، و لا تقطعنّ لأحد من حاشيتك و حامّتك قطيعة، و لا يطمعنّ منك في اعتقاد عقدة تضرّ بمن يليها من النّاس، في شرب أو عمل مشترك يحملون مئونته على غيرهم، فيكون مهنأ ذلك لهم دونك، و عيبه عليك في الدّنيا و الآخرة ... «نهج البلاغه»/ 1025؛ «عبده» 3/ 115- 116»
امام على «ع»: (مالكا!)، حاكم (بطبع)، دوستان و نزديكانى دارد (با اين ويژگيها) كه خود را بر ديگران مقدّم مىشمارند، و به حق ديگران دست درازى مىكنند، و در معاملات با مردم چندانی انصاف نمىدهند. مادّه (فساد و تجاوز) اين گونه كسان را با قطع اين روابط و ويژهخواهيها از ريشه بكن، مبادا به يكى از اين اطرافيان و خويشان قطعه زمينى از زمينهاى مسلمانان (و امتيازى و موافقتى و فرصتى ...) بدهى، مبادا يكى از آنان طمع ورزد كه ملكى در اختيارش گذارى، تا به همسايگان خود، در حقّابهاى، يا رسيدگى مشتركى زيان رساند، و همه هزينه را به گردن آنان وانهد. و (در نتيجه چنين خاصّه بخشيها)، لقمهاى گوارا در دهان آنان گذارده شود نه تو، و فقط ننگ آن در دنيا و آخرت براى تو بماند و براى تو! ...
در فرازهای دیگر نیز ترک عدالت و انصاف را به ویژه در باره خویشاوندان و نزدیکان و کوتاه نکردن دست آنان را به منزلۀ «جنگ با خدا» می داند که تعبیری هشدار دهنده است برای آنان از خشم خدا می هراسند و به دادرسی خداوند می اندیشند.
الإمام علي «ع»: ... أنصف اللَّه و أنصف النّاس من نفسك، و من خاصّة أهلك و من لك فيه هوى من رعيّتك، فإنّك إلّا تفعل تظلم، و من ظلم عباد اللَّه كان اللَّه خصمه دون عباده، و من خاصمه اللَّه أدحض حجّته، و كان للَّه حربا حتّى ينزع و يتوب ... «نهج البلاغه»/ 995- 996؛ «عبده» 3/ 95»
امام على «ع»: (اى مالك!) در برابر خدا (و انجام تكليفهاى خدايى) و در برابر مردم، انسانى با انصاف باش، و نزديكترين كسانت و دوستان محبوبت را به انصاف داشتن وادار، زيرا اگر انصاف را (نسبت به همه و در باره همه) رعايت نكنى (به بندگان خدا) ظلم كردهاى. و هر كس به بندگان خدا ظلم كند، خداوند- از جانب بندگان مظلوم خود- با او طرف خواهد شد. و هر كس خدا با او طرف شود (و او را به محاكمه كشد)، هر دليلى بياورد بىاثر خواهد بود. و چنين كسى (كه به بندگان خدا ظلم كند)، در حال جنگ (محارب) با خدا خواهد بود، تا آن هنگام كه دست از ظلم كردن بكشد و به درگاه خدا توبه كند.
الإمام علي «ع»: ... و قد استكفاك أمرهم، و ابتلاك بهم، و لا تنصبنّ نفسك لحرب اللَّه ... «نهج البلاغه»/ 993؛ «عبده» 3/ 94»
امام على «ع»: (مالكا!) ... خداوند مىخواهد كه امور مردم را با كفايت سامان دهى، او تو را بوسيله آنان (و رفتار با آنان) مىآزمايد؛ (پس) مبادا در صدد جنگ با خدا برآيى (و به دين خدا عمل نكنى، و امور مردم و زندگانى آنان را سست بگيرى و به آنان ظلم كنى! كه ظلم به بندگان خدا، جنگ با خدا است) ...
بنگريد! اين ظلمى كه امام على «ع»، آن را در حدّ «جنگ با خدا» شمرده، و از والى و كارگزار اسلامى خواسته است همه گونه از آن و ارتكاب آن دورى كند، منحصر به يك نوع ظلم نيست، بلكه همه انواع ظلم و ستم و تعدّى و تجاوز به حقوق گوناگون مردم را شامل مىشود، يعنى هر كس هر گونه ظلمى به مردم بكند، با خدا اعلان جنگ داده و «محارب» با خدا است: ظلم سياسى، ظلم قضائى، ظلم اخلاقى، ظلم اقتصادى و معيشتى و ايجاد تورّم و گرانفروشى و احتكار اجناس و احتكار اموال (داشتن ثروت زياد و مال تكاثرى)، كه -بطبع- موجب پديد آمدن فقر در قشرهايى مىشود؛ نيز افراط در مصرف كالاها و نعمتها (اتراف و اسراف)، كه -بطبع- باعث محروم ماندن ديگران يا كم رسيدن به آنان مىگردد ...
و همچنين ظلم فكرى و فرهنگى و سست كردن بنيان اعتقادى مردم و ربايش ايمان جامعه، بويژه نسلهاى ناآگاه جوان- از دختر و پسر، دانشجو و غير دانشجو- كه از سويى دچار كششهاى سخت شكن غرايزند، و بيشترى از ارادهاى مقاوم برخوردار نيستند، و رهايى از حدود و قيود تكليفى را دوست دارند، و از سويى- با كمال درد و دريغ- از دين و اصول اجتماعى و اقتصادى و سياسى و تعاليم اصيل آن اطّلاع درستى ندارند، و عملكردهاى دنيادارانه و نامنطبق با موازين اسلام، و اشخاص فارغ از تعهّد را از چشم دين مىبيند و به حساب دين مىگذارند، و در عقيده و عمل سست مىشوند ... و در مواردى به لجبازى و ارتكاب اعمال خلاف دين و ترك تكليفهاى الهى خود كشيده مىشوند، و زيان مىبينند و خود نمىدانند ... كه البته در ايجاد اين جنجال فاجعه آميز و مصيبت بار، عملكردهاى به فرصت رسيدگان، و بىتعهّديهاى نامتعهّدان موقعيّت يافته، و دنيا طلبان به دنيا رسيده- در هر لباس و مقام- بسى مؤثّر است؛ و اينان نيز از ظالمانند- ظالمان بزرگ- و در حال جنگ با خدا ... و مستحقّ لعنت خدا و خلق خدا ... (أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ).
الحياة / ترجمه احمد آرام، ج6، ص:461-463