Women

Women

@sokhanranihaa

https://t.me/joinchat/AAAAADvwyDaV3PIldL3C8A 🆑کانال سخنرانی ها

🌹

آیا مردان فرادستند

دکتر سوسن شریعی

"آنها هم مرد به دنیا نمی آیند، مرد می شوند." مردان فرادستند که هستند. به چشم خویشتن می بینیم. هم ما زنان می بینیم و هم مردان احساس می کنند و مسجل می دانند و بر همان اساس، می فلسفند، می نویسند، می شوند خالق ادبیات و سازنده امر کلان و تعریف کننده یونیورسل و... تاریخ می نویسند، پیروزی به ثبت می رسانند، قانون وضع می کنند؛ می شوند متولیان سیاست و صاحبان قدرت و تئوریسین های نظم های مسلط و مشروعیت های مطمئن.


طبیعت می گوید مرد و زن دو وجه یک چهره اند، چهره موجود زنده. موجود انسانی زاییده این تفاوت است و محصول یک تصادف هورمونی؛ یک کم استروژن بیشتر این جا(می شویم زن) و اندکی آندروژن بیشتر آنجا(می شویم مرد) . تفاوت نمی تواند سرمنشاء و مشروعیت بخش سلسله مراتبی باشد. با این همه قرن ها است انسان ها بر اساس همین تفاوت تصادفی، سیستم های سمبولیک بسیاری ساخته اند و به این دوگانگی طبیعی بارهای معنایی متفاوتی داده اند. طبیعت این تفاوت را امضا کرده است و اسطوره ها، فلسفه ها، ادیان، نظام های اجتماعی و سیستم های حقوقی برای فهم و توجیه آن سر به دنبال هم گذاشته اند. پرسش این است که چگونه بر اساس تفاوتی آناتومیک به نوعی سلسله مراتب ارزشی مذکر-مونث رسیده شده است؟


فرادستی مردان، با ارزشی به نام زور بازو و کلفتیِ گردن شروع می شود تا می رسد به توجیحاتی فلسفی تر: مردان دارنده پنوما(گرما، فرم، تفکر)، "دارندگان روح و جان و ساخته شده توسط خدایان"(افلاطون) و در ادامه : " زنان ، ژن نصفه نیمه کاره مانده " (ارسطو) و "نطفه ناقص"، "مذکرِ عقیم" (MAS OCCASIONATUS-ارسطو –سنت توماس اکویناس)جمجمه کوچک، "زنان همچون مواد و نیازمند پنومای مردان برای شکل گرفتن ... " . این فرادستی از تفاسیر رنگارنگ مذاهب و ادیان تاریخی سر در آورد و متولیان رسمی این ادیان را با تکیه بر دورخیزهای فلسفی-اسطوره ای به سنت سازی کلامی بر این اساس وادار کرد (به عنوان مثال تلمود، سنت پدران کلیسا و سنت های فقهی ما) : "اول مرد-آدم- آفریده شد و به دنبالش زنان"، "مرد، سرِ زن است، همچنانکه مسیح سر کلیسا است و هدایتش می کند، شوهر نیز سرِ زن است. هدایتش می کند و فرمان می راند." (سن اگوستن نقل می کند از قول پی یرِ قدیس)، زنان از ارتش شیطان اند و...(غزالی) و سر به قوانین گذاشت: "زن ملک مرد است"، مرد میتواند تنبیهش کند همه چیز مال همسرش است حتی آن چیزی که با خودش آورده خانه شوهر.(قانون روم) قوانینی که همگی شده اند تضمینی برای بقای سلطه مردانه: محدود کردن آزادی، محرومیت از دانش، نداشتن دسترسی به ارگان های قدرت گذاری .


نظام های سمبولیک خوشبختانه ازلی ابدی نیستند. دستخوش علم اند و زمان؛ معطوف به خوانش ها و در نتیجه خوانندگانِ خود و از همین رو انعطاف پذیر. مسیرِ طی شدهِ تاریخیِ ساخت و ساز این نظام های سمبولیک را که با فلسفه، اسطوره، تاریخ و حقوق خشت به خشت سربرافراشته اند را می توان برگشت تا معلوم شود چگونه زنان و مردان گرفتار زندان های هویتی جنسیتی شده اند.


سر زدن اراده ها و سوژه های جدید در صفوف زنان و شکل گرفتن ضرورت هایی نو طی قرن گذشته مفسران ادیان، بانیان قانون، نویسندگان تاریخ و ...را واداشته است که در پی بازنگری و بازتعریف دیگری از "دیگریت" یا "همدیگری" باشند و تصویری متفاوت از چهره واحد موجود انسانی دهند. تاریخ فهمیده است تا کنون تاریخ مذکر بوده است و اینکه مثلاً "گمنام تر از سرباز گمنام، زن او است". از این سوال که "مگر زنان تاریخ هم دارند؟" و این ملاحظه که " مگر می شود تاریخ زنان را نوشت؟" به اینجا رسیدیم که "مگر می شود تاریخ نوشت بدون لحاظ کردن نیمی از آحاد بشریت؟ "و بدین ترتیب دست تاریخ نویسیِ تا کنونی ما رو شد. به دنبالش موقعیت نوعی فلسفیدن برملا شد که وقتی می گفته است "من فکر می کنم" صحبت از "من"ی بوده است خودبسنده و خودکفا و بریده از غیرِ مردانه.در حوزه حقوق و قانون هم کم کم می شنویم که "زنان و مردان متفاوت هستند اما دلیل نمی شود نابرابر باشند"؛ "عدم تشابه نباید سرمنشاء نابرابری حقوقی باشد"؛ "دوگانگی زن و مرد نباید به نوعی سلسله مراتب حقوقی و اجتماعی منجر شود". درست است که هنوز بر سر برابری و نسبتش با تشابه ریاضی وار حقوقی بحث است اما "برابری" رودربایستی جدید و مورد اجماع است. مفسران ادیان نیز دست به کار تفسیرهایی نوین شده اند. تفسیرهایی که لطیف تر روایت می شوند، قانع کننده تر و انسانی تر، آنهایی که در این تفاوت به دنبال نوعی همدستی و همداستانی اند: "مردان نماد شناخت و زنان نماد تخیل اند. مردان توانایی فتح، تسلط و فهم جهان را دارند؛ زنان اما طبیعتی پنهان دارند و نماد جهانی که در پی خواهد آمد؛ جهان پنهانی که ما بر آن تسلطی نداریم و فهمش نیازمند تخیل است. مردان در تماس با جهان مادی و اکنونی و برملا شده اند و جهان موجود را به یمن شناخت فتح می کنند و زنان، جهان در راه را به یمن تخیل....مردان جاهل که دور را نمی بینند دلخوش اند به این داشته ها درحالیکه اگر می دانستند می فهمیدند که بدون تخیل زنان قدرتشان محدود خواهد ماند. واقعیت به امر اکنونی و موجود خلاصه نمی شود و به امر محسوس و پشت کرده به غریره و تخیل زنانه نباید محدود ماند. این دو را باید با هم صرف کرد. " (تفسیری یهودی) و از این دست تفاسیر...


مردان فرادستند؟ نیستند، شده اند و تا اطلاع ثانوی برترند؛ امکاناتش را داشته اند، پشتشان گرم بوده است به تاریخ، قانون، سنت، توجیهات مذهبی و...در کنار زور بازو .... آنها نیز محصول بلاتردید مناسبات، تربیت، طبقه اجتماعی، ..بوده اند مناسباتی که یک تصادف را بدل کرده است به فرصت. معنایش این است که تغییر مناسبات می تواند تصادفی دیگر را به نام زن بودن بدل کند به فرصتی جدید و نه تهدیدی محتوم. روسو می گفت: "ما ضرورتاً انسان به دنیا می آییم و تصادفاً فرانسوی.."؛ به تقلید از او می توانیم بگوییم: "ما ضرورتاَ انسانیم، تصادفاً مرد یا زن" ؛ تفاوتمان تصادفی است و هیچ قانونی بر اساس یک تصادف پایه گذاری نمی شود؛ شده است اما تداوم ندارد. باید همراهی اسطوره ها، ادیان، قوانینی جدید را تدارک دید. جور دیگری نوشت، به ثبت رساند تا ما باورمان شود فرودست نیستیم . تا مردان قبول کنند فرادست نخواهند ماند. جهانی بی سلسله مراتب هم ممکن است. دیر یا زود مردان هم قبول خواهند کرد...








Report Page