My Wish
آروم درو باز کرد
سمت راهرو که تاریکه تاریک بود رفت
به وضوح میتونست تپش قلب نامنظمش و احساس کنه
و عجیب تپش قلبش تنها صدایی بود که میتونست بشنوه
دلیل تپش قلبش و نگرانیی که تو صورتش موج میزد تماس چند دقیقه پیش جیمین بود که داشت با نگرانی داد میزد که هرچه زودتر به آدرسی که فرستاده بیاد
و بدون اینکه حتی دلیلشو بگه تماس و قطع کرده بود
از صدایِ جیمین معلوم بود که اتفاقی افتاده
میترسید
از اینکه اتفاق بدی بیوفته میترسید
اون تازه فقط چند هفته بود که به جیمین اعتراف کرده بود و آمادگیه اتفاق بدی رو نداشت.
وقتی وارد سالن شد
جز تاریکی هیچی ندید
صدای هیچ موجود زنده ای روهم نمیشنید
با نگرانی لب زد: "جیمین؟!"
یهو چراغا روشن شد و صدای داد و جیغ همه بلند شد
"تولدت مبارک!"
چند لحظه شوکه به صحنه ی رو به روش خیره شد
همه جا پر از کاغذ رنگی بود و رو به روش برادرایه دوست داشتنیش داشتن فشفشه به دست تولدتش و تبریک میگفتن
"تولدت مبارک"
و عشقش ...
سرشو برگردوند و به کسی که تمام دنیاش بود نگاه کرد
یه کیک سفید رو دستش بود و فشفشه ها روش خودنمایی میکردن
"تمام این کارا پیشنهاد جیمین بود" تهیونگ همینطور که دستش دور شونه ی یونگی حلقه بود گفت و لبخند زد
جیمین از حرف تهیونگ خجالت کشیده بود لبخندی زد و سرشو پایین انداخت
جونگ کوک به این فکر کرد که چقدر جیمین خواستنیه
"آرزو کن جونگ کوکا"
با حرف جیمین به خودش اومد و لبخند زد
کیک و از دستش گرفت و بهش نزدیک شد
بدون اینکه توجهی به برادراش بکنه لب جیمین و محکم و عمیق بوسید
لبخند زنان به چشمای جیمین نگاه کرد
"همین الانشم آرزوم جلویه چشمامه ..."