unknown

unknown

rira ( shadi )

پسرکِ ناشناس شهر من.

انگار همین دیروز بود که دیدمت و چشم هامون باهم توی لحظه غرق شدن. دوست داشتم تمام اون لحظه رو ثبت کنم ، همون‌طور که شکسپیر غمگین‌ترین عشق جهان رو ثبت کرد.

چند‌روزی هست که آدم های اشتباهی روی صندلیت میشینن ، چند روزی هست که دوباره به دود سیگار لعنت میفرستم ، چند روزی هست که بجای دید زدن از گوشه ی کتاب های چروکیده‌ ام فقط بین کلماتش گم شدم. از دور آبی بودی و زیبا ولی از نزدیک هیچوقت تجربه اش نکردم. شاید مثل یک آتیش با شعله های آبی ؟ میخواستم بدون توجه به ناشناس بودنت کنارت بشینم. فقط و فقط بهت عشق بورزم ، باهات حرف بزنم تا جایی که هردومون بین غم‌های آبی رنگمون غرق بشیم.

میخواستم موهایِ خاکستری‌ت رو لمس کنم و باهات بین دود‌ های سیگارت گم بشم. میخواستم زنده بمونم و بهت عشق بورزم.

اما الان ... فقط دخترکِ عجیب‌غریب شهرم ؛ همون دخترکی که ساعت‌ها به یک صندلی کهنه خیره میشه و هیچ‌اهمیتی به دنیای بیرون نمیده. تلاش کردم تا فراموش کنم ، اما نمیتونم. نمیتونم چشم هات رو فراموش کنم ، نمیتونم لب های خشکیده و زخمی‌ات رو فراموش کنم ، نمیتونم.

یک ناشناس ، سیگار های متعدد و چشم‌های غمگین و کلی خاطرات برای یک دخترکِ عجیب‌غریب.‌

Report Page