TraVeL

TraVeL

Harry☁︎


اولین مسافرت کاپلی اونها درست یک هفته مانده به کریسمس شروع شد 

طبق عهدی که با خودشون بسته بودن 

توی هر خیابون و ایستگاهی که توقف میکردند بوسه ای به خاطراتشون اضافه میکردند


آخرین بوسه اونروزشون جلوی آینه قدی بزرگ پاساژ اَوِلین بود 

بی توجه به مردمی که حین گذر کردن نگاهی مینداختن  

زیر لامپ های رنگی درخت کریسمس 

درحال چشیدن و مزه مزه کردن لب های همدیگه بودن


«ببخشید آقایون؟»

با صدای خانومی جونگکوک زود جدا شد و سرش رو پایین گرفت 

از اونجایی که تهیونگ مسلط تر بود 

با زبان شیرین فرانسوی شروع به صحبت کردن ،کرد

«بله مادام؟»

خانم فرانسوی لبخندی زد و به مغازه ای کوچیک اشاره کرد 

«من چیزهای کاپلی میبافم و اکسسوری های زیبایی دارم دوس دارید از اونها دیدن کنید؟»

جونگکوک با فهمیدن کلمات کلیدی اون جمله به سرعت سری تکون داد و فاصله رو با قدمهای سریع طی کرد 


«اون گفت ما سکس توی های هاتی داریم که اونقد سیرتون میکنه تا دیگه نیازی نباشه تو خیابون همدیگرو قورت بدید و تو براش هیجان زده ای؟»

جونگکوک پوکر نگاهش کرد 

«نخیر ،خیلی دروغگویی ته من میدونم چی گفت »

تهیونگ خندید و جونگکوک با اکراه اون کشید و وارد مغازه شدن 

بوی گرم دمنوش زنجبیل و عسل به مشامشون خورد و هردو نفس عمیقی کشیدن 


لباسهای کاپلی کنار هم بصورت جفت جفت آویزون شده بودن و پسر کوچیکتر به همه لباس ها دست میزد 

تهیونگ از اون طرف با دیدن دستبند های صدف بافتنی کیوت رنگی رنگی دوتارو برداشت

به سمت جونگکوک برگشت و دید که دو دست پلیور به رنگ بنفش و سبز برداشته بود و تصمیم داشت با ذوق اونارو نشونش بده 


«اینارو بخریم؟»

جونگکوک سریع سری تکون داد و اونا رو روی میز چوبی که اون زن پشتش نشسته بود  گذاشت


«شما سلیقه خیلی قشنگی دارید آقا»

جونگکوک آروم تشکر کرد و از مغازه خارج شد تا ویترین رو ببینه 


تهیونگ هم بعد از حساب کردن خارج شد 

«ممنونم ته خیلی قشنگن ،امروز نوبت منه که شام رو حساب کنم بریم یچی بخوریم؟»

تهیونگ پوفی کرد 

«عزیزم؟من به اندازه کافی پول دارم و میت...»

«منم به اندازه کافی پول دارم ،دوتامون کار میکنیم پس وظیفه دوتامونه باهم خرج کنیم»

تهیونگ اوکیی گفت و اونو به سمت در بزرگ پاساژ برد 


«صبر کن قبل از رفتن بزار تو آینه عکس بگیریم »

تهیونگ سری تکون داد و قدماش رو به سمت آینه چرخوند

با رسیدن بهش گوشیش رو دراورد و دوربینش رو باز کرد 

جونگکوک هم بغلش کرد و اونو روی گردنش بوسید

تهیونگ خندید و بعد از گرفتن عکس اونو نرم بوسید و به سمت فست فودی معروف اون منطقه حرکت کردن 


شاید این بهترین مسافرت دوتاشون قراره باشه...



-harry

نظر دادن رو فراموش نکنید

🧡🫂


Report Page