Traps

Traps

#Whalien52

بعد از ایستادن بالای سر پسرک تعمیرکار که تا کمر زیر ماشین خوابیده بود نیشخندی زد و کف کفششو وسط پاهای پسر فشار داد..


پسر آچارشو روی زمین انداخت و بعد ازینکه داد معترضانه ای زد خودشو با شدت از زیر ماشین بیرون کشید.


-عوضی لاشی معلوم هست داری چه غلطی می..


حرفش با گرفته شدن یقه اش توسط اون پسر قطع شد و حالا تنها چیزی که توی چشم هاش دیده می‌شد ترس و تنفر بود..


اون پسر دوباره کف کفششو از روی شلوار یک سره ی پسرک روی عضوش فشار داد و همینطور که به ناله ی دردمندش گوش میداد گفت:


-اجازه ندارم به معشوقه ی فراریم دست بزنم، جناب پارک جیمین؟


سرشو نزدیکتر برد و نزدیک به لبای لرزون و نیمه باز پسر زمزمه کرد:


-چی باعث شده همسر بزرگترین باند قاچاق اروپا فکر کنه میتونه به راحتی از دست من، جئون جونگکوک، فرار کنه!.. دفعه ی قبل چاقوم از جلوی موهات رد شد.. ایندفعه مطمئن باش توی قلبت فرو میکنم..


*********


بعد ازینکه از شنیدن صدای التماس های جیمین خسته شد دستور داد سر اون پسرو از آب بیرون بیارن..


تهیونگ نفس عمیقی کشید و چندبار سرفه کرد تا آبی که وارد ریه هاس شده بود رو خالی کنه..


جیمین دلش می‌خواست از روی زمین بلند بشه تا به دوست پسرش که توسط همسرش شکنجه میشد کمک کنه ولی چاقوی تیزی که روی گردنش بود مانع از تکون خوردنش میشد..


همینطور که اشک می‌ریخت به بدن خونی و بسته شده ی تهیونگ خیره شد..


برای جونگکوک اصلا سخت نبود برادرشو شکنجه کنه..


اون فقط ازین موضوع عصبانی بود که جیمین جلوی چشمهاش برای کسی غیر از خودش اشک می‌ریخت..


با شنیدن جمله ی آخر جیمین هردو نفر پنهانی پوزخندی زدن..


-من اینجا میمونم.. لطفا.. ولش کن جونگکوک..


نقشه ی نگه داشتن اون پسر با بدن سفید و اغواکننده اش کاملا موفقیت آمیز به پایان رسید..


حالا زمان رو شدن حقیقت تلخ برای جیمینی بود که قبول کرده بود توی این شکنجه گاه کنار این دو برادر زندگی کنه..

و بمیره..

Report Page