Tik Tak

@Fatemeh_S_kMay 27, 2021

Tik Tak

@Fatemeh_S_k

تیک تاک عقربه های ساعت نشون میداد وقت رفتنه...

خشاب جدیدی وارد اسلحه اش کرد و بعد از برداشتن سیگار مخصوصش ، با قدم های محکم و قوی ، مثل همیشه درحالی که یکی از دست هاش داخل جیبش بود به طرف ماشین حرکت کرد و بعد صدای جیغ لاستیک ها بود که خبر از رفتنشون میداد..

نامجون ، سیگاری آتش زد و زمزمه کرد:

+: راه بیوفت...

راننده ماشین رو به حرکت در آورد و فقط چند ثانیه کنار عابری که گوشه خیابان بود ایستاد و بعد ، صدای وحشتناک تیر اندازی تو خیابون هشتم پیچید..

نامجون از بالای عینک دودیش نگاهی به کسی که بهش تیر اندازی کرده بود کرد و برای لحظه ای فریاد کشید:

+: وایسا...

هراسون از ماشین پیاده شد و با دیدن جین که دستش روی پهلوش بود ، شوکه روی زمین زانو زد...

چطور امکان داشت!! جین الان باید تو چین میبود!

جین درحالی که از درد به نفس نفس افتاده بود ، دندون هاش رو روی هم فشرد..

-: باورم نمیشه همه چی حقیقت داشت.. تو واقعا ادم کش بودی جون.. درحالی که فکر میکردم تو.. تو.. فقط یه پسری که بی نهایت به گوش دادن گرامافون علاقه داره!!

نامجون همونطور که جین رو روی دستاش بلند میکرد ، درحالی که سعی کرد بغضش نشکنه نالید:

+: قرار بود اخرین ماموریتم باشه اما... اونا.. اون لعنتیا!!

پلکی زد تا قطرات اشکی که داخل چشمش بوجود اومده بودن فرو بریزن...

هیچ وقت فکر نمیکرد ویکتور بهش خیانت کنه...

اونم با کشتن معشوقه اش توسط خودش!!

اینجوری میخواست برای همیشه کنار خودش نگهش داره...

بی رحم به راننده شلیک کرد و بعد از خوابوندن جین روی صندلی عقب ، سوار ماشین شد و ماشین مشکی رنگ از جا کنده شد...

.

.

چهار ماه بعد...

نامجون ، آرام گونه جین رو لمس کرد...

از اون شب به بعد به جای لمس اسلحه و سیگار ، صورت دلخور جین رو لمس میکرد تا دوباره دوستش داشته باشه..

به جای گوش دادن به صدای ناله و التماس کسایی که میکشت به موسیقی قدیمی اما آرامش بخشی که از گرامافون پخش میشد گوش میداد..

و از اون شب به بعد به جای RM ، همون کیم نامجونی شده بود که سالیان سال درون خودش کشته بود..

جین سرش رو روی پاهای نامجون گذاشت و دستش رو گرفت...

بازی کردن با انگشت های بلند جون رو خیلی دوست داشت...

مخصوصا که میدونست این دست ها ، خیلی وقت پاک پاک!!

تیک تاک ساعت میگفت سال نو شده و جین برای اینکه شروع خوبی تو سال جدید داشته باشن ، روی پاهای جون نشست و لب هاش رو روی لب های دلتنگ نامجونی گذاشت که داشت برای این بوسه بال بال میزد..

حس دوباره این لب ها ، لمس دست های جین روی صورتش ، موسیقی ای که از گرامافون قدیمی پخش میشد و تیک تاک ساعتی که بهش میگفت ، با گذر زمان همه چی درست میشه...

The End...

ID Channel= @Double_F_FanFic

Report content on this page

Report Page

Violence Child Abuse Copyright Illegal Drugs Personal Details Other

Please submit your DMCA takedown request to dmca@telegram.org