TAO

TAO

http://t.me/Horny_ArmLs🐳

سر تا سر بدنش عرق سرد نشسته بود .

کریس دوهفته ای برای شرکت در کنفرانس به شانگهای رفته بود این فاصله باعث شده بود تا اون یکبار دیگه وقت کنه به رابطه عجیبش فکر کنه.

تائو یه ادم عادی بود یه دانشجوی معمولی که دوره کاراموزیش رو قرار بود پیش یکی از بزرگترین کراش های دوران تحصیلش بگذرونه.

علاقش به اون احمقانه سرسری نبود،عمیق و ریشه دار بود و هر روزی که میگذشت قطر این ریشه بیشتر و کلفت تر میشد.

کریس کاملا درجریان علاقه دیوانه وارش بود اما هر بار پشینهاد اون رو برای شروع رابطه رد میکرد،قضیه پیچیده تر از تصور اون بود.

به هر ترتیبی رابطه اون ها شروع شد.

دومین قرار رسمیشون بود کریس موضوعی رو پیش کشید که تائو هیچ زمینه‌ی فکری راجبش نداشت'من از سبک خاصی از رابطه لذت میبرم تائو‌ نمیخوام طولانیش کنم تو باbdsm اشنایی..'

شکه بود اون به هیچ وجه مازو نبود ولی‌قلبش این چیزا رو نمیفهمید،کمتر از بیست ساعت بعد رابطه اون ها از یه رابطه شروع نشده اون ها از یه وانیلایی معمولی تبدیل به bdsm شد.

سه سالی از اون روزمیگذشت ولی هنوز به این سبک زندگی عادت نکرده بود،محض رضای فااک اون کسی بود که وقتی دستش اتفاقی به دیوار میخورد سریع بوسش میکرد ولی حالا کمتر روزی بود که بدون درد و کبودی نباشه.

کریس، ارباب اون حتی توی ذهن خودش هم میترسید اسمشو به زبون بیاره، اون بشدت سختگیر بود خط قرمزهاش یکی دوتا نبود همچیز خط قرمز اون بحساب میومد بحدی که بعضی وقت ها فکر میکرد شاید اینکه نفس کشیدن هم جز خط قرمز هاست.

حالا که دوهفته رفته بود ذهن خسته تائو سرکشی کردن میخواست،میخواست برای چند روز همون تائوی غیرقابل کنترل باشه،عشق دیگه براش معنایی نداشت ولی جز اون هم هویتی نداشت که دلخوشیش به اون باعث بشه بخواد از این قفس پر بزنه،کریس تمام هویت اون رو گرفته بود.

_کجایی بچه چه استقبال گرمی

_سلام ارباب

کریس خط به خط تائو رو بلد بود چون خودش کسی بود که سه سال وقت برای نوشتنش گذاشته بود.مشکلی وجود داشت،وقت مرور نوشته ها بود

_بشین 

تائو که درسش رو حفظ بود همون جایی که بود روی زمین زانو زد و پشت دستش رو روی رون های لاغرش گذاشت

_پسر خوبی بودی؟

_نه ارباب

"چه بد،باید چیکار کرد؟" پشت سر پسر رفت ودستشو روی موهای دورنگش گذاشت با کشیدنشون مجبورش کرد سرشو به عقب خم کنه" برو"

یک کلمه بیشتر نبود ولی بارش انقدری بود که چهار ستون بدن تائو رو بلرزونه 

بیست دقیقه‌‌ای بود که با تیشرت سفیدش که مخصوص این اتاق بود روی سرامیک های سرد اتاق منتظر اومدنش بود،اومد.

_چیزی برای گفتن داری؟

_نه ارباب

کریس تکخندی به سرکشی بیصدای تائو زد،این بچه کی میخواست بفهمه که راه فراری نداره، هر چند وقت یکبار اینطور دنبال راه فرار میفتاد و هر بار کریس بهش یاداوری میکرد که جایگاهش کجاست اینکه تائو ذاتا ساب نبود هم به این موضوع دامن میزد ولی کریس هم کم کم داشت خسته میشد

طناب اویزون پشت در رو برداشت و دستاشو خیلی شل تر از همیشه بست زیرکتفش رو گرفت و بدن سست شدش رو روی تخت پرت کرد و بعد از بستن چشماش دنبال بقیه وسایلی ک میخواست رفت

ویبراتور و رینگ نمیخواست زیاد خستش کنه.

بین پاهای استخونیش نشست.تائو ناخوداگاه پاهاش رو باز کرد تا دسترسی بیشتری بهش بده 

بعد باز شدن نسبی سوراخش ویبراتور رو واردش کرد و دستش رو روی دیک بی‌حالت پسر گذاشت و بهش کمک کرد تا زودتر به کام برسه.تائو همیشه نسبت به لمس های کریس حساس بود و با ضربه های ویبراتور از پشت هم فقط روند کام شدنش رو سریع تر کرد تا جایی که روی دست های ارباب به اوج رسید.

_اجازه نداده بودم 

لحنش ناامیدی رو نشون میداد سیگارش رو روشن کرد و کنار تن هیجان زده پسر نشست و با خودش فکر کرد که چطور تمومش کنه.

اون بی احساس و سرد نبود ولی اهل زور زدن به هر قیمتی نبود تا الان هم بیشتر از اونچیزی که باید وقت برای تربیت این پسر گذاشته بود و بنظرش دیگه کافی بود.

چشم بند رو از روی صورتش باز کرد ضربه ای به رونش زد تا به پشت بچرخه و گره شل بند رو هم باز کرد.

_فکر میکنم تموم شد درسته؟

لحنش غم داشت ولی خودش باهاش مشکلی نداشت این پایان تلخش بود.

اشک های تائو کل صورتش رو خیس کرده بودن خودش همین رو میخواست پس حق اعتراض نداشت دوسال برای شنیدن این جمله تلاش کرده بود ولی تمام این دوسال و حتی همین حالا امیدوار بود که کریس خودخواه یا هرچیزی که اسمشه باشه و اونو به خواستش نرسونه تا هر بار که به این نقطه ذهنی میرسه بتونه بجای خودش کریس رو سرزنش کنه ولی مثل اینکه اینبار اون هم خسته از این 'بازی تو بد هستی' بود.

_اره فکر کنم تموم شد

Report Page