TakRole Magazine
Kim Ukwonگزارشگر:
دستمو رو سونت از پشت گذاشتم
-هی
با لبخند گفتم و دورت زدم، روبروت وایمیستم و یعد از اینکه میکروفون رو یقه امو چک میکنم انگشتامو تو هم قفل میکنم
-ممنون که اومدی
یوگون:
با حس کردن دستت روی شونه ام نگاهمو بهت میدوزم
-سلام!
دستامو روی زانوهام میزارم و لبخند میزنم
-باعث افتخاره که اینجام
گزارشگر:
رو صندلی میشینم و یه نگاه بهت میندازم
-البته این منم که باید اینو بگم
با خنده میگم و پامو رو پام میندازم
-خب یوگون خوبی دیگه؟
یوگون:
خنده کوتاهی میکنم و سرمو پایین میندازم
-همه چیز روبراهه، از دیدنت خوشحالم
انگشتامو توی هم قفل میکنم
گزارشگر:
-خب درمورد خودت بگو ما اینجا کسایی رو داریم که میخوان بشناسنت
یه تا ابرومو میدم بالا
یوگون:
سرمو یکم خم میکنم
-بله حتما
لبامو به هم فشار میدم و لبخند محوی میزنم
-کیم یوگون هستم.وکال و دنسر گروه Block-B، بیست و شش سالمه
گزارشگر:
- خب یوگون دوستات و البته فنا تورو به عنوان خنده دار ترین فرد تو جنرال انتخاب کردن میتونی بگی چرا؟
یوگون:
-آآآآ...خب،
خنده ای میکنم و دستمو پشت گردنم میکشم
-من شخصیت پرجنب و جوش و فانی دارم و عاشق خندیدن و خندوندن بقیه هستم
تکون آرومی به چپ و راست به خودم میدم و بهت نگاه میکنم
-معمولا سعی میکنم تو هر شرایطی بقیه رو شاد و با روحیه نگه دارم، دوستان و فنا خیلی به من لطف داشتن که منو انتخاب کردن
گزارشگر:
-من از ادمای فان خوشم میاد پس با فان ترین تک رول دارم مصاحبه میکنم
با لبخند دندون نمایی میگم و از میز کناریم کاغذارو میگیرم تو دستم و یه نگا کوتاه بهت میندازم
- ۴ تا اسم از کسایی که همیشه حمایتت کردن و بودنو بگو
یوگون:
خنده آرومی میکنم و سرمو تکون میدم
-خودت هم خیلی فان و کول به نظر میرسی!
چن لحظه به دستام خیره میشم
-4نفر؟...خب،
سرمو بالا میارم و با لبخند شروع به حرف زدن میکنم
-کای و خواهرم، هیونا کسایی هستن که همیشه و تو هر شرایطی پیشمن و حمایتم میکنن و ازشون خیلی ممنونم. خیلیا هستن که همیشه مورد حمایتشون واقع شدم پس میخوام به جای دو نفر باقی مونده از کل کره ای ها و فن ها تشکر کنم که هوامو داشتن
گزارشگر:
با دقت به حرفات گوش میدادم و واسه تایید چند بار سرمو تکون دادم
-فک کنم هم ادم فانی باشی هم احساساتی درسته؟
شصتمو گوشه لبم میکشم و نگات میکنم
یوگون:
انگشت اشارمو بالای ابروم میکشم و اخم کمرنگی به نشونه فکر کردن میکنم
-فان که آره، اما احساساتی،
شونه هامو بالا میندازم
-زیاد نه، به حفظ روابطم با دوستام زیاد اهمیت میدم اما به اون صورت احساساتی نیستم
گزارشگر:
-اها....
کمی مکث میکنم
- خب از مراسم بگو بهت خوش گذشت؟
یوگون:
-آره در کل مراسم خوبی بود
دستامو همزمان با حالت توضیح دادن جلوم تکون میدم و ادامه حرفمو میزنم
- اجراها عالی بودن و مجریا هم به خوبی همه رو معرفی کردن. چون طولانی بود وقتی رسیده بودم خونه فیزیکی خسته بودم اما خیلی انرژی گرفته بودم
گزارشگر:
-خوشحالم که واست خوس گذشته
خب یوگون بهترین اجرا واسه کی بود؟
یوگون:
میخندم
-اوه انتخاب سخت شد!
چشمامو ریز میکنم و یکم فکر میکنم
-امممم خب، من واقعا از همه اش لذت بردم. فکر میکنم اجرای کای و سهون از اکسو رو بیشتر از همه دوست داشتم، کای دوست نزدیکمه و من سخت تمرین کردناشو دیده بودم داد براش خوشحالم که اینقدر عالی انجامش داد
گزارشکر:
-اره اونا عالی بودن ... خب
با انگشت اشارم کمی کنار ابرومو میخارونم
- کسی از دوستات کاندید شده بود؟
یوگون:
سرمو تکون میدم
-البته
دستامو روی پاهام میزارم و کمرمو صاف میکنم
-من با اکثر افراد رابطه دوستانه ای دارم و وقتی دیدم یه سریاشون کاندید شدن خیلی خوشحال شدم و سعی کردم با رای دادن بهشون حمایتشون کنم
گزارشگر:
- تو بخشی که کاندید شده بودی چی؟ اونجاهم بود؟
یوگون:
-آره من و گیکوانگ هم با هم دوستیم اما چون جز ما چند نفر دیگه هم کاندید بودن اون حمایتشو نسبت به من نشون داد
لبخندی میزنم
-و تلاش کرد تا من ببرم، ازش ممنونم
گزاشگر:
-واو ....
ارنجمو رو رونم گذاشتم و چونمو به دستم تکیه دادم
- نکات مثبت و منفی مراسم له نظرت چیا بودن؟
یوگون:
-نکات منفی،
پای راستمو روی اون یکی پام میندازم و یکم جا به جا میشم
به جلوم نگاه میکنم
-وقت رد کارپت یکم کم بود و من حس میکنم در تقدیر کردن از اجرای بعضی از آیدل ها یکم کم لطفی شد
برمیگردم سمتت و لبخند میزنم
-اما در کل مراسم خوبی بود، اینکه افراد زیادی با سه ملیت مختلف کنار هم جمع شده بودن احساس اتحاد خوبی رو به وجود میاورد
گزارشگر:
لبامو جمع کرده بودم و به حرفات با دقت گوش میدادم
- بعضی وقتا باید با ملیت های دیگه ارتباط برقرار کنی
به دنبال حرفت گفتم و لبخندم بزرگ تر شد
- خب یوگون حرف اخرت واسه ما؟
یوگون:
لبخند دندون نمایی میزنم
-نمیدونی چقدر از صحبت کردن باهات لذت بردم!
سرمو تکون میدم
-حرف خاصی ندارم، امیدوارم همه همیشه شاد باشن و نزارن ناراحتیاشون لحظات با ارزش زندگیشونو خراب کنه. باعث خوشحالیه که این چند دقیقه رو پیشتون بودم
گزارشگر:
-ممنون که وقتتو گذاشتی و خوشحالم که شناختمت
از رو صندلی بلند میشم و دستمو میگیرم جلوت و باهات دست میدم
یوگون:
-باعث افتخارم بود
از روی صندلیم بلند میشم، تعظیم کوتاهی میکنم وباهات دست میدم