Takrole magazine

Takrole magazine

bad bunny

مصاحبه ای کوتاه با بد بانی


گزارشگر : دستمو میذارم رو میکروفون کنار لبمو تشویقت میکنم بیای تو

-بنیتو ممنونم که وقتتو در اختیارمون گذاشتی


بدبانی : با شنیدن صدات دستمو به صورتم میکشم و با لبخند دستمو تکون میدمو بهت نگاه میکنم

-مرسی از اینکه دعوتم کردین، باعث افتخاره.


گزارشگر : با لبخند به صندلی جلوی میزم اشاره میکنم که بشینی

-بذار ببینم

مکث میکنم 

با دست نشونت میدم

-مرد پر حاشیه ی تک اینجاست


بدبانی : به سمت صندلی میامو اروم میشینم روش و نفس عمیقی میکشم

بعد از گفتن حرفت خنده ای میکنم و سرمو پایین میندازم و تکون میدم

-حاشیه کجا بود اخه ؟! من که سرم تو کار خودمه.


گزارشگر : دستمو رو پیشونیم میکشم و چشامو گرد میکنم

تن صدامو ‌میبرم بالاتر و با خنده نگات میکنم

-بعد از شروع رابطه ای با جنا فریمز خبر بودنت با بکیو شنیدیم

نکنه تکذیبش میکنی؟


گزارشگر : سرمو تکون میدم و با خنده نگات میکنم

-خب چطور بگم. منو جنا دوستای خوبی هستیم، یکی از دوستای اون یه نیوزی رو زد و من بلافاصله تکذیب کردم، نمیدونم این چطوری میتونه حاشیه حساب بشه. 

شونمو بالا میندازم و دستمو زیر چونم میزارمو بهت نگاه میکنم.


گزارشگر : ناخونمو رو گونم میکشم و دستامو میذارم رو دسته های صندلی

خودمو بالا میکشم و پامو میندازم رو اون پام

-داستان جالبی داری بد بانی 

لبامو میگزم و نگات میکنم

-بذار از رابطت با بکی جی بپرسم

چطور رابطتون قوی شد؟


بد بانی : یکم مکث میکنم و ناخونمو رو فکم میکشم

-خب منو بکی دوستای خیلی خوبی بودیم. اولین دوستی بود که پیدا کردم و همیشه بهم کمک کرد از زمانی که اومدم، این اواخر احساس کردم که حسم داره بیشتر از یه دوست میشه؛ اخر سر با خودم کنار اومدم و ازش پرسیدم وی خوشبختانه دیدم که این حسم دو طرفه بوده

میخندمو دستامو پشت سرم میزارم

-الانم که تصمیم گرفتیم یه صفحه جدید زندگیو باهم باز کنیم و به لطف انریکه این خبرم علنی شد.



گزازشگر : سرمو به نشونه ی رضایت تکون میدم

-زوج عالیه تک

از طرف تیم مگزین بهترینو براتون آرزو میکنم

دستمو میذارم رو‌میز و تو هم قفل میکنم

-یکمم از روابطت تو تک بهمون بگو

به جز بکی که الان رلت محسوب میشه نزدیکترین افراد بهت کیاان؟


بد بانی : سرمو تکون میدم و به صندلیم تکیه میدمو سرمو میخارونم

-خب؛ سم که مثل برادرمه و داخل غمو شادیام شریکه و خیلی بهم کمک میکنه؛ تروی که هروقت حالم بده خوبم میکنه یا بهم نصیحت میکنه و اینجور حرفا

میخندمو دستمو رو پیشونیم میکشم

-بقیه دوستان رو هم اسم میبرم که بعد از مصاحبه خفتم نکنن، مگی، انریکه، مالوما، اد، لاکی که خیلی از زمان ورودم بهم کمک کرد، لوسی، دنیل، جنا، بیلی ایلیش و...؛ فک کنم دیگه کسی از قلم نیوفتاد.


گزارشگر : دستمو میذارم رو چونم و مشتاق بهت نگاه میکنم

-پس میتونم اسم روابطتتونو بذارم فمیلی 

یه لبخند ملایم میزنم

-خب به آخر مصاحبه میرسیم

حرفی پیغامی نصیحتی تیکه ای چیزی نیست برسونی به گوش بقیه؟

لبخندمو پررنگ تر میکنم و‌منتظر میمونم


بد بانی : به حرفت سرمو به نشونه مثبت تکون میدمو لبخند دندون نمایی میزنم

-حرف اخر؛ قدر دوستا و خانوادتونو بدونین، چون اگه اونا رو از دست بدین، فرقتون با یه ادم مرده فقط نفس کشیدن میشه. زندگی نمیکنین. به تازه واردا هم یکم بیشتر محل بدین تا مثل من وقتی که وارد تک شدن اذیت نشنو دوست پیدا کردنو حرف زدن واسشون زجراور نباشه و نگن یه مشت ادم خودپسند جمع شدن یه جا. تکو به عنوان یه جای صمیمی و دوستانه معرفی کنید.


Report Page