Takrole magazine

Takrole magazine

Dove Cameron & Sebastian Stan

مصاحبه با داو کمرون و سباستین استن دوست داشتنی با تکرول مگزین

گزارشگر:لبه ی کتمو تو دستام گرفتمو استینای کتمو صاف کردم نیم نگاهی به برگه های روبه روم انداختمو جای میکروفونمو تنظیم کردم

- خیلی ممنون که وقتتونو به برنامه ما اختصاص دادین

خب زندگی مشترک چطور پیش میره؟

سباستین:گلومو صاف کردم و خودمو به صندلی چسبوندم

- از همه نظر عالی و ایده عال که البته بخاطر بهترین بودن ایشونه

داو:به سباستین نگاه کردمو بعد از تموم شدن حرفاش لبامو روی هم کشیدم و لبخند کمرنگی زدم

- خیلی خوب، ما سر اکثر چیزا توافق داریمو فک کنم همین زندگی مشترکو ایده‌ال میکنه

گزارشگر:لبخند نرمی زدمو نگاهمو بینتون جا به جا کردم

- توی اواردزی که چند وقت پیش برگزار شد شما تونستین توی هر بخشی که کاندید شدین با رای مردم برنده بشین

چه حسی نسبت به بردتون تو بخش بهترین کاپل دارین؟

داو:به صندلیم تکیه دادمو دستامو روی زانوم قفل کردم

- خیلی خوبه که علاوه بر خودمون خیلیای دیگه هم فکر میکنن که our relationship works

و خب این منو خوشحال می‌کنه که بقیه هم باهام هم عقیده‌ان

لبخند عمیق و کجی میزنم

سباستین:دستمو گذاشتم روی دست داو و آروم نوازشش کردم به دوربین خیره شدم: راستش بخش توییت که من نبودم به تمام ادمین های عزیز رای دادن و اما بخش بست ادمین هم من یا بقیه نداره همه تو کار خودشون بهترینن و برای همین اواردزشو قبول نکردم اما بخش بست کاپل باید به تمام مخاطب ها و رای دهنده ها بگم سلیقه خیلی خوبی دارین

گزارشگر:همونطور که با دقت به حرفاتون گوش میدادم نفس عمیقی کشیدمو بعد از تموم شدن حرفتون ادامه دادم

- حالا در حقیقت و بین خودتون واقعا این احساس حس میشه که بهترین کاپلید؟

!سباستین:بزار رک بهت بگم اره

گزارشگر:

پاهامو کنار هم قرار دادمو نیم نگاهی به ساعتم انداختم

- فکر کنم خیلیا دوس دارن بدونن که داستان این رابطه ی قوی چیه چطور باهم اشنا شدین؟

داو:زبونمو روی لبام کشیدمو بعد از کمی مکث گفتم

- راستش اشناییمون برمیگرده به خیلی وقت پیش و دوستای مشترکی که داشتیم ولی اونموقع اصلا به هم دقت نمیکردیم

شونه هامو بالا انداختم و اروم خندیدم

گزارشگر:

سرمو همراه با توضیح دادنت حرکت دادم

کی بیشتر برای شکل گیری این رابطه تلاش کرد؟

سباستین:دستمو دور لب پایینم چندبار کشیدم و دوباره صدامو صاف کردم

- راستش هر جفتمون چطوری بیان کنم به شخصه به این فکر افتادم که مخشو بزنم و من آدمیم که وقتی میخوام مخ یکیو بزنم یعنی مخ خودم از قبل زده شده! به خودم اومدم دیدم تنها دختری که بهش توجه میکنم و 25/8 در ارتباطم داو و خب البته هر روز با شناخت بیشتر از همدیگه رابطمون قوی تر شد

گزارشگر: لبمو با زبونم تر کردمو لبخند پررنگی زدم

توی همه ی روابطا بگو مگوهایی هست تو رابطه ی شما مسخره ترین چیزی ک سرش دعوا کردن چی بوده؟

داو:دستامو از روی زانوم برداشتمو موهامو دادم پشت گوشم

- تاحالا دعوا نکردیم

فقط ۲/۳بار بحثای کوچیک پیش اومد ولی به دعوا نکشید چون سر اکثر چیزا به توافق رسیدیم و هرچی پیش میاد سریع حلش میکنیم

گزارشگر: لیوان ابی که رو میز بودو برداشتمو توی دستم نگه داشتم

- تا حالا به فکر داشتن بچه افتادین که یه مرحله ی جدیدو تو رابطتون شروع کنین؟

سباستین:در حالی که استینامو آروم بالا میزدم سرمو بالا آوردم و ادامه دادم:

- چرا که نه در موردش حرف زیاد زدیم و فانتزی داریم و زمانش هم میرسه و من فکر میکنم داو مادر فوقالعاده ای میشه مهربون با برنامه با فکر و در زمان نیاز جدی و در کمال تعجب اونم همین نظرو در مورد من داره و فکر میکنه پدر خوبی میشم

گزارشگر: خب سب هممون شاهد رفتن داو برای ی مدتی کوتاهی بودیم چطور باهاش کنار اومدی برات سخت نبود؟

سباستین:راستش وقتی در همون حالم تمام مدت با هم در ارتباط بودیم و حواسمون بهم بود دیگه سختی نموند حضورش همواره پیشم حس میشد و در همون حالم روز به روز علاقمون بیشتر می‌شد

گزارشگر:پوشه ای که روی پام بودو همراه با لیوان اب روی میز کوچیک جلوم گزاشتم و انگشتامو تو هم گره زدم

خب برای سوال اخر اگه بخواین همدیگرو با ی کلمه توصیف کنین اون چیه؟

سباستین:ته ریشمو اروم خاروندم نزدیک به یک دقیقه به دوربین خیره شدم

-احساساتی که من به داو دارم و نقشش تو زندگیم تو 1 میلیون کلمه هم جا نمیگیره

داو:روی صندلیم جا به جا شدمو نفسمو اروم بیرون دادم

- با سب موافقم ی کلمه خیلی کمه واسه توصیف کردنش ولی خب all i’ve ever needed in one

بازم یه جمله نشد

ابروهامو بالا دادمو خندیدم

گزارشگر:امیدوارم کنار هم لحظات خوبیو سپری کنین و بازم مرسی که وقت گذاشتین

Report Page