Stella

Stella

𝘈maris

_نمیخوای نگاهم کنی؟

+تو چشمام دنبال چی میگردی؟

_تو نمیدونی اما وقتی نگاهت رومه میتونم برای تفاوت کمی که بین پلکات هست بمیرم.

+نگاهم روی توعه

_نگاهت روی منه...

_ من برای اولین بار توی گالریت ندیدمت، قبلش وقتی پیش دوستات بودی دیدمت؛

هیچوقت اولین روز تابستونیم رو یادم نمیره که قرار بود با دیدن طبیعت و آرامشی که داشت، شروع بشه اما ‌در واقع تنها چیزی که می دیدم تو بودی.

کاش اونقدر جرات داشتم که همون موقع میومدم جلوت، چشمام رو بستم و همه احساساتم رو بهت میگفتم.

+ خب فرض کن الان همون غریبه‌ایم که روز اول دیدیش، میخوام حرفای اون پسر ترسویی که تو پارک سه ساعت تموم بدون اینکه پلک بزنه رو بشنوم!

_ اگه الان من اون پسر ترسو بودم و تو اون غریبه‌ای که برام آشنا بود بهت میگفتم " میشه یه مدت چشم‌هات رو به من بدی غریبه؟ توی این چند ساعتی که نگاهت رو دنبال کردم ناخداگاه به خودم گوشزد کردم باید حواسم بیشتر به خودم باشه. مطمئنم اگه نگاهت روی من باشه میتونم خودم رو یکم دوست داشته باشم.

مطمئنم کهکشان نگاه تو میتونه وسوسه‌ای باشه برای من تا این زندگیِ بی جهت رو ادامه بدم.

اگه نگاهت برای من باشه میترسم از لحظه ای که چشمات بسته‌ست و من مثل بچه‌های احمق میشم که دنیا بهش طعنه میزنه و امیدش رو ازش گرفته"

+اما برعکس نگاه من، چشمای تو تیره و تار بود و صداشون بلند. کمک میخواستن مگه نه؟ ولی صداشون رو کسی نمیشنید.‌من دیدمت دلالوز... نگاهت رو خوندم؛ اونا بغل احتیاج داشتن و منم بهشون قول دادم تا آخر عمرم تو بغلم نگهشون دارم. راستش ستاره هایی که اونشب توی چشمات دیدم رو هیچوقت فراموش نمیکنم.

_ می خوام بمونی چشات شده تنها منبع آرامشم، نگاهت، چهره ات، لمس هات، همه شون منو آروم می کنن.حتی از دور من تو تقسیم کردن تو با دیگران افتضاحم...چون تو اون لبخندای قشنگت برای منِ، اون چشمای کهکشانیت که باعث میشن قلبم برای چند ثانیه از حرکت بایسته برای منِ...

+ من از همه‌ی خودم که همه‌ی تو،توش جریان داره گفتم،نگفتم؟ بدون‌ تو چیزی از من باقی نمیمونه، رگ‌هام از وجودت خالی میشه پس همه‌ی من برای تو زندگی میکنه دلالوز. همه‌ی من...

Report Page