Star

Star

@yonmin World

دخترکی به میز کار پدرش نزدیک می‌شود و کنار آن می‌ایستد.

پدر که به سختی گرم کار و زیر و رو کردن انبوهی کاغذ و نوشتن چیز‌هایی در تقویم خود بود، اصلاً متوجه حضور دخترش نمی‌شود تا اینکه دخترک میگوید:((بابا،داری چیکار میکنی؟؟))

و پدر پاسخ می‌دهد:((چیزی نست دخترم!مشغول مرتب کردن برنامه های کاریم هستم. اینها نام افراد مهمی هستن که باید در طول هفته با اونها ملاقات داشته باشم.))

دخترک پس از کمی مکث و تاُمل می‌پرسد:((نام من هم بین آنها هست؟))

Report Page