Song
حرکت شنهای ساحل توسط جزر و مد زیر پاش انگشتهاش رو قلقلک میداد؛ صدای ملودی گیتاری که چند قدم اون طرفتر توسط پسر مو کاراملی نواخته میشد باعث شد چشمهاش رو ببنده و خودش رو همراه آهنگ به آرومی تکون بده، بدون اینکه متوجه باشه شروع کرد به خوندن؛
خوند و قلب پسر بزرگتر لای نتهای صداش اسیر شد، خوند و گرمای صداش رگهای جیکوب رو به بازی گرفت، خوند و عشق رو با آوای دوستداشتنیش ساخت.