SL,,

SL,,

¹Devi.Silver

سر انگشت‌های بلند و کشیده‌اش رو روی گونه های سرد فرد دوست داشتنیش کشید. نگاهش رو از لبخند دل‌فریب پسر توی قاب عکسی که گوشه‌اش با یک ربان مشکی تزئین شده بود، برداشت. به شیء سنگی مقابلش خیره شد و پشت دستش رو روی گونه‌ی شیء کشید و زیر لب رو زمزمه کرد: -فرقش با تو اینه که فقط این مجسمه‌ست، جایی نمیره و توی دستم هست. کل تنش گِله اما بازم مثل آدمه. فرقش اینه که تمام روحم و وجودم رو دادم بهش و قول داده جای تو اینجا یه عمری با من بمونه بکهیون.

Report Page