Sick

Sick

t.me/BTSNSFW
باكسرش رو تا نصفه پايين كشيد،نگاهي به الت بيدار شدش انداخت و بعد از خيس كردن دستش،شروع به ماليدن عضو متورمش كرد..

مدتي بود كه مين يونگي كمتر بين اعضا ديده ميشد.

انگار خودش رو توي اتاقش حبس كرده بود،وقت هايي هم كه تمرينات تموم ميشد اولين نفري كه به خوابگاه برميگشت يونگي بود

هروقت هم كه با قرقرهاي بقيه از اتاقش بيرون ميومد،بي حال بود و ميگفت كه خسته است

همين موضوع هم بدجوري فكر كيم نامجون رو مشغول كرده بود

اگه ميخواست حالت خستگي و خواب الودگي يونگي رو با حالت اين چندوقتش مقايسه كنه،بايد ميگفت زمين تا اسمون باهم فرق داشت

اين دفعه نگاهاي يونگي خمار بودو پوستش روبه قرمزي ميزد،يا حتي وقتي بهش نزديك ميشد ميتونست حرارت بالاي بدن يونگي رو از روي پوستش حس كنه

پس به عنوان ليدر گروه سعي كرد با زيرنظر گرفتن يونگي سر از كارش در بياره

از شانس خوبش،يه روز كه يونگي از بچه ها جداشد و يك ساعت جلوتر به خوابگاه برگشت،وارد اتاق شد و درو پشت سرش قفل نكرد

نامجون بي سروصدا پشت در ايستاد،اولين چيزي كه توجهش رو جلب كرد صداي ناله هاي ضعيفي بود.اروم درو نيمه باز كرد تا به داخل ديد داشته باشه

باچيزي كه ديد چشم هاش تا حدممكن گشاد شدن...اون يونگي رو درحال خودارضايي كردن ديده بود

يونگي روي مبل چرمي ولو شده بود و درحالي كه دكمه هاي پيراهنش باز بود و سينه لختش رو به نمايش ميذاشت،شلوارش رو كامل از پاش دراورد و بعد از كمي ماليدن عضوش،شروع به انگشت كردن خودش كرد،گاهي هم اون انگشت هاي خيس رو از داخل سوراخش بيرون ميكشيد و دور عضوش حلقه ميكرد

كمي گذشت و صداي ناله هاي پرنياز يونگي بلندتر شد..نامجون ديگه نميتونست تحمل كنه و جلوب تحريك شدنش رو بگيره

پس وارد اتاق شد و روبه روي يونگي كه خمار نگاهش ميكرد ايستاد..يونگي نفس نفس ميزد و قرمز شده بود،حس نياز باهاش كاري كرده بود كه ورود ليدر گروه هم براش مهم نباشه

-حتي فكرشم نميكردم تو يه كوچولوي خودارضا باشي مين يونگي

يونگي به زور چشم هاي خمارش رو براي پلك زدن تكون داد

-معتادش شدم و حالا نميتونم اين حس نياز رو ترك كنم

نامجون درحالي از شر كت مشكي رنگش خلاص ميشد،نيشخند جذابي زدو به سمت حركت كرد

-اگه معتاد شدي كافي بود بهم ميگفتي،نياز نبود سوراختو به انگشتاي كوچولوت اروم كني...


By - #Nix

⌯┈──┈┈⋆┈┈──┈⌯

   ᯊ @BTSNSFW ᯊ

Report Page