sh

sh

🍁کـــــℳσŋムـــوردم 🍁

رمان شوفر کامل شد و میتونید خریداری کنید فایل کاملشو
( برای خرید برید ایدی ادمین که زیر همین پست میذارم )

6037691542487467

دانیال پورمحمدی
مبلغ ۲۰۰۰۰۰هزار ریال
فیش بانکی را لطفا بفرستید .
به دنبالش كشيده شدم.
من رو داخل اتاق برد. هنوز گيج نگاهي ميكردم كه به صندلي جلوي ميز ارايش اشاره كرد.

همون طور كه بهش زل زده بودم نشستم كه كشو رو باز كرد. سشوار رو بيرون كشيد و به برق زد.

جلوي چشماي متعجبم پشت سرم ايستاد و شروع به سشوار كشيدن موهام كرد. از توي آينه نگاهش ميكردم.

دستش كه لاي موهام ميرفت و خشكشون ميكرد برام آرامش بخش بود. دست خودم نبود كه قلبم ضربان مي گرفت.

مثل يه قرص آرام بخش اثر ميكرد و چشمام خمار مي شد. كارش كه تموم شد عقب كشيد. يه نگاه به موهام كرد. انگار خواست چيزي بگه ولي پشيمون و كلافه شد!

نپرسيدم چيه و اونم نگفت چيه! فقط سشوار رو به جاش برگردوند و آروم لب زد:

-ببخشيد واسه جسارتم! پدرتون گفتن مراقبتون باشم! بريم براي نهار؟!

پوزخندي به جواب پوزخند كوچيكي كه روي لبش بود زدم. خودشم ميدونست جمله ش چقدر ميتونه مسخره باشه!


جسارتي مونده بود كه نكرده باشه؟! بي حرف بلند شدم و اونم پشت سرم به راه افتاد.

صندلي رو كشيد و من نشستم. اون هم رو به روم. مشغول خوردن كباب هايي شدم كه علي رغم قبل ميلي بهش نداشتم ولي افكار مشوشم باعث شد بيشتر از همه بخورم!


بر عكس من اون لب به غذا نزد فقط با گوشتش ور رفت و من نپرسيدم چرا نمي خوره!

عملا من و اون داشتيم نقش دو تا غريبه رو بازي ميكرديم! و اون غريبه اي بود كه خيلي به من اهميت ميداد!


آوردنم اينجا... تهيه لباس... يه حموم گرم و خشك كردن موهام باعث مي شد فكر كنم اين غريبه علي رغم كارهايي كه كرده بازم مي تونه دوس داشتني باشه؟

Report Page