SH

SH

🍁کـــــℳσŋムـــوردم 🍁

رمان شوفر کامل شد و میتونید خریداری کنید فایل کاملشو
( برای خرید برید ایدی ادمین که زیر همین پست میذارم )

6037691542487467

دانیال پورمحمدی
مبلغ ۲۰۰۰۰۰هزار ریال
فیش بانکی را لطفا بفرستید .

خودم رو روي كاناپه انداختم و همونطور با سر و رويي كه خيسي از بارون روش موندگاربود تو خودم جمع شدم.

نمي دونستم هيراد مشغول چه كاريه تا وقتي اومد و يه كيسه به سمتم گرفت كه اوردني دستش بود:

-مي تونيد بريد دوش بگيريد تا وقتي من نهار اماده ميكنم.

سرمو بالا اوردم و تو چشماش زل زدم. بي حرف. نميدونم چي از چشمام خوند كه ادامه داد:

-در قفل داره!

از كنجكاوي كيسه اي كه دستش بود رو گرفتم. داخلش حوله و يه لباس راحتي و گرم صورتي بود.

لبمو به دندون گرفتم. وسوسه شدم تا به حموم برم. واقعا اين بارون به قدري كثيف بود كه تنم خارش گرفته بود. سرمو تكون دادم:

-كدوم اتاق؟

من رو به سمت اتاق راهنمايي كرد. اين همه آشنا بودن و غريبگي كردن حس بدي بهم ميداد! ما با هيراد خيلي راه رفته بوديم و حالا!

وارد اتاق شدم در حموم رو باز گذاشته بود. از روي شونه نگاه كردم جاي خاليش رو ديدم. خواستم سمت حموم برم ولي يادم اومد هيراد خداي غافلگيريه! نميخواستم با اين حال بدم اتفاق ديگه اي بيفته واقعا صبرم لبريز بود.


در رو قفل كردم با اينكه ميدونستم يه جورايي توهين ميشه ولي واقعا بهش اعتماد نداشتم.

زير دوش حموم فقط به فكر اين بودم چطور با بابا رو به رو شم. تا ابد كه نمي تونستم از اين جريان فرار كنم.

به هر حال اون پدرم بود. پدرب كه حالا تو نظرم اونم دروغگو بود. هميشه پدرا واسه دخترا اسطوره ان! اونم وقتي كه بي مادر بزرگ شي! حالا وقتي بفهمي اسطورت سرت كلاه گذاشته و يه دروغگوعه حق داري از هم بپاشي.

وقتي دوش گرفتم بيرون اومدم. موهامو با حوله خشك كردم. حوصله نداشتم دنبال سشوار بگردم. گرمكن صورتي رو همراه شلوارش تنم كردم.

رنگش من رو كم سن و سالتر نشون ميداد. موهاي خيس و كوتاهمو با دست مرتب كردم و از اتاق بيرون زدم.

هيراد داشت ميز رو مي چيد. باز بوي كباب حس بوياييم رو قلقلك داد.


با ديدنم سر بلند كرد:

-موهاتون رو خشك نكرديد!

با اين حرفش وسواس موهام رو به عقب شونه زدم:

-نه!

بشقاب توي دستش رو روي ميز گذاشت و به سمتم اومد متعجب نگاهش كردم كه بازوم رو گرفت:

-چند لحظه دنبالم بيايد خانم زماني!

Report Page