sh

sh

🍁کـــــℳσŋムـــوردم 🍁

دستش رو روی گونه ام کشید:

-فکر می کردم اینطوری بهم دیگه می رسیم! فکر می کردم از شهوت به عشق می رسی...

سرمو به طرفین تکون دادم:

-اشتباه فکر کردی! شهوت و عشق درسته هم مسیر باهمن ولی قبلش باید اعتماد و امنیت باشه... من اعتمادمو از دست دادم... من احساس امنیت نمی کنم...

چونه ام رو بین مشتش گرفت. اشک از گونه هام سر خورد و بی قرار به چونه ام رسید تا انگشت های اون رو لمس کنه. با ناراحتی به اشکهام زل زد:

-بهم فرصت میدی اعتمادت رو جلب کنم؟

کف دستم رو روی سسینه اش گذاشتم و به عقب هلش دادم:

-متاسفم ولی آسون نیست...

با چشمای خودم دیدم که از گوشه چشمش یه قطره از درد پایی چکید. فوری پشتش رو بهم کرد و نفسش رو بیرون داد. انگار اونم بغض کرده بود و همین قلبم رو فشار میداد. خفه لب زد:

-بدون ازت دل نمیکنم... بدون ته راهم ختم میشه به خودت... امشب میرم ولی فردا اینجام... فردا برم باز پس فرداش اینجام...

در تراس رو باز کرد و بی اونکه دوباره نگاهم کنه بیرون رفت. بغضم شکست. با هق هق افتادم روی پارکت ها. کی گفته آسونه؟ کی گفته زمان همه چیز رو درست میکنه؟ یه نگاه ... یه لمس... یه حرف... همه دیوارهای قلب و قول هایی که به خودت دادی واسه محکم بودن رو فرو میریزه!

Report Page