Sea

Sea

Gisha

[000076]


~•دریا•~


اشک‌هایی که می‌بارید و نفس‌هایی که توی مِه گم می‌شد... اون کجا بود؟

حنجره‌اش قفل شده بود روی بی‌صدایی و خس خس هم جوابگوی خرده حرف‌ها نبود!

"خوش اومدی"

یه حرف و یه بغل گرم و بوسه‌هایی که ادامه‌دار می‌شد و تهش چی بود؟

دست‌هایی که نبود تا آغوش سردش رو گرم کنه و کاش می‌فهمید الان کجاست!

دسته گل‌هایی که با دست خودش ساخته می‌شد تا آخر شب لای موهای بلندش پر پر شه و حالا می‌فهمید که گل‌ها هم برای کسی که رفتنی بود حیف بودن!

شونه‌اش لمس می‌شد و تنش سردتر از چیزی بود که بخواد نوازش انگشت‌های غریبه رو حس کنه!

_ تهیونگ...

صدای پسر پرده کر شدگیش رو پاره کرد تا قلبش رو در آغوش بگیره و بهش بفهمونه "این آدم غریبه نیست!"

دریا برای خودش روی ساحل قدم می‌زد و مهم نبود حتی اگر شن‌ها له می‌شدن، ساحل عاشق بود!

دست‌هایی دور شونه‌هاش پیچیده شدن تا بدنش توی آغوشی که حکم خونه رو داشت غرق بشه و تهیونگ احمق بود که نفهمیده بود هیچکس اندازه جونگ‌کوک براش"همه چیز" نیست!

بوسه‌ای که پشت گردنش کاشته شد و مغز تهیونگ حالا تمام تمرکزش روی این بود "این لب‌ها چقدر برای بوسیدنم صبر کردن؟"

تمام دردی که از رفتن فردی به ظاهر فرشته از زندگیش داشت با گرمای لب‌های جونگ‌کوک سوخت و خاکستر شد و تهیونگ احمق بود که تا به حال فقط "همه چیزش" رو نادیده گرفته بود برای دیگرانی که موندنی نبودن!

سرش رو برگردوند و لب‌های انتظار کشیده‌ی جونگ‌کوک اونجا بودن تا بوسیده بشن و این همون کاری بود که تهیونگ کرد، بوسه‌ای که از یک لمس شروع شد و فقط خودشون می‌دونستن انتظار چه بلایی که سر آدم نمیاره!

دست‌هایی که تا چند دقیقه قبل سرد بودن رو دور گردن پسری حلقه کرد که "بالاخره" داشت می‌بوسیدش و دریا هنوز هم احمق بود!

دریا هنوز هم احمق بود ولی عشق بالاخره یه روز دریای وحشی رو رام می‌کنه و حالا، دریا ساحل رو بغل گرفته بود!

.

.

.

.

سلام... بلاخره یه سناریو از نظر خودم احساسی(=

[قلم به ظاهر احساسیش را در اغوش گرفته]

منتظر نظر ها و لایک هاتون هستم[=

↓لینک‌ناشناس↓

https://t.me/BiChatBot?start=sc-691434563

-

#Scenario

-

◦•●◉✿방탄소년단✿◉●•◦

@Persiaan_BTS_fanfic

◦•●◉✿방탄소년단✿◉●•◦

Report Page