گفت‌و‌گوی یورو نیوز با دکتر محمود سریع‌القلم

گفت‌و‌گوی یورو نیوز با دکتر محمود سریع‌القلم

دکتر محمود سریع القلم


با گذشت بیش از یک سال از آغاز جنگ روسیه و اوکراین، تنش‌های میان مسکو و واشنگتن را چگونه باید تحلیل کرد.

به صورت کلی من معتقدم تصمیم حمله به اوکراین توسط روسیه طراحی و انجام شد و در مقابل ایالات متحده از این فرصت برای تحقیر، تضعیف و انزوای روسیه در جهان استفاده کرد. اما اگر بخواهیم مسئله را از یک سطح بالاتر مورد بررسی قرار دهیم باید توجه داشت که روسیه همچنان مهم‌ترین رقیب ژئوپلیتیک آمریکا در جهان است. ضمن اینکه از دیرباز این ایده در میان سیاستمداران و اندیشمندان آمریکایی وجود داشته که شاید بتوان در مقطعی که حتی ممکن است نیم قرن دیگر باشد، روسیه را به ۵ کشور مختلف تجزیه کرد. چرایی این ایده از آنجا نشات می‌گیرد که به هرحال روسیه صاحب بیشترین تسلیحات هسته‌ای در دنیا است، دارای ۱۱ Zone یا منطقه زمانی مختلف است، منابع عظیم نفت و گاز و انرژی دارد و هر نوع فلز قابل تصوری در این کشور یافت می‌شود. صاحب منابع طبیعی و دریایی گسترده‌ای است و به قطب شمال هم تسلط دارد. در نتیجه ایالات متحده از هر فرصتی برای تضعیف این رقیب ژئوپلیتیکی خود استفاده می‌کند.

ضمن اینکه برخلاف مورد چین، در ایالات متحده در خصوص روسیه اتفاق نظر دوحزبی وجود دارد؛ به این معنا که نگاه آمریکا به چین به عنوان یک رقیب، اقتصادی و فن‌آوری است، هرچند ابعاد نظامی هم دارد اما مرکز ثقل آن رقابت اقتصادی است. چرا که مثلا در خصوص چین هرچند مراکز امنیتی، نظامی و اطلاعاتی بر مقابله با این کشور تاکید دارند اما در مقابل، سیلیکون وَلی و صنایع High-Tech آمریکا موافق ادامه همکاری با چین هستند چرا که از نظر اقتصادی تولید محصولات آمریکایی در چین صرفۀ اقتصادی دارد. هرچند آمریکا در این مدت تلاش کرده از هر فرصتی برای ضربه زدن به روسیه استفاده کند اما در عین حال به نظر می‌رسد مسکو و واشنگتن توافق کلانی با یکدیگر دارند که به این درگیری‌ها گسترش ندهند. شرایط روسیه در این حین تغییر کرده و بیش از ۱۳ هزار فرد و نهاد روسی تحریم شده‌اند. در عین حال روابط نفت و گاز روسیه با اروپا قطع شده است و مسکو ناگزیر به سمت شرق حرکت کرده و همین باعث می‌شود که چینی‌ها را، پس از آمریکا دومین برنده این شرایط دانست.

وضعیت اروپا را در این بحران چگونه می‌توان ارزیابی کرد. برخی معتقدند قاره سبز بیشتر در معرض خطر و آسیب قرار دارد و افزایش مشکلات اقتصادی که در پی این جنگ ایجاد شده صدای مخالفان در اروپا را نسبت به ادامه این شرایط و تقابل با روسیه بلندتر از قبل کرده است.

آنچه باعث مقاومت نسبی اوکراین شده، نیروهای ناتو و آمریکا است و اروپایی‌ها در این میان نقش محدودی دارند. فرانسه حدود ۱ میلیارد دلار و آلمان نزدیک به ۳ میلیارد دلار هزینه‌ کرده‌اند؛ این در حالی‌است که آمریکا حدود ۴۵ میلیارد دلار تاکنون برای این درگیری اختصاص داده است. ضمن اینکه بر اساس آخرین آمار بانک جهانی، بازسازی اوکراین نزدیک به ۱ تریلیون دلار پول نیاز خواهد داشت و می‌توان گفت که اوکراین عملا نابود شده و حتی در صورت پایان جنگ هم این کشور ساختار عمرانی بسیار ضعیفی خواهد داشت مگر اینکه چینی‌ها بخواهند برای بازسازی اوکراین ورود کنند و از آن به عنوان سکوی نفوذ خود در شرق اروپا استفاده نمایند و گرنه نه اروپا و نه آمریکا توان مالی بازسازی اوکراین را نخواهند داشت. اوکراین همیشه ضعیف خواهد ماند و شاید بتوان نتیحه گرفت که مسکو به هدف خود رسیده اما با هزینۀ بسیار سنگین. در پاسخ مشخص‌تر به پرسش شما درباره وضعیت و نقش اروپا باید توجه داشت که اروپایی‌ها برای مدت طولانی به دنبال ایجاد استقلال اروپایی بودند و به همین دلیل هم مثلا در دورۀ خانم مرکل، اروپا همواره با عضویت اوکراین در ناتو مخالفت کردند و حتی بر سر پیوستن این کشور به اتحادیه اروپا هم بهانه‌های مختلفی تراشیدند. دلیل این مسئله هم واضح است؛ هم آلمان و هم فرانسه نمی‌خواستند اختلافات با روسیه تشدید شود. پاریس و برلین بر این باور بودند که اوکراین در حریم امنیتی روسیه قرار دارد و نباید به سمت ایجاد یک اصطکاک پایدار با روسیه حرکت کرد.

اما پس اگر سیاست اروپا همواره در این مسیر بوده، چرا امروز شاهد یکی از جدی‌ترین بحران‌های میان روسیه و اروپا بعد از پایان جنگ سرد هستیم؟

یک واقعیت این است که آمریکایی‌ها خیلی به حرف اروپایی‌ها گوش نمی‌کنند. آنها به طرف گسترده‌تر کردن ناتو در شرق رفتند و ۱۰ کشور اروپایی شرقی را به این پیمان افزودند. چه کسی فکر می‌کرد که فنلاند و سوئد روزی به ناتو بپیوندند؟ اما این اتفاق ناگوار برای مسکو در اثر حمله این کشور به اوکراین رخ داد. ضمن اینکه فراموش نکنید خود روسیه از نظر اقتصادی ضررهای بسیاری را متحمل شده است؛ در طول یک سال گذشته ۴۰ درصد واردات روسیه از چین و ۳۰ درصد واردات این کشور هم به همان چین بوده است. در حالیکه پیش از این مردم روسیه چندان یوان چین را نمی‌شناختند امروز ۱۵ درصد ذخایر ارزی بانک مرکزی روسیه یوان است و ۳۳ درصد هم افزایش تقاضا میان روس‌ها برای خرید یوان ایجاد شده است. در نتیجه همزمان با دلار زدایی در اقتصاد روسیه نوعی وابستگی اقتصادی روسیه به چین هم در حال رخ دادن است. شاید چینی‌ها بدون اینکه بخواهند موضع شفافی در قبال اوکراین بگیرند خیلی هم خوشحال هستند که روسیه به عنوان یک قدرت نظامی جهانی که با چین هم مرز هم است، تا این اندازه از نظر اقتصادی به بیجینگ وابسته می‌شود. ضمن اینکه در میان مدت هم روسیه با مشکلات داخلی رو به رو خواهد شد که این هم می‌تواند باعث خوشحالی آمریکایی‌ها شود؛ هزینه شدن منابع ملی روسیه در اوکراین و ایجاد یک درگیری دائمی میان اروپا و روسیه برای واشنگتن خوشایند است. چرا که باعث شده فضای ضد روسی در اروپا تشدید شود و دیگر میان غرب و شرق اروپا بر سر مقابله با روسیه اختلاف نظری وجود نداشته باشد. بله اروپا در مجموع ضرر کرده است. آنها می‌خواستند از آمریکا استقلال بیشتری داشته باشند اما حالا بیش از گذشته به ناتو و منابع نظامی آمریکایی وابسته شده‌اند. ورود روسیه به این جنگ باعث شده تا برای خودش مسائل و مشکلات داخلی ایجاد کند. حدود ۳۰۰ هزار جوان روسی از این کشور خارج و چند ده هزار نفر به خاطر مخالفت با این جنگ دستگیر شدند. فضای عمومی داخل روسیه در حال حاضر ضد جنگ است و مجموعه این مسائل می‌تواند به ایجاد تغییراتی در درون ساختار حاکمیت در روسیه منجر شود.

در خصوص بحث اروپا، این سیاست گسترش ناتو به شرق چقدر در چارچوب منابع قاره سبز تعریف می‌شود؟ یا آن‌را باید یک اولویت در ساختار راهبردهای ایالات متحده تعریف کرد؟ به عبارت دیگر اساس رفتن ناتو به شرق چه عواید و عواقبی برای اروپا به همراه دارد؟

بله حتما این یک اولویت برای آمریکا است تا اروپا. اروپای شرقی ضد روس است. شما اگر از یک نویسنده، خبرنگار، روشنفکر و یا حتی فرد عادی در بلغارستان، لهستان و یا رومانی بپرسید، متوجه می‌شوید که آنها عمدتاً به خاطر تجارب تاریخی ضد روس هستند، این در حالیست که در غرب اروپا اینگونه نیست. غرب اروپا به خاطر شرایط ژئوپولیتیکی که دارند می‌خواهند یک توافق حتی موردی با روسیه داشته باشند چون اروپا خیلی نمی‌خواهد برای قدرت نظامی‌اش هزینه کند و ترجیح می‌دهد نوعی وابستگی متقابل میان خودش و مسکو ایجاد کند تا بتواند همزیستی مسالمت‌آمیزی با روسیه داشته باشد. به همین خاطر هم در دوران خانم مرکل، برای ایجاد خط لوله گاز از سیبری به هامبورگ از طریق دریای بالتیک ۱۲ میلیارد دلار هزینه شد. چرا که آلمانی‌ها فکر می‌کردند این کار نوعی وابستگی مالی از طرف روسیه به آلمان ایجاد می‌کند و با در نظر گرفتن روند تعطیل کردن نیروگاه‌های هسته ای آلمان، نوعی رابطه مسالمت‌آمیز میان دو کشور ایجاد می‌شود. فرانسه هم اتفاقا چنین نگاهی را داشت. صحبت‌های آقای ماکرون در چین را بسیاری تجدید نوعی گُلیسم از سوی پاریس ارزیابی کردند؛ جایی که او از هویت و استقلال اروپا می‌گوید و تاکید بر اینکه نباید با دستور کار آمریکا حرکت کرد، در واقع گویی این ژنرال دوگل است که دارد سخنرانی می‌کند.

در نتیجه این یک دستور کار امنیتی، ژئوپلیتیکی، نظامی و سیاسی در آمریکا بوده که ناتو را به شرق اروپا گسترش دهند. ضمن اینکه حرف آمریکایی‌ها این است که خود شرق اروپایی‌ها از این ایده استقبال می‌کنند و به همین دلیل این سیاست تا امروز موفق بوده است. در خود آمریکا هم دو دیدگاه تا امروز وجود داشته که یک اکثریت موافق گسترش ناتو و محدود و تضعیف کردن روسیه است. این نظر غالب در پنتاگون و همچنین دستگاه‌های امنیتی ایالات متحده است. اما نظر دومی هم وجود دارد که در اقلیت است و می‌گوید باید با روسیه کار کرد و برایش جا باز کرد. این دیدگاه را که بیشتر آمریکایی‌هایی که ریشه اروپایی دارند مانند کیسینجر، برژینسکی و همچنین خانم آلبرایت مطرح می‌کردند بیشتر در چارچوب دیدگاه توازن قوا تحلیل و ارزیابی می‌شود. در نظر داشته باشید که ۶۸ درصد هزینه‌های ناتو را آمریکا می‌پردازد و به همین دلیل هم رای اکثریت مطلق در این پیمان دارد اما اروپایی ها چون هزینه نمی‌دهند چندان توان چانه‌زنی هم ندارند. از نظر تکنولوژی نظامی هم اروپا با آمریکا قابل مقایسه نیست. یک سرباز آمریکایی ۶۶ هزار دلار وسایل با خودش حمل می‌کند و از نظر سطح فناوری آنقدر سطح بالا است که اروپا و حتی انگلستان هم توان رقابت با آمریکا را ندارند.

 

به بحث چین بپردازیم. برخی معتقدند به دلیل گستردگی روابط اقتصادی چین با جهان، بسیاری نگران این هستند که در صورت اقدام نظامی چین در تایوان، در پیش گرفتن اقداماتی مشابه آنچه در قبال روسیه انجام شد، هزینه‌های بسیار فراوانی داشته باشد. ضمن اینکه صحبت‌های ماکرون با آنچه بعدا وزیر خارجه آلمان به زبان آورد نشان می‌دهد که گویی اتفاق نظری هم دست‌کم در اروپا بر سر اتخاذ رویکرد مشترک در قبال پکن وجود ندارد.

در نظر داشته باشید که چینی‌ها مبنای روابطشان با جهان اقتصادی است. الان هیچ کشوری را در جهان پیدا نمی‌کنید که تبادلاتش با چین دست‌کم ۲۰ درصد نباشد. این در مواردی و با کشورهایی به ۸۰ درصد هم می‌رسد. مثلا چین شریک تجاری نخست کشورهایی چون کره جنوبی، ژاپن، تایوان و حتی آلمان است. چینی‌ها هم از تایوان به عنوان یک اهرم مهم برای افزایش قدرت نظامی خود استفاده می‌کنند. برنامه‌هایی که آنها برای تسلط نظامی بر جنوب و شرق آسیا دارند بسیار گسترده است. الان چین در حال ساخت ۱۰ ناو هواپیمابر است که هر کدام دست‌کم ۴ میلیارد دلار هزینه دارد. گفته می‌شود نیروی دریایی چین در شرق آسیا وسیع‌تر از نیروی دریایی آمریکا است. در خصوص تایوان هم این مسئله هم یک فرصت وهم تهدید برای چینی‌ها ایجاد کرده است. تا چند سال پیش هزینه‌های نظامی چین حدود ۶۰ تا ۸۰ میلیارد دلار بود ولی امروز به بیش از ۳۰۰ میلیارد دلار رسیده است. چینی‌ها علاوه بر افزایش قدرت اقتصادی و مالی، به گسترش قدرت نظامی خود هم به صورت بسیار جدی فکر می‌کنند. هرچند آنها به صورت عملی کار نظامی جدی انجام نداده‌اند اما از نظر تجهیزات بسیار پیشرفته هستند. تصور می‌کنم چینی‌ها قصدی برای حمله‌ای نظامی به تایوان را فعلاً ندارند، چرا که آنها می‌دانند این اقدام پیامدهای بسیار جدی برایشان به همراه خواهد داشت. حتی آمریکایی‌ها به چینی‌ها گفته‌اند اگر بیجینگ اقدامی نظامی در قبال تایوان انجام دهد، خیلی سریع کل ارتباط چینی‌ها با دلار قطع می‌شود. تصور کنید کشوری که ۴۰ درصد تراشه‌های دنیا را مصرف می‌کند، ارتباطش از نظر مالی با دنیا قطع شود. با این گستردگی تولید و ارتباطات مالی و کالایی که آنها دارند، چه عواقب عظیمی متوجه اقتصاد بین‌الملل خواهد شد و چه اتفاقی می‌تواند برای اقتصاد چین رخ دهد. در نتیجه به باور من چینی‌ها در تایوان بیشتر کارهای سایبری می‌کنند تا فضا را تعییر دهند، آنها می‌خواهند افکار عمومی را با سیاست آزار تغییر دهند و با نوعی قدرت نرم تایوان را مجبور کنند که مانند هنگ کنگ با چین کنار بیاید.

شما اشاره کردید که ارتباطات مالی چین با جهان تا چه اندازه گسترده است و این گستردگی باعث می‌شود عواقب احتمالی قطع ارتباط مالی پکن با دنیا تا چه اندازه گسترده باشد. اما آیا همین مسئله خود به یک عامل بازدارنده برای برخورد با چین تبدیل نمی‌شود؟

 

به خصوص در دولت بایدن تلاش شده که چینی ها متوجه پی آمدهای سیاست تایوان خود باشند. اگر چین بخواهد با ابزار نظامی موضوع تایوان را حل کند، کل جهان ضرر خواهد کرد به خصوص در عرضه کالا و خدمات.

با این مقدمه می‌خواهم بگویم که تایوان فرصتی برای آمریکا و چین است که بتوانند حضور نظامی خود را در آن منطقه افزایش دهند. با کدام تهدید آمریکایی‌ها می‌توانند در ژاپن و کره جنوبی حضور داشته باشند یا با فیلیپین و اندونزی و سنگاپور روابط نظامی برقرار کنند؟


مشاهده متن کامل و ارسال نظر

Report Page