Rules

Rules

http://t.me/BTSNSFW

پاپی نباید قلادش رو باز میکرد...!


"اسپنک اول"


پاپی نباید جلو دوستای مَستر بی ادبی میکرد...!


"اسپنک دوم"


پاپی نباید بی اجازه باتپلاگ رو بیرون میاورد...!


"اسپنک سوم"


پاپی نباید.... 


نباید های بیشمار برای پاپی موچی، و تنبیه های سخت و

سختر از طرف ارباب مین.


نیشخند یونگی عمیق تر شد دو انگشت اولش رو وارد حفره ی ملتحب پتش کرد.


ناله ی ضعیف جیمین فضارو شهوت انگیز تر کرد، اما به ضررش تموم شد...

پاپی نباید ناله میکرد...!


:"اوه، به نظر میرسه جدیدا خیلی سرکش شدی بیبی پاپی از تنبیه هات لذت میبری؟"


گفت و بدون لحظه ای صبر، جیمینی که روی زانوهاش بود رو روی تخت پرتاب کرد.


موهای پسر کوچک تر روی ملافه های تخت پخش شده بود و باسن پر و خوشفرمش، منظره ی زیبایی رو به نمایش گذاشته بود.


منظره ی زیبا تر، حفره ی نبض دارش بود که در انتظار دیک یونگی باز و بسته میشد.


جیمین بغضی که ناخودآگاه گلوش رو دربر گرفته بود رو فرو فرستاد و تلاش کرد وظایفش رو به خوبی انجام بده.


:"ا..ارباب باید نیاز های پاپی رو وقتی توی هیته بر طرف کنه، پس لطفا من رو به فاک بده."


زدن این حرف ها سخت بود.

سخته که انسان باشی، اما مجبور به بازی کردن نقش یه حیوون خونگی، و سخت تره که با وجود همه این حقارت ها، با تمام وجود بخوای که صاحبت توی حفرت بکوبه.


و اونجایی همه چیز به نقطه جوش میرسه، که دلت رو به ارباب بی احساست ببازی .


افکار گیج کننده ی جیمین با کشیده شدن دیک یونگی، لای لپ های باسنش کاملا از بین رفتن.


باسنش رو بالاتر داد تا دیک اربابش رو پیدا کنه و با فرو رفتن کلاهک اون دیک کینگ سایز، توی حفره ی همیشه تنگش تازه فهمید چقدر بهش نیاز داره.


آه عمیقی کشید و خواسته ی هوس آلودش رو بیان کرد.

:"عااهه ارباب، لطفا کامل بکنش داخلم."


نچ نچ مَستر دوست نداره پاپیش آسیب ببینه،پس :" آروم جلو میره. فعلا ناله هات رو نگه دار."

یونگی با نیشخند گفت و دیکش رو آروم و با حوصله وارد حفره ی مورد علاقش کرد.


خیلی آروم و مهربون جلو میرفت اما جیمین نمیتونست به این لطافت دل خوش کنه، نه تا وقتی که میدونست تا چند لحظه ی دیگه جاش رو به خشونت میده.


یونگی دیکش که حالا کاملا توی حفره ی جیمین بود رو بعد از چند لحظه صبر برای جا باز کردن، بیرون کشید و دوباره با سرعت واردش شد.


درحالی که دست های پاپی کوچولوش رو پشت کمرش میبست تا خودش رو لمس نکنه، ضربه های عمق، سریع و خشنش رو شروع کرد.


اونقدری توی این یک سال نقطه به نقطه ی بدن این دنسر معروف، یا بهتر بود بگیم حیوون خونگیش رو شناخته بود، که با همون ضربات اول پروستاتش رو هدف قرار بده.

:"ناله هات رو آزاد کن پاپی"


اجازه صادر شد...!

حتی یک لحظه هم از این حرف نگذشته بود که صدای ناله های شهوتناک جیمین فضای تاریک و سرد اتاق رو پر کرد.


:"عاااهه اوووم محـ..محکم تر اربااااب"

جیمین مابین ناله هاش گفت و تلاش کرد با مالیدن عضوش به تخت، کمی درد عضوش رو کم کنه و خودش رو با اون میزان از لذت، سازگار کنه.


حس کردن اون دیواره های تنگ دور دیکش، یونگی رو به مرز دیوانگی محض میبرد و باعث میشد کنترلش رو از دست بده.


سرعت ضربه هاش بیشتر و بیشتر شدن و دستش همزمان مشغول مالید نیپل های جیمین شد.


درحالی که سرش رو کنار گوش جیمین میبرد زمزمه کرد:"پاپی به مستر قول میده که دیگه قوانین رو نشکنه ؟؟ اونوقت مَستر هم به پتال کمک میکنه تا ارضا بشه..!


اوه هجم از شهوت، لذت و درد فقط و فقط اجازه ی تلاش برای رسیدن به ارگاسم رو به صاحب بدن میدادن، پس جیمین بلافاصله جواب داد :"عااح بله ارباب، پاپی قول میده لـ..لطفا بزار ارضا بشم."


دست یونگی به سمت عضو جیمین که مماس باشکمش شده بود، رفت و پمپ کردنش رو شروع کرد و همزمان به ضربه هاش هم سرعت بخشید.

تحمل کردند این همه لذت برای جیمین غیر ممکن بود.


چشم هاش از شدت لذت به عقب برگشتن و درست همزمان با حس پر شدن سوراخش با کام داغ اربابش، به اوج رسید.


بدنش اونقدر خسته بود، که بلافاصله به خوابی که بی شباهت به بیهوش شدن نبود رفت و متوجه لبخند نایاب مسترش موقع تمیز کردن بدنش نشد.


**** 


جیمین چشم هاش رو به سختی باز کرد و طولی نکشید که متوجه قلاده ی دور گردنش و باپلاگی که توی حفره اش بود بشه.


اونا چیز هایی بودن که باید به حضورشون عادت میکرد.


با وجود درد ناشی از باتپلاگ، روی تخت نشست و نفس عمیقی کشید.


یک سال پیش، با رضایت کامل خودش و با شادی ناشی از رسیدن به فانتزی های احمقانه ی BDSMاش، این قرارداد رو با مین یونگی امضا کرده بود.


اون موقع با وجود طرفدار های بیشمارش و خانواده ی مهربونش، فقط دنبال یکی بود که مثل یه حیوون خونگی لوسش کنه و به فاکش بده و کی بهتر از مین یونگی، رپر معروف و کینکی کمپانی؟.


حالا که یک سال گذشته بود میفهمید که چه اشتباهی کرده.


فکر میکنید از محدودیت و رفتار های اون خسته شده بود یا دیگه پاپی بودن رو دوست نداشت؟؟


نه کاملا اشتباهِ..!


مشکل اون چیز دیگه ای بود.


طبق قراردادی که امضا کرده بود، فقط میتونست از نظر جنسی مین یونگی رو داشته باشه، و این تا چندماه پیش هیچ مشکلی نداشت.


اما حالا به طور عجیبی دل باخته ی اربابش شده بود.


هربار که دست نوازش به سرش میکشید و ازش تعریف میکرد، جیمین از شدت تپش قلب دیدار کوتاهی با فرشته مرگ تازه میکرد و برمیگشت.


مین یونگی، با وجود اینکه فقط جیمین رو مثل یه اسباب بازی سکس میدید و اثری از احساسات توی رفتار هاش نبود، جوی خشک شده ی احساسات جیمین رو دوباره جاری کرده بود.


جیمین حالا دیگه به پاپی بودن راضی نبود.

اون میخواست دوست پسر و بیبی یونگی باشه...!

میخواست به جای ارباب، ددی یا مثل بقیه کاپل ها لاو صداش کنه...!


از روی تخت بلند شد و وسط اتاق سیاه رنگی که با پارچه و پرده های سرخ پوشیده شده بود ایستاد.


پرده های زخیم رو کشید و نور به داخل اتاق تابید..!


"قانون شکنی اول"


پیرهن مردونه ی ددی آیندش رو پوشید...!


"قانون شکنی دوم"


بات پلاگ رو به سختی بیرون کشید..!


"قانون شکنی سوم"


قلاده ی دور گردنش رو باز کرد..!


"قانون شکنی چهارم"


جلوی آینه نشست تا میکاپ کنه..!


"قانون شکنی پنجم"


میدونید...

شمردن این قانون شکنی ها بی فایدست.


قرار بود قول و قانون های زیادی رو بشکنه،

ولی اونا باید قربانی این میشدن که قلب جیمین ترک بر نداره.


مهم نبود اگر حسابی تنبیه میشد، مهم نبود اگر یونگی عصبی میشد، حالا فقط این مهم بود که اولین و آخرین عشقش رو به دست بیاره.


با وجود این قانون ها و محدودیت ها، احساسات جیمین هم برای همیشه محدود به پاپی بودن میشدن.


پس باید تلاشش رو میکرد و مهم نبود اگر چندتا چیز بی ارزش این وسط از بین میرفتن.


برای به دست آوردن چیز های مهم و ارزشمند تر، همیشه باید یکسری چیز هارو قربانی کرد.

و این قوانین، قربانی های عشق خالصانه ی جیمین بودن.


 By - #jess

⌯┈──┈┈⋆┈┈──┈⌯

 ᯊ @BTSNSFW ᯊ

Report Page