مستند اجاره‌ نشینی | ابراهیم مختاری

مستند اجاره‌ نشینی | ابراهیم مختاری

گزارش: میعاد نوحه خوان


در آخرین یکشنبه شهریور ماه سال 96 اعضای رخداد تازه مستند در کنار همراهان همیشگی شان بار دیگر و به بهانه نقد و بررسی جامعه شناختی مستند «اجاره نشینی»(۱۳۶۱)، با حضور فیلم سازان محترم آقایان ابراهیم مختاری و کیوان کیانی گرد هم آمدند. همچنین جامعه شناسان، خانم آذر تشکر و محمد بحیرایی نیز در کنار پوریا جهانشاد پس از اکران فیلم به طرح مباحث انتقادی پرداختند.

پوریا جهانشاد بحث را اینگونه آغاز کرد: این فیلم و دو فیلم بعدی از مجموعه "سرپناه" که طی جلسات آینده خواهیم دید برای اکران عمومی ساخته نشده اند. هر سه در سال شصت و یک و به سفارش وزارت مسکن ساخته شدند تا بلکه دولتمردان و مجلس آن زمان برای مشکلات مسکن راه حلی پیدا کنند. همانطور که دیدیم این فیلم مربوط به بحث اجاره نشینی است و موضوع اصلی آن حول تخلیه مسکنی که مستاجر در آن ساکن بوده می چرخید. من می خواهم در ابتدا فیلم را از منظر شیوه ساخت آن مدنظر قرار دهم و از همین نقطه وارد بحث شوم. شیوه ای که فیلم سازان در نظر گرفتند تا بیشترین تاثیر را بر مسئولین وقت بگذارند و بر مبنای آن این فیلم را ساختند، شیوه ای است که از آن به عنوان شیوه مستقیم نام برده می شود. برای مقدمه لازم است عرض کنم که همانطور که می دانید در دهه شصت میلادی سبکی با عنوان سینمای مستقیم(Direct cinema) در آمریکای شمالی و در حوزه مستندسازی باب می شود که مبدعین این شیوه برای آن اصطلاح "مگس روی دیوار" را به کار می بردند. بر این اساس آنها معتقد بودند که بود و نبود فیلم ساز و ابزارش تاثیری در روند فیلم هایشان نداشته و چنان چه اینها نبودند باز هم همان اتفاقات به همان ترتیب می افتادند. اما طی سال های اخیر به این سبک انتقادات بسیاری وارد شد تا آنجا که برخی ساخت فیلم به این شیوه را نوعی پنهان کاری و فریب می دانند. کمی که دقت کنیم می بینیم این نقدها چندان هم بی راه نیستند. چراکه می توان گفت در مراحل ساخت یک مستند دست کم سه نوع وساطت یا مداخله اتفاق می افتد: اول وساطت در شی ماقبل فیلمی(ابژه تصویری)، به این معنا که فیلمساز معنا و ارزش مورد نظرش را به پدیدارها نسبت می دهد و آن ها را مطابق خواست خود مفهوم سازی می کند. این اتفاق البته کاملاً یک سویه هم نیست چون خیلی وقت ها خود ابژه ها و انسان های مقابل تصویر با علم به خواست مستندساز یا نوع و میزان تاثیرگذاری رسانه شخصا دست به عمل می زنند. مثلاً در خیلی از مستندهای قوم نگار و تصاویر معروف خبری - همچون آن بودایی که خود را آتش می زند – افراد مقابل دوربین نسبت به خواست فیلمساز و عمل کرد و بُرد رسانه به خوبی آگاهند و بر مبنای آن عمل می کنند. دوم وساطت در مرحله ساخت همچون تدوین و صدا و غیره اتفاق می افتد و آخری هم که خیلی اهمیت دارد در دریافت مخاطب اتفاق می افتد. یعنی آنچه که در ذهن فیلم ساز می گذرد لزوما در ذهن مخاطب هم نخواهد گذشت. بعدها هم البته به مرور آنچه که در پشت صحنه مستندهای به ظاهر بی واسطه اتفاق می افتاده بیشتر آشکار شد. از جمله زد و بندهایی که با افراد مقابل دوربین اتفاق می افتاده است. اما آقایان مختاری و کیانی به جهت بیشترین تاثیر گذاری بر مخاطب بسیار آگانه از این شیوه بهره گرفته اند. به نظر من شیوه ایشان خیلی هوشمندانه و در عین حال تا اندازه زیادی سیاست مدارانه است. آنها که به خوبی می دانستند فیلم را چه کسانی قرار است ببینند، در قالب این شیوه به ظاهر بی واسطه، مداخلات تاثیرگذار خود را پنهان کردند. آقای مختاری جایی در یادداشت هایشان نوشته اند که «بعضاً صحنه ای که مستاجر از خانه بیرون انداخته شود را پیدا نکرده و تا مدتها برای یافتن چنین صحنه ای منتظر می مانند. و چه در بسا در برخی موارد دوربین موجب مصالحه و آشتی بین طرفین دعوا می شده است.» در واقع این ها اتفاقاتی نبود که بحران رابطه مالک و مستاجر را نشان دهند. بنابراین آشکارا باید گفت این فیلم با حذف صحنه هایی و برگزیدن صحنه های دیگر، با دخالت مستقیم فیلم ساز و در جهت تاثیرگذاری مدنظر ایشان بر مسئولین سیاست گذار ساخته و پرداخته شده است و بعد اینها در قالب نوعی مشاهده گری بی واسطه پنهان شده است و از این منظر بیشترین تاثیر گذاری را داشته است. باید حتماً به این مسئله توجه کرد که یک فیلم برای چه مخاطب و برای چه نوع تاثیر گذاری بر او ساخته شده است. واقعیت این است که اگر قرار بود این فیلم با این اقتضائات و این شیوه برای مردم ساخته می شد، مطمئناً به این صورت درباره آن قضاوت نمی شد.

آذر تشکر(جامعه شناس) در ادامه افزود: وقتی فیلم را می دیدم با خودم فکر میکردم چیزی را که امروزه به آن می گوییم مستند جامعه شناختی چقدر از آن زمان تا به امروز عقب گرد داشته است. امروزه مستند اجتماعی را تحت تاثیر نگاه های خیریه ای می سازند. یعنی بدبختی ها و اعتیاد را نشان دادن شده است مستند اجتماعی. در حالیکه این فیلم با تعریف های امرزی مستند جامعه شناختی بسیار سازگار تر است. و این به دو دلیل است. اول اینکه دوربین و عوامل در کنار مردم می نشینند تا به مشاهده و کشف و بررسی بپردازند و دوم اینکه مساله اجتماعی روز را برجسته می سازد.

پوریا جهانشاد: دقیقا و در این مشارکت فیلمسازان به خوبی همدست مستاجران می شوند تا آنچه که در نهایت ساخته می شود منشا تغییر و تحول شود.

اذرتشکر: و ادامه این فیلم به خوبی مخاطب را دعوت به تفکر درباره این بحران می کند. به بیان دیگر مخاطب را وادار میکند از خود بپرسد بالاخره مسکن به چه سرنوشتی دچار شد؟ و چه تحولاتی در طول زمان به وجود آمده؟

محمد بحیرایی(جامعه شناس): مساله فیلم یک دعوای دوگانه است. دعوای ببین مالک و مستاجر. و در این بین یک منطق بازاری هم هست که در حال تعیین قیمت مسکن است. فیلم لحظه ای را به ما نشان می دهد که منطق بازار در حال شکل دادن به کنش افراد است. و همان طور که دوربین فیلم سازان به خوبی نشان داده کشمکش بین مالک و مستاجر جنگی است که توسط همان منطق بازار طرح ریزی شده است. اما این جنگ از کجای تاریخمان شروع شده؟ زمان مجلس اول مشروطه قرار بود درباره مالیات در مورد اجاره نشیان به توافق برسند. یکی از نمایندگان این موضوع را به شوخی تشبیه می کند و می گوید غیر از تهران و کمی هم در مشهد مساله اجاره نشینی در سراسر ایران اصلاً مطرح نیست. بر این اساس درمیابیم که مساله اجاره نشینی مساله متاخری است و قدمت چندانی ندارد. گزارش هایی هم از خارجی ها در سال 1940 داریم که می گویند در ایران اجاره نشینی اصلاً مفهومی ندارد. حالا سوال اصلی اینجاست که چه نیروها و بازیگرانی وارد میدان شدند و دست در دست هم اجاره نشینی را بوجود آوردند؟ تا شصت سال پیش از مشروطه دولت به جز مناطق بسیاری معدودی همچون ارگ اصلا و اساساً کاری با مساله مسکن و خانه نداشته است. چراکه اصلاً زمین شهری و روستایی برای مسکن هیچ ارزشی نداشتند و با مبلغ اندکی هر جایی می شد خانه ای ساخت. با موج اول مهاجرت به تهران دولت با بحران هجوم مهاجران بی خانمان مواجه می شود. همزمان دولت اولین اقدام را می کند. به خانواده ها زمین رایگان می دهد تا در آن مسکن بسازند. همزمان تیپ بروکرات هم کم کم سرو کله اش پیدا می شود و شصتش خبردار می شود که از قرار معلوم زمین دارد ارزش پیدا می کند. همین تیپ بروکرات و تاجرانی که از باز شدن درهای تجارت به پول های هنگفتی رسیده بودند توجه شان به مساله زمین و ارزشمند شدنش جلب شد و سرمایه را به سمت زمین آوردند. برای مثال به کتاب اسناد حاج امین الضرب نگاه کنید. این کتاب چند جلدی کتابی است درباره سرمایه گذاری های حاج امین که بخش زیادی از آن به سرمایه گذاری در بخش زمین و به ویژه زمین شهری اختصاص یافته است. در واقع ازهمین جاها بود که پول به سمت زمین شهری سرازیر شد در یک بازه زمانی پانزده ساله از 1269 تا 1286 قمری اجاره نشینی از 20 درصد به 33 درصد افزایش پیدا می کند به مرور مسکن در حال تبدیل شدن به یک کالای تجاری است. بنابراین نخستین تلاش های کالایی کردن زمین توسط دو گروه در حال شکل گیری است. دولت و سرمایه گذارانی که پول را از جایی دیگر آورده و وارد بخش مسکن می کنند. این روند همچنان ادامه پیدا می کند تا دوره رضا شاه. در دوره رضا شاه اتفاق مهم دیگری می افتد. با ورود کارگران به پایتخت برای چرخاندن چرخ های صنعت گزارش های زیادی از جنوب شهر داده می شود که در هر اطاق پنج شش نفر زندگی می کنند. صورت بندی این روایت را می توان به خوبی از رمان های پسا مشروطه دریافت کرد. با این حال دولت کماکان به مساله جنوب شهر بی تفاوت بود و در موردش سکوت کرده بود تا سال 1317 که قانون تعدیل مال‌الاجاره تصویب شد. طبق این قانون مستاجر می توانست ملک اجاره ای را بدون افزاش اجاره بها تا سه سال تمدید کند. از ورود دولت به مساله متوجه می شویم که مشکل مسکن در حال تسری به طبقات بالای جامعه است. چرا که از طریق کالاوارگی مسکن در ابتدا فرودستان متضرر می شوند و بعد دامن طبقه متوسط جدید را هم به انحا مختلف خواهد گرفت. بر این اساس دولت برای حمایت از بالادستان به میدان آمد. و این روند کماکان ادامه داشته و دارد. مسکن مدام به کالا تبدیل می شود و دولت مدام از امر اجتماعی دفاع می کند. البته دقیقا نمیدانم بشود اسمش را گذاشت امر اجتماعی یا نه، به نظرم روایت پولانی از امر اجتماعی زیادی خوشبینانه است.

اما به هر حال چنانچه دولت حمایت نکند وضعیت دچار فروپاشی می شود و این برای منطقی که دنبال تثبیت وضعیت است خطرناک محسوب میشود. در واقع دولت یک مواقعی خودش هم گیر می افتد. اوضاع را خیلی خراب می بیند و برای حل آن قوانینی وضع می کند که دست بر قضا خود آن قوانین هم چرخه سرمایه را به گردش در میاورد و دوباره مسکن را اسیر این راه می کند.

آذر تشکر: بعد از انقلاب ما یک دولت انقلابی داشتیم و یک تحول بزرگی در حوزه مسکن را شاهد بودیم. همچنین دعوایی بین مالک و مستاجر اتفاق می افتاد که قرار شد مسئولین با کمک این فیلم گزارشی را ببینند و قانونی را دستکاری کنند و اصلاح وضعیت کنند. که اتفاق هم می افتد و قانون عسر و حرج تصویب می شود. قرار می شود مستاجر مهلتی برای جابجایی داشته باشد. اما با گذشت چند دهه امروزه متوجه می شویم با وجود این که سر و شکل زندگیمان تغییر کرده اما کماکان در همان وضعیت قبلی قرار داریم. یعنی بحران مسکن همچنان به همان شدت و چه بسا شدیدتر باقی است. چرا و چطور؟ طی چند دهه اخیردولت های ما همیشه با همفکری شهرسازان وبرنامه ریزان شهری در این اندیشه بوده اند که از طریق مسکن های اجتماعی همچون مسکن مهر باید جاهایی را بسازند تا آدم های فقیر را بفرستند آنجا زندگی کنند. اما همگان الان به خوبی می دانیم که مسکن مهر پروژه ای است که از آن استقبال نشده و بگونه‌ای روی دست دولت مانده است. این پروژه در مناطق دور افتاده اجرا شده والزامات زندگی شهری را ندارد و استانداردهای تولید آن کیفیت بسیار پایینی داشته. بنابراین حتی مسکن اجتماعی هم راه به جایی نبرده است. از طرفی دولت از طرق مختلف از جمله وام دادن به پیمانکاران کمک کرده که مسکن توسط بخش خصوصی ساخته شود و از این طریق مستقیما در عرضه مسکن دخالت کرده است(ارزش کالایی مسکن را بالا برده است). درنتیجه به ناگاه عرضه مسکن بالاتر رفته و الان به جایی رسیدیم که فقط در تهران پانصد هزار مسکن خالی داریم ولی در عین حال چیزی حدود سی و هفت درصد از املاک تهران استیجاری هستند. به بیان بوردیویی وضعیت در حال حاضر بگونه‌ای است که دولت برای همه ما یک سلیقه مشترک ایجاد کرده است. یعنی عادت واره هایی را در ما ایجاد شده که همگی باید ضرورتاً مالک و صاحب مسکن خصوصی باشیم. همانطور که آقای بحیرایی توضیح دادند زمانی بود که اصلا به داشتنِ مسکن و مالک مسکن بودن فکر نمی کردیم و الان همگی به آن فکر می کنیم. حالا ببینید که چه اتفاقی افتاده است. سیاست های تشویقی کالاسازی مسکن در شهر و ساخت مسکن های اجتماعی دور از شهر وفاقد ارزش و یک نیاز ساخته شده به مسکن شخصی و عادت واره جدید مالکیت مسکن.

در چنین شرایطی ما می‌مانیم و کلی مسکن خالی که می خواهیم یکی ازآنها را بخریم و به دلیل گرانی نمی توانیم بخریم. برای پاسخ به این عادت واره جدید و حل مساله مسکن شخصی تمام عمر را می دویم تا هزینه مالکیت یا اجاره مسکن را پوشش دهیم. اگر شرایط اجتماعی ما طوری بود که چنین عادت‌واره‌ای نداشتیم طبعا ساعت هایی را که برای تامین هزینه مسکن صرف می کنیم صرف کار دیگری می کردیم. آدمی که الان هستیم بیش از ساعاتی که یک انسان معمولی در هرجای دیگر دنیا برای تامین هزینه مسکن کار می کند ما باید کار کنیم. طبیعتا این انسانی که یا قسط سرپناه می دهد یا اجاره ماهانه آن را، از ارتقا فکری و شخصی جا می ماند. اگر تصور کنیم که شرایطی داشتیم که ارزش مصرفی جایی که در آن زندگی می کنیم برایمان اهمیت داشت و نه ارزش مبادله‌ای آن، می توانستیم ساعات بیشتری از تلاش روزمره مان را صرف امور دیگر کنیم. دست کم اگر همچون برخی از کشورهای دیگر، اگرفقط لازم بود ده درصد از درآمدمان را صرف هزینه مسکن کنیم، و مثل امروز مجبور نبودیم ۴۰ درصد درآمدمان را صرف سرپناه کنیم، اوضاع از این بهتر بود.

 در ادامه صحبت های خانم تشکر محمد بحیرایی اضافه کرد: آیا فیلم چنین چیزی را به ما نشان میدهد؟ اینکه راه خروجی از این دوگانه وجود دارد؟ دوگانه ای که مسکن سرمایه است که باید بخریم و بفروشیم. بله پاسخ می دهد. در ابتدای فیلم در صحنه دادگاه پیر مرد کارگر شرکت نفت و صاحب خانه اش را می بینیم. پیرمرد به صاحب خانه می گوید: «تو به مادرت و بچه هات هر یک اطاقی دادی و به اندازه کافی خونه برای زندگی کردن داری و این زیر پله را که به من دادی حق من است مالک می گوید باور کن اگه جا داشتم بیرونت نمی کردم و واقعا به آن زیرپله احتیاج دارم.» یعنی هیچ کدام نه اشاره ای به مالکیت خصوصی میکنند نه قانون، و معلوم است که وقتی برای حل و فصل مساله مسکن نه به مالکیت خصوصی و نه به نظم سلسله مراتبی ارجاع بدهید کنش شما کنشی رادیکال است. حالا چه این حرفاها را واقعی گفته باشند و چه ایفای نقش باشد تنها راه برون رفت ما از مساله همین است.

ابراهیم مختاری(فیلم ساز): همانطور که می دانید قانون مالک ومستاجر پیش از انقلاب تصویب شده بود و در زمان انقلاب اجرای آن متوقف شده بود. برای از سر گیری این قانون و اصلاحش نیاز بود که وزارت مسکن مجلس را متقاعد کند که دست به کار شود. کوشش ما هم این بود که فیلم را طوری بسازیم که شکی به ساختگی بودن آن نکنند و همه آن را چه می بینند امر واقع بدانند. چرا که اگر غیر از این اتفاق می افتاد ما به هدفمان نمی رسیدیم. بارها این اتفاق افتاده که به محض ورود دوربین در نزاع شروع می کردند به روبوسی و همه چی سر و شکل خوش و خرمی پیدا می کرد. از طرف دیگر تصاویر به شدت رادیکال تر و خشن تر غیرقابل استفاده(از جهت ملاحظات سیاسی) هم گرفته شده بود. به همین دلیل آن روزها هجم زیادی نگاتیو مصرف کردیم و به همین دلیل اسناد زیادی به جا ماند. بخش کوچکی از آن آرشیو شده است فیلم حاضر که به مجلس رفت. در نهایت باید بگویم که ما تلاش کردیم بگوییم امر واقع این است و اوضاع خیلی خراب است و به مقصود هم رسیدیم.

اینها از ما یک فیلمی خواسته بودند که هم مشکل را نشان دهد هم راه کار. ما به آنها گفتیم فیلم که ساخته شد در تلویزیون نمایش دهید و در قالب یک میزگرد کارشناسان بیایند حول و حوش موضوع گفتگو کنند. منتها بعد از اتمام ساخت فیلم دیدند که اصلاً نمی شود آن را پخش تلویزیونی کرد. اما در نهایت آن ها هم به هدفشان رسیدند. تبصره عسر و حرج تصویب شد.

کیوان کیایی(فیلم ساز): درست است که این فیلم سفارش شده بود اما ما سفارشی کار نکردیم. دست مان به نوعی باز بود که روایت خودمان را پیش ببریم. روایت بحران مسکن در آن زمان ها. فیلم با شش یا هفت سکانس طوری تدوین شده بود که عناصر دراماتیک داستان را پیش ببرند. چنانچه دقت کرده باشید در سکانس اول در دادگاه واکنش نسبت به طرف دیگر دعوا اتفاق افتاده بود اما هنوز خبری از تنش نبود و یا خیلی کم رنگ بود. به همین ترتیب در سکانس های بعدی به مرور اصطکاک بیشتر و بیشتر شد تا به تنش شدید و مشاجره و برخورد فیزیکی رسیدیم. در واقع فیلم به سمت نمایش بحران مساله می رود. ناگفته نماند که دخالت های ما پیش برنده ی این روند بود.

در ادامه پوریا جهانشاد به نکته دیگری در خصوص جنس کنش مردمان آن روزها در مواجه با اختلاف با دیگری اشاره کرد: به نظر می رسد که آن روزها رودربایستی های اخلاقی/اجتماعی کماکان وجود داشته و افراد بر سر این نزاع از بهانه های از جنس مجبور بودن حرف می زدند. در حالیکه امروزه اصلاً در این سیستم نئولیبرال سرمایه دارانه این بهانه ها به هیچ وجه دیده نمی شود و صرف حق مالکیت در نزاع هایی از این دست مطرح است.

آذر تشکر افزود: بله دقیقا بحث و منازعه آن روزها منازعه "نیاز داشتن" بوده ولی امروزه میبینیم که فرد تعدادی زیادی آپارتمان دارد و بدون طرح مساله نیاز و به صرف اینکه می خواهد بر مالش مسلط باشد اقدام به بیرون انداختن مستاجر می کند. ضمن اینکه به انباشت و سود بیشتر هم می اندیشد. می گوید اگر این مستاجر را بلند کنم با قیمت بیشتری به نفر بعدی می دهم. یعنی در کل ارزش مصرفی مسکن به ارزش مبادله ای آن تغییر کرده است.

پوریا: بله مسکن شده مساوی پول

محمد بحیرایی هم در تایید صحبت های ایشان افزود: همانطور که دیدیم مساله نیاز و مصرفِ مسکن کنش گران را برای حل منازعه هدایت می کرد. در حالی که امروزه صرفا مقوله مالکیت حل المسایل مالک و مستاجر شده است و دولت و دستگاه قضا هم می شود نماینده تقسیم مالکیت.

آذر تشکر: حالا بیایید نگاهی به خود همین "قانون" بیاندازیم. قانونی که قرار است فصل الخطاب دعواها باشد. چرا نباید بپرسیم که چه فکری از جانب چه کس یا کسانی پشت این قانونی است که قرار است بین ما داوری کند؟ اگر نپرسیم که قانون یک مشروعیت خدشه ناپذیر پیدا می کند. ولی اگراین پرسش را مطرح کنیم می توانیم نگاه انتقادی بیشتری حتی به خود قانون داشته باشیم و چه بسا به تغییر آن بیاندیشیم. ناگفته نماند که "کارشناسی بوروکراتیک" هم همیشه همین جایگاه فصل الخطابی را داشته است. مساله مسکن را همیشه گذاشته اند وسط شهرسازان و برنامه ریزان شهری و کارشناسان طرح جامع و کسانی از این دست. همه کاری که این جماعت در بهترین حالت می کنند این است که می گویند تکه‌ای از چیزی که با رانت ایجاد شده به طبقه فقیر بدهید. به این ترتیب، مردمی ترین کارشناسان مسکن اجتماعی را مطرح می کنند. چطور؟ همان طور که کمی قبل تر به آن اشاره کردم بی کیفیت ترین زمین ها را انتخاب می کنند و برای فقرا چیزی می سازند که در آن زندگی کنند؛ یک مشت قوطی کبریت به اسم مسکن مهر برای استفاده فقرا. فقرا برخلاف تصورات این کارشناسان آدمهای عاقلی هستند و بر اساس منطق بسیار عینی تصمیم های زندگیشان را می گیرند. بنابراین حاضر نیستند مسکن مهر را بپذیرند. چرا؟ چون میفهمند که خانه ها با سود زیاد برای سازندگان و با بدترین کیفیت ممکن ساخته شده‌اند.حالا شما فکر کنید که در زمینی کم ارزش با بدترین شکل ممکن مسکن کم ارزش و مشکل‌داری را برای کسانی بسازید که طی چند دهه گذشته ارزش مالکیت برایشان درونی شده و جزو عادت‌واره‌هایشان درآمده. طبیعی است که استقبال نکنند و ترجیح بدهند بروند به حاشیه شهر و شبانه تکه زمینی خودشان را بسازند. چون دست کم آنجا مالک زمین هستند. چرا مردم به مسکن مهر نمی روند؟ مگر به نفعشان نیست؟ پاسخ این است که قطعا نه. این نفع با آن نفعی که در ذهن افراد جامعه ساخته شده کاملا در تضاد است. سالهاست به مردم یاد داده شده زمین قدرت است پس طبیعتا از مسکن مهرکم ارزش ارزان استقبال نمی کند. این است که پروژه ی مسکن مهر به مثابه بزرگترین پروژه مسکن سازی کشور به شکست کامل انجامیده است. بنابراین اصل مطلب جای دیگریست. هر چقدر هم که برویم و نمونه های خارجی مسکن اجتماعی را ببینیم و عینا تقلید کنیم راه به جایی نمی بریم چراکه نمی خواهیم ببینیم که اصل دعوا بر سر مالکیت زمین است نه کمبود مسکن. از آن طرف دولت و نهادهایی مثل شهرداری هم بی کار نمانده اند. از بغل این مسکن اجتماعی به دنبال استفاده های شخصی و سازمانی خود هستند. پاساژ می سازند، به پیاده راه تعرض می کنند، باغها را خراب می کنند و آپارتمان سازی می کنند و انواع واقسام کارهایی از این دست. بنابراین این همه مسکن خالی و این همه بی خانمان !!! به نظرم پاشنه آشیل همین مالکیت خصوصی است.

گزارش نشست پژوهشی چهل و نهم رخداد تازه مستند در محل پروژه های نیومدیا

Report Page