Rifle...

Rifle...

Asma''"

خسته از دویدن تو کوچه ها پشت دیواری قایم شد تا اون پلیسای مزاحم و قوی هیکل تر از خودش برن پی کارشون...


اما هرچی وقت تلف میکرد صدای پاهای اونا بیشتر میشد...بالاخره تصمیم گرفت قبل اینکه گیر بیفته پا به فرار بزاره...


ولی به محضه اینکه خواست از پشت دیوار بیرون بیاد سردیه چیزی رو پشت سرش احساس کرد و همینطور صدای گرفته و خشنی که توی گوشش پیچید:


_صدات در نیاد بدون اینکه حرفی بزنی زود هرچی که داری رو خالی کن تو این کیسه...


تهیونگ پوزخندی زد و آروم به طرف مرد پشتش برگشت:


_جالبه که داری از یه دزد، دزدی میکنی...!


پسر با تعجب به تهیونگ نگاه کرد اما اسلحشو بیشتر به سر تهیونگ فشار داد:


_زووود...


تهیونگ ظاهر ترسیده ای به خودش گرفت تا به پسر بفهمونه که ترسیده اما همون لحظه دستشو سمت کمربندش برد و اسلحشو بیرون کشید...


اونم برای تکرار کار پسر اسلحرو روی سرش گذاشت و گفت:


_حالا تو هرچی داری رو کن...


بعد حرفش روی صورت اون پسر جذاب تمرکز کرد تا واکنششو ببینه که فهمید اون عین خیالشم نیست برای همین گفت:

_ببین پسر...

_جونگ کوک...

_چی؟

_اسمم جونگ کوکه...


تهیونگ بی تفاوت سر تکون داد و گفت:


_اسمتو لازم ندارم...فقط زود برو پی کارت چون پلیسا این دورورن...تا گیر نیفتادیم زود برو...

_نه...

جونگ کوک طوری جواب داد که تهیونگ ترجیح داد چند ثانیه سکوت کنه اما بعد گفت:


_یعنی چی نه؟


جونگ کوک قبل اینکه جواب بده سرشو نزدیکه تر برد و درست یه سانت از لب تهیونگ فاصله داشت...گفت:


_باهم تیم میشیم...


بعدش لبشو محکم روی لب تهیونگ کوبوند...


تنها ری اکشنی که تهیونگ تونست نشون بده این بود که دستاشو روی شونه های این غریبه بزاره...

Report Page