Reward

Reward

@Taekook_family

دیدن اینکه رویاهاشون دارن به واقعیت تبدیل میشن... در کنار تهیونگ ... خیلی حس خوبی داشت.. جایزه ای رو که به تازگی دریافت کرده بودن رو برداشت و به سمت هیونگاش رفت... بعضی ها روی کاناپه لش کرده بودن و بقیه هم داخل اتاق ها مشغول کاری بودن..


نامجون با دیدن گلدن مکنه شون لبخند زیبایی زد و گفت:

"تو خیلی عالی بودی کوک... "

با خنده خم شد و نامجون رو بغل کرد و گفت:

"تو هم همینطور هیونگ... هیونگ خیلی باحال بودی"

نامجون با خنده چند بار پشت جونگکوک ضربه زد و گفت:

"ممنون کوکا..."

و آروم تر کنار گوشش ادامه داد:

"بهتره بیشتر از این حسادت اون توله ببر رو علیه من بیدار نکنی... برو پیشش"

و با لبخندی زیبا زوج مورد علا قه اش رو که به شدت شیپ می کرد با چشم دنبال کرد...


جونگکوک کنار تهیونگ نشست و گفت:

"داری چیکار می کنی هیونگ"

تهیونگ که داشت بستنی یخی ای رو می خورد گفت:

"دارم بستنی میخورم... اینم مال تو... به عنوان کادو از من بگیرش.. امروز خیلی سخت تلاش کردی "

و بستنی دیگه ای رو به سمتش گرفت.

جونگکوک بستنی رو گرفت ولیسی بهش زد. طعم هلو تو دهنش پخش شد. چشم هاش رو بست وهومی گفت.

کمی بعد چشماش رو باز کرد. دستش رو دور شونه تهیونگ حلقه کرد و توی گوشش با لحن آرومی زمزمه کرد:

"ولی ترجیح میدادم کادو مو یجور دیگه ای بدی هیونگ..."

تهیونگ که از برخورد نفس های گرم جونگکوک با گودی گردنش مور مورش شده بود کمی جمع شد و گفت:

"مثلا چی؟؟؟"

جونگکوک که عکس العملش رو دید با نیشخند بیشتر بهش چسبید و گفت:

"مثلا اینکه روی تخت دراز بکشی و مثل یه بیبی خوب منتظر باشی تا من بیام پیشت و کادومو ازت بگیرم؟؟"

تهیونگ آب دهنش رو قورت داد وگفت:

"آره؟؟"

جونگکوک با لب هاش خط فرض ای رو روی شاهرگش کشید و گفت:

"هوووممممم"

تهیونگ که کم کم داشت خوشش میومد خیلی آروم زمزمه کرد:

"پس شب وقتی همه برای شام گروهی به بیرون رفتن تا جشن بگیرن من تو اتاق منتظرتم ددی"

جونگکوک آب دهنش رو قورت داد و جلوی خودش رو گرفت تا همونجا بیبی کیوت و نرمش رو درسته قورت نده... بهرحال چیزی تا شب نمونده بود..


Report Page