Red

Red


درک مفهوم چیزیکه برای اغلب مردم خاص و پر از هیجان بود برایم دور از دسترس بنظر می آمد انگار از سالها قبل ذهنم سیاه شده بود دنیای اطرافم پر بود از بی اعتمادی تظاهر و سیاست های کثیفی که پشت ماسکی از خیرخواهی برای سالهای متمادی خوابیده بودندحال بعد از تمامی تجربه های کوچک و بزرگم خوب میدانستم آن کلمه تنها یک معنی میدهد"منفعت"عشق نمیتوانست چیزی جز کسب منفعت با اسمی جدید باشداسمی که با سرپوش چند رنگش قلمرو وسیع تری از هر فرد را باز میکرد تا اخرین قطره ی وجودش را روی میزی که از محبت چیده شده بود سرو کندو من خیلی وقت بود در این میان، شکارچی روح نام گرفته بودمچیزی از تشنگی درونم هرثانیه برای داشتن تکه ی بزرگتری از وجودی که نصفه جان زیر دندانم دست و پا میزد تشویقم میکرد چشم های بیحسم اما خیره به گذر فردی جدید که به انکار احساسات درونی اش سعی داشت، زیر نور سرد سالن تدفین برق میزدند..

خاطرات شکارچی روح • ۵ مارس ۱۹۷۳


Report Page