Princess

Princess

Eve

- هی بینی... انبه یا آلبالو؟

این که حتی توی چنین لحظاتی هم این‌جوری نگاهش می‌کرد، هیجان انگیز بود؛ زبونش رو بند می‌آورد.

- ان... انبه

به گرفتن زبونش لبخند می‌زد و با نگاه کردن به قیافه‌ی دست‌پاچه‌ای که می‌خواست عادی جلوه کنه، انگار ستاره از چشم‌هاش به بیرون پرتاب می‌شد. چانگبین در چنین لحظاتی فقط می‌تونست به اولین چیز نامربوط دور و برش خیره بشه و به روی خودش نیاره که گونه‌هاش سرخ شدن. پس به سنجاق‌های ستاره‌ای پشت ویترین مغازه‌ی کوچیکی که کنارش ایستاده بود، خیره شد و با کشیدن خط‌های مبهمی روی شیشه، سعی کرد نشون بده که اصلا حواسش به جایی که چان ایستاده، نیست.

- ازشون خوشت میاد؟

- ها؟

چان انگار به دنیا اومده بود که درست سر موقع برسه و گونه‌هاش رو از خجالت سرخ کنه. آب انبه رو به سمت چانگبین گرفت و لبخند گرمش رو به صورتش پاشید.

لبخند چان باعث می‌شد بی‌اختیار گوشه لب‌هاش بالا بره و لبخند ناشیانه‌ای مثل یه آدم فضایی که بخواد لبخند بزنه، روی لب‌هاش شکل بگیره.

- از گیره‌ها خوشت میاد؟

چان جدی بود؟

- نه... نه؛ فقط نگاهشون می‌کردم.

چان سرش رو پایین‌تر برد و کنار گوشش که هر لحظه سرخ‌تر می‌شد، زمزمه کرد.

- مطمئنی نمی‌خوای امتحانشون کنی؟ مثلا اون ستاره‌ای‌ها رو.

چانگبین اون‌قدر خجالت‌زده بود که دلش می‌خواست دست چان رو که به اون سمت ویترین اشاره می‌کرد، از آرنج بشکنه.

- چی می‌گی چان؟ اون‌ها اصلا به من نمیان. اون‌ها دخترانه‌ان!

چان دست آزادش رو دور شونه‌ی چانگبین انداخت و اون رو به خودش نزدیک‌تر کرد؛ مرد واقعا دست‌های بلندی داشت.

- ولی به نظر من خیلی ناز می‌شی!

چانگبین فرصت نکرد از چان راجع به این که منظورش از ناز بودن یه پسر عضلانی چیه، بپرسه.

جایی روی سرش رو بوسید.

- اگه یکی رو این‌جا...

کمی اون طرف‌ترش رو بوسید.

- یکی رو هم این‌جا...

این‌بار کمی بالاتر از اون نقطه رو بوسید.

- و یکی دیگه رو هم این‌جا بذاری، اون موقع من واقعا نمی‌دونم باید کل روز رو بهت خیره بشم یا تمام مدت ببوسمت.

متوجه نشد چه نیرویی قبل از اینکه بتونه خودش رو از آغوش چان بیرون بیاره و بهش بتوپه که توی خیابون دست از این مسخره‌بازی‌ها برداره، باعث شد در حالی که سرش رو پایین می‌انداخت و نی درون آب انبه رو به لب‌هاش نزدیک می‌کرد، زمزمه کنه.

-جدی؟

-اوه خدایا! چانگبین من، من چجوری برات صبر کنم؟

بوسه ناگهانی چان گوشه‌ی لبش و نی نشست.

چانگبین شبیه یه پرنس از انیمیشن‌های دیزنی نبود، اصلا هم شبیه بیبی‌بوی‌های شیرین و خواستنی به نظر نمی‌رسید. اون فقط یه بوکسور بود؛ با عضلات خیلی زیاد، پینه‌های روی بند انگشت‌هاش و چندتا جای بخیه کنار ابرو، روی پیشونی و گوشه‌ی لبش. چانگبین پادشاه دنیای خودش بود؛ توی رینگ، پیش دوست‌هاش و پیش همه. با این حال نمی‌تونست جلوی پروانه‌های توی دلش یا ستاره‌های چشمک‌زن توی چشم‌هاش رو بگیره وقتی چان مثل یه پرنسس می‌بوسیدش.



YugenFiction

Report Page