Playboy Magazine

Playboy Magazine

OneD_Smut

"صبح بخیر پسرا" لیام با خوشحالی همونطور که میومد داخل گفت . اون امروز توی مود خوبی بود . لیام برای یه مجله پلی بوی_ قسمت گی کار میکرد ، و واقعا کارشو دوست داشت . " خوش اومدی ، اماده شو ، امروز کلی کار داریم" منیجر لیام همونطور که دوربین رو اماده میکرد گفت . لیام سرشو تکون داد و شروع کرد که لباس هاش رو در بیاره . 



"اوه ، یادم رفت . امروز تنها کار نمیکنی." 


"واقعا؟ با کی؟"


"زین مالیک ، همون مدله امروز میاد " منیجر لیام واقعا خوشحال بود . البته جای تعجب هم نداشت . زین مالیک اخیرا خیلی محبوب شده بود و قطعا منیجر لیام کلی سختی کشیده تا اونو راضی کنه بیاد اینجا . اون واقعا به خودش افتخار میکرد که میتونه با همچین ادم جذابی کار کنه . لیام پوزخندی زد و روی صندلی نشست تا میکاپ ارتیست کارشو شروع کنه .



لیام فقط باکسر کالوین کلین رو پوشیده بود وقتی زین وارد اتاق شد . "سلام به همگی ببخشید دیر کردم " زین گفت و همونطور که دست منیجر رو تکون میداد ، سرشو برگردوند و چشمش به لیام افتاد و لبخند ارومی روی لب هاش نشست . اون به سمت لیام رفت و به اون هم دست داد " هی فکر کنم تو باید لیام باشی " پسر دومی سرشو تکون داد " جذابی!" زین با نگاه گرسنه ای رو به لیام گفت و باعث شد پسر کوچکتر خجالت بکشه . 



"نه اندازه تو!" لیام جواب داد و سعی کرد که مثل زین حرف بزنه ولی از نظرش خیلی خجالت اور حرف زده بود . " بدویید پسرا نباید وقت رو هدر بدیم " منیجر گفت . اون واقعا نمیتونست صبر کنه . میکاپ ارتیست کار موهای لیامو زمانی که زین لباسشو در اورد تموم کرده بود . لیام نمیتونست چشمشو از اون پسر برداره . لیام لباشو گاز گرفت وقتی زین دستشو به سمت کمربندش برد و شلوارشو در اورد . زین برگشت که لباس هاشو بزاره کنار که لیام از بالا تا پایین بدن اون رو نگاه کرد .



خدای من ، اون از فاک هات بود . چشمای پسر کوچیکتر به سمت پشت اون پسر رفت و به باسنش رسید . اوه فقط فکر کرد به کارهایی که می تونست با اون پسر انجام بده. از فکرش سرخ شد. معمولا لیام به بچه هایی که باهاشون عکس می گیره، اهمیت نمیده که البته اونا داغون بودن. این اولین بار بود! نگاهش رو از باسن زین جدا کرد و پایین رو نگاه کرد. الان واقعا وقت این نبود که به اینجور چیزا فکر کنه.



"خب بچه ها ، توی لمس کردن همدیگه خجالت نکشید . شماها میدونید که ریدرای ما چی میخوان" منیجر گفت.


زین به طرز مسخره ای ابروهاش رو سمت لیام بالا انداخت. لیام توی باکسرش احساس تنگی شدید میکرد . و البته، این مال وقتی بود که زین تصمیم گرفت قبل از اینکه روی کاناپه ای که باید روی اون پوز بگیرن بشینه باکسرهای خودش رو در بیاره . اون واقعا ریلکس به نظر می رسید، ظاهراً از این واقعیت که اون روبروی ده نفر لخت باشه ناراحت نمیشد.



لیام نتونست نگاهی به دیک زین بندازه. ولی اون بزرگ بود. 8 اینچ، شاید 9. دیدن بدن بی نقص و برهنه زین روبروش ، باعث میشد لیام توی موقعیت بدی باشه. اون احساس می کرد که داره هارد میشه ، و مطمئنا که بقیه هم میتونستن اونو ببینن. فعلاً بقیه مشغول رسیدگی به آخرین جزئیات بودن، اما در هر حال الانم منتظر لیام بودن تا بیاد . لیام چاره ای نداشت. برگشت و با کمترین صدای ممکن از منیجر پرسید: "اگر من ... هارد بشم اشکالی نداره؟" و امیدوار بود زین نشنوه. محض رضای فاک پرسیدنش به اندازه کافی شرم اور بود .. "اصلا نه، لیام. خیلیم هاته تازه . همینجوری بمون." منیجر با تکون دادن سرش به لیام دلگرمی داد .



لیام غرغر کرد و باکسرهاش رو هم در اورد. دیک هاردش به شکمش چسبید و تمام تلاشش رو کرد تا زین رو نادیده بگیره که زین با دیدنش پوزخند زد. " کی تو رو هارد کرده؟" در حالی که لیام کنارش نشسته بود با لحن شیطونی پرسید. لیام با خنده شرم اوری جواب داد : "متاسفم، این واقعا خجالت اوره." 


"خب بچه ها، بیایید بریم. هر کاری می خواید بکنید ، و یادتون نره همو لمس کنید"



لیام کمرش رو روی سینه زین گذاشت و دستش رو دور گردن پسرک انداخت. اون کار خودشو رو خوب می دونست و می دونست که باید چه کار بکنه. اما احساس نفس زین روی گردنش، فشار خفیف دیکش به باسنش، چیزی که اون حس می کرد احساس جالبی نبود . لیام برای کنترل نفسش سعی کرد تمرکز کنه و به دوربین خیره شد و یکی از پاهاش رو خم کرد



لیام به طرز دردناکی هارد بود و وضعیت جوری بود که زین هم توی همین وضعیت بود که فقط اوضاع رو بدتر می‌کرد. بعد از چند دقیقه لیام روی مبل دراز کشیده بود و زین بالای سرش بود و گردن پسر کوچیکتر رو گاز می گرفت. زین با پوزخند زمزمه کرد" به ما گفتن که همو لمس کنیم ، پس فکر نکنم اشکالی داشته باشه". با این حرف دستش رو دور دیک هارد لیام حلقه کرد. پسر کوچیکتر لبش رو گاز گرفت تا جلوی نالش رو بگیره. اون چش بود ؟ به خاطر خدا اون باید تمومش کنه . اون نمی تونست به سکس فکر کنه، نه اینجا، نه الان. ولی زین داشت دیوونش میکرد.


اون نمی‌تونست به تمام کارهایی که می‌خواد با مرد سکسی که روی اون دراز کشیده بود فکر کنه ، نباید میکرد . اون ارزو میکرد کاش می تونست بقیه رو بیرون کنه و روی این مبل زین رو مجبور کنه به فاکش بده .



"عالیه پسرا ، عالیه! این دقیقاً همون چیزیه که ما می خوایم!" منیجر با هیجان گفت و فکرای دیرتی لیام رو قطع کرد. "شوتاتون عالین. فقط چند شوت دیگه . نظرتون با چند تا عکس روی دیوار چیه؟" هر دو پسر سرشون روتکون دادن و بلند شدن تا به سمت دیوار برن. زین به دیوار لم داد و لیام جلوی اون وایستاد و شونه اش رو گرفت. اون هنوز مثل سنگ هارد بود، و نزدیک بودن به بدن زین بدون اینکه بتونه کاری انجام بده ،اوضاع رو بدتر می کرد. دستاش رو تا باسن پسر پایین اورد و خودش رو به اون نزدیک کرد و همچنان به دوربین نگاه می کرد. لیام تمام تلاشش رو می‌کرد تا خودش رو کنترل کنه، چون فقط با دیدن بدن برهنه زین می‌تونست بیاد. زین در حالی که فکر های اونو قطع کرد، دستاش رو روی کمر پسر کوچیکتر فشار داد و اون رو به اطراف چرخوند، که اینجوری پشت لیام روی سینه زین فشار داده میشد.



عالیه! حالا این پوزیشن واقعاً اوضاع رو برای لیام بدتر می کرد. دیک هارد زین به باسنش میخورد. لیام در حالی که سعی می کرد روی کاری که قرار بود انجام بده تمرکز کنه لبش رو گاز گرفت و دستش رو پشت گردن زین برد و همچنان به دوربین نگاه می کرد. زین تو اون لحظه خیلی هارد بود. پسر جوونتر انقدر به اون نزدیک بود که با یه حرکت می تونست اون رو لمس کنه، و اونو به فاک بده. وضعیت برای هر دو پسر به طرز دردناکی هات و سخت بود و هر کدوم توی شهوت غرق بودن. "میتونی خم بشی لیام؟" منیجر پرسید.



لیام چاره ای نداشت، بنابراین قبول کرد - نه اینکه عابیوسلی دوست نداشت جلوی زین خم بشه. دستاش رو روی استخون لگن زین گذاشت، صورتش به طرز فاکی به دیک پسر نزدیک شده بود. نفس هاش تند تند شد و خودش رو به خاطر حرفه ای نبودنش نفرین کرد. نمی تونست چشمش رو از دوربین برداره، و راحت میتونست پوزخند زین رو روی خودش حس کنه.



از زبون لیام



بالاخره عکاسی تموم شد .سمت چوب لباسی رفتم و سریع لباس پوشیدم. زین هم باکسر و شلوار جینش رو دوباره پوشید. در حالی که منیجر برای صحبت با ما اومده بود، زین کنار من وایستاد . "بچه ها، این عالی بود. من نمی تونم باور کنم که این شوتا چقدر عالین . شما دوتا کار فوق العاده ای انجام دادین." زین سرش روکج کرد و شونه هاش رو بالا انداخت و لبخند نرمی روی لباش نشست. "خیلی سرگرم کننده بود." تعجب کردم که چجوری زین می تونه در این مورد انقدر ریلکس باشه. گونه هام از خجالت سرخ شده بود و نمی دونستم چی بگم.منیجر رفت تا روی شوتا کار کنه و من و زین رو تنها گذاشت. " سو ، تو هم خوشت اومد؟" زین در حالی که دستاش رو توی جیبش می کرد، پرسید، و اون پوزخند فاکی از رو صورتش پاک نمیشد. 


"تو قطعاً از پسرایی که من معمولاً با اونا کار می کنم هات تر هستی." زین خندید. "تو خودت خیلی هاتی ." نمی دونستم چی جواب بدم. که البته فقط ممنونم تنها چیزی بود که از دهنم بیرون اومد.



بالاخره تونستم از اونجا بیام بیرون و مستقیم سمت توالت رفتم. من هنوز هارد بودم و کاملاً به اومدن نیاز داشتم. وارد اتاق اول شدم و سریع کمربندم رو باز کردم. همونطور که باکسرهام رو در می اوردم ، دیک هاردم از توی باکسرم بیرون اومد. سمت دیوار رفتم، یه دستم وزنم رو تحمل می کرد، دست دیگم رو محکم دور خودم پیچیده بودم. شروع کردم به حرکت و دستم رو بالا و پایین میبردم ، وقتی چشمام بسته شد ، لبم رو گاز گرفتم تا ناله ی بلندم رو خفه کنم . آخرین چیزی که می‌خواستم این بود که بقیه صدای ناله هام رو تو توالت بشنون.


البته نمیتونستم به زین فکر نکنم. صورت هات زین. مژه های زین ، دستای زین ، دیک زین لای باسنم... "فاکککککک" ناله ی بلندی کردم، لذت بزرگی زیر شکمم اومد. ناله ی بلندی کردم و صدای زین و صورت هاتش رو تصور کردم "فاککک زیننن ، فاکک...اه.."


از زبون زین



بی صدا در توالت رو باز کردم و به داخل یه نگاهی کردم. با شنیدن ناله های لیام لب هام به پوزخند باز شد. دقیقا همونی که فکر میکردم ، لیام تمام مدت عکاسی هارد بود و به محض اینکه عکاسی تموم شد سریع سمت توالت رفت. رفتم داخل و در رو پشت سرم بستم. می‌تونستم ناله‌های آروم لیام و صدای ضربان لمس دیکشو بشنوم. گوشم رو به در فشار دادم، فقط صدای ناله لیام رو شنیدم. "فاک زین..." صداش تند بود و ناله هاش بلندتر می شد. با ناله هاش حس میکردم توی باکسر من هم داشت اتفاقای بدی میفتاد.



دیگه نتونستم نگهش دارم در اتاقی که لیام توش بود رو زدم. "لیام؟ به کمک نیاز داری؟" ناله هاش متوقف شد و میتونستم لیام رو که از ترس و خجالت یخ زده رو تصور کنم "چ-چی؟" با صدای بلند و نفس نفس زدن گفت. "شاید بتونم توی کاری که انجام میدی بهت کمک کنم." مطمئن بودم که لیام قبولش میکنه.


بعد از چند ثانیه صدای ملتمس لیام توی دستشویی پیچید " زین ، لطفا" در رو باز کردم و با دیدن صحنه ی روبروم حس کردم میتونم همین الانشم بیام ، لیام دستشو به دیوار گرفته بود و اون یکی دستش دور دیکش حلقه شده بود . با دیدنم سرشو با خجالت انداخت پایین .

اروم سمتش رفتم و از پشت بهش چسبیدم .

" بیبی بوی منتظر ددی بود؟ هوم؟ بخاطر من هارد شدی ؟"

لیام ناله بلندی کرد و دستش از دور دیکش افتاد پایین ، دستم رو پایین بردم و دور دیکش حلقه کردم که ناله ی شبیه هق هق و گریه از دهنش بیرون اومد ، سرم رو نزدیک گوشش بردم و حس میکردم با هر کلمه ای که میگم خودم هم هاردتر میشدم

"دوست داری توت تلمبه بزنم؟ دوست داری دیکم دور سوراخ کوچیکت نبض بزنه بیبی بوی؟"

لیام با ناله بلندی به پشت روی شکمم افتاد که باعث شد باسنش به دیکم بخوره و ناله بلندی بکنم.

دستم رو از دور دیک لیام بر داشتم و به سمت خودم برش گردوندم. عرق روی صورت لیام ریخته بود و موهای قهوه ایش که خیلی خوب وایساده بود الان اشفته بود و لبای صورتیش از هم باز مونده بود . فاکی زیر لب گفتم و باکسرم رو پایین کشیدم.

"پینو میخوای ددی خشک خشک بفاکت بده؟"

با این حرفم ناله بلندی کرد و گرمایی رو نزدیک شکمم حس کردم ، لیام اومده بود و کارم راحت تر بود . نباید اون بیبی بوی میفهمید من بفاک دادن ادمای بی حال رو بیشتر دوست دارم.پس ۲ تا از انگشتامو یدفعه توش کردم که صدای جیغش توی دستشویی پیچید ، همزمان که توش قیچی میزدم لیام دستشو دور دیکم حلقه کرد که باعث شد هر دومون نالمون بیشتر بشه . صدای برخورد انگشتام با سوراخش باعث میشد هارد تر بشم ، و مطمئن بودم مثل سنگ سفت شدم . 


حرکت دست لیام دور دیکم کند تر شده بود ، میتونستم حس کنم باز سفت شده ، دیکم رو از دور دستش باز کردم و انگشتامو بیرون اوردم ، دیکم رو روی سوراخش گذاشتم ، میخواستم با این پسر فرفری درست برخورد کنم.

"ددی محکم بفاکم بده..بزار ...بیام زین..فاککککککک"

با حرفای لیام تمام نقشه هام بهم ریخت و یه ضرب واردش شدم ، دستای لیام اطرافم افتاد و جیغ میکشید ، منتظر موندم تا به سایزم عادت کنه . 

بعد از چند دقیقه شروع به حرکت کردم . صدای برخورد بدنامون و تکونای شدید لیام توی دستشویی پیچیده بود .

بعد از چند دقیقه ، لیام دستشو از دورم برداشت و روی توالت نشست ، باسنش رو بالاتر داد که دیکم بیشتر داخلش رفت .

با دیدن موزیشن اه بلندی کشیدم ، لیام روی تولت نشسته بود و دیکم هر بار که میرفت توی سوراخش به لبی توالت هم میخورد و باعث میشد لذت بیشتری توی بدنم پخش بشه . 

"زین من...دارم میام..."

موهاش رو کشیدم و دستمو دور دیکش حلقه کردم و حرکت دادم ، با صدای بلندی اسمم رو جیغ زد و دوب اره گرمی رو این بار روی دستم احساس کردم . ولی من هنوز نیومده بودم . بعد از چند تا ضربه توی لیام اومدم و با بی حالی روی سر لیام افتادم.


میتونستم صدای هق هق لیام رو بشنوم . یکم که بهتر شدم سرم رو بلند کردم که دیدم با چشمای پاپی وار نگاهم میکنه . حس کردم که با دیدن چشماش و اون مرواریدای بی رنگ چیزی توی دلم تکون خورد . دستام رو دور صورتش قاب گرفتم 

"چیشده پاپی پینو چرا گریه میکنی؟"

با دستاش که یکم روش کام ریخته بود به پایین اشاره کرد . که دیدم هنوزم دیکم توشه با گیجی نگاهش کردم که لیام با صدای بلندتری گریه کرد

"دیکت بزرگه زینی ، من درد دارم درش بیار "

با چشمای گیج بهش نگاه کردم و با صدای بلند زدم زیر خنده ، دیکم رو از سوراخ صورتی لیام بیرون کشیدم که صدای هق هقش کمتر شد ، روی پیشونی لیام بوسه ای زدم و باکسرش رو پاش کردم.

هنوز روی توالت نشسته بود و سرش رو این بار پایین انداخته بود .

"نظرت با راند دوم توی خونه من چیه پاپی پین؟"

لیام ناله ای کرد و سرشو بالا اورد .

"کیه که بدش بیاد زدی؟"

Report Page