Pink

Pink

Alba

کوک به سختی نفس میکشید و تماما درگیر بوسه شده بود.دست هاش روی بدن جیمین در حرکت بود و لمسش میکرد.مدام خودشو روی بدنش میکشید و انگار قرار نبود دست از بوسه برداره!

جیمین هومی گفت و به کوک اشاره داد لب هاشو ول کنه!جیمین گفت:اونا بیرونن عزیزم!

"نگران نباش تهیونگ حواسش هست تو چقدر هورنی شدی!

جیمین دومرتبه خجالت زده شد و کوک چونه اش رو گرفت و گفت:منم همینقدر میخوامت عزیزم از چی خجالت میکشی!این چند وقت تمرکزمون کم بود!حالا دیگه مانعی نداریم!

جیمین گردن کوک برای بوسه ای دیگه جلو کشید و کوک به سختی سعی کرد از شر لباس ها خلاص بشه!

جیمین با دیدن عضوش رحمی نکرد و جاشون رو عوض کرد و لباس باقی مونده در تن پسرو از بدنش خارج و به گوشه ای پرتاپ کرد.

ران هاشو گرفت و فشرد و بوسه ای زیر شکمش زد.کوک هیجان زده آهی کشید و حتی خودش نیم خیز شد.چون اون هم هنوز با بدنش خیلی آشنایی نداشت.به چشم های حریص و تاریک شده ی جیمین نگاه کرد.کوک موهای پسرو با دستش جمع کرد و گفت:میخوای انجامش بدی توت فرنگی؟

جیمین پلکی برای تایید زد و کوک لب هاشو لیسید و گفت:پس شروع کن خوشمزه ی من!

جیمین ران های پسرو میبوسید و مارکش میکرد.طوری که همه ی پوستش داشت به سرخی میزد و این برای کوک جالب بود.

داشتن پا جالب بود.خصوصا با افکاری که داشت از ذهن کوک رد میشد!

جیمین به عضو پسر که رسید لیسی زد و ناله ی بلندش رو در آورد.جیمین انگشتش رو به معنای سکوت جلوی دهانش گرفت.چون هنوز اون دو بیرون اتاق بودن!

کوک تایید کرد و جیمین سر عضو پسرو داخل دهانش برد.کوک هیجان زده دهانش باز موند و از کار جیمین لذت برد.جیمین مقدار بیشتری رو فروبرد و کوک دستش به سمت موهای خودش برد و سعی کرد فریاد نزنه!

جیمین خیلی عمیق و سریع انجامش داد.کمی خجالت زده بود اما واقعا ماهرانه انجامش میداد!

اون نمیخواست کوک سریع ارضا بشه پس سرشو فاصله داد و روی پسر خزید و بدنشو حرکت داد.دیکش مدام به شکم پسر کشیده میشد.کوک پوزخندی زد و جاشون رو عوض کرد.

انگشت هاشو بعد از مرطوب کردن داخل پسر کرد و ضربه میزد!صورتشو جلو آورد و لب های متورم پسرو بوسید و گفت:وقت لذت بردن توت فرنگیه!و عضوشو آهسته واردش کرد.

جیمین قوسی به کمرش داد و لبش رو گاز گرفت.عضو انسانی کوک کمی بزرگ تر بود و شکلش با قبلی متفاوت بود وکمی برای جیمین سخت بود!

کوک صورتش رو نزدیک پسر برد و روی لب هاش زمزمه کرد:بیبی راحته؟

جیمین صورت پسرو با دست هاش گرفت و آهی از درد کشید.اما تایید کرد و کوک لب هاشو بوسید و ضربه هاشو از سر گرفت.

جیمین جیغ ضعیفی زد وگفت:همونجا ضربه بزن!چنگال های خودش در باسن کوک فرو رفته بود و محکم فشارشون میداد!کوک لب هاشو روی گوشش قرار داده بود و ناله های شکسته ای میکرد.جیمین حال بهتری نداشت.هردو تعرق کرده بودن و تا انفجار فاصله ای نداشتن!

کوک دستشو دور عضو جیمین حلقه کرد و به سرعت بالا و پایین میکرد.با کام شدن طولانی و بی وقفش عضو جیمین رو محکم تر از قبل فشرد تا اینکه پسر هم همراه با ناله ی بی صدایی کام شد!





وقتی بیدار شدن عصر شده بود.اون دو نیاز به حموم داشتن و مهم تر از اون غذا!

جیمین امیدوار بود بتونه خودشو به حمام برسونه!سعی کرد از جاش بلند شه کمی پاهاش میلرزید اما راحت تر از قبل بود.آهسته درو باز کرد و داخل شد.کوک هنوز خواب بود و میتونست زودتر دوش بگیره!

خوشحال بود دوباره تو خشکی و تو خونه ی آشناست!خوشحال بود مشکلاتشون یجورایی تموم شده بود و میتونستن دیگه راحت زندگی کنن!

شامپو روی بدنش رو آب کشید و با تکیه زدن به دیوار به سمت حوله ی آویزان در رخت کن رفت.با خروجش از حمام کوک رو دید که نیمه برهنه نشسته و تی شرتش تنشه!با اون پاهای مارک شدش منظره ی زیبایی رو ساخته بود!

جیمین سریع بدنش رو خشک کرد و شرتی به پاش کرد.چون اینجا خونه ی نامجون بود اون لباس های زیادی داشت.

با موهای مرطوبش به طرف پسر اومد و موهای قرمزش رو بوسید.

"حالت خوبه عزیزم!؟

کوک خندید و جیمین در آغوش گرفت و گفت:اینو من باید بپرسم توت فرنگی!

"من خوبم!میخوای ببرمت حموم؟

حموم کردن برای کوک عجیب بود.چون اون همیشه داخل آب بود و خوب حمامی در کار نبود.قبلا هم برای احتیاجش به آب داخل وان جیمین میرفت!اما فقط لب زد:آره فک کنم!

جیمین گفت:از دیوارا کمک بگیر بیا داخل!ببخشید عشقم منم نمیتونم کمکت کنم!

کوک از جاش برخواست و گفت:میتونم خودم انجامش بدم عزیزم!

جیمین رفت داخل حمام و وان رو پر کرد و منتظر به کوک نگاه کرد.کوک خودش رو بهش رسوند و داخل وان شد.جیمین تی شرتش رو از تنش خارج کرد و روی صندلی کنارش نشست.به شامپوی مشکی رنگ کنارش اشاره کرد و لب زد:از اون برای موهات استفاده کن!

"ینی چیکار کنم؟

جیمین خندید و جلو رفت و مقداری کف دستش ریخت و نشونش داد و گفت:عشقم از این به موهات میزنی و ماساژ میدی تا کف کنه!برای شست و شوی موهاته!

و خودش کاری که گفته بود برای پسر انجام داد.

"ممنونم خوش مزه من با همه چیز آشنا نیستم!

"یادت میدم عزیزم!

نامجون در زد و جیمین صداش کرد تا بیاد داخل!

نامجون لب زد:شما کجایین؟

"ما حمامیم نامجون...

مرد لب زد:خیلی وقته تو اتاقین!چیزی لازم ندارین؟

جیمین آب روی موهای پسر ریخت و گفت:گرسنه ایم نامجون!

"باشه من دارم غذا آماده میکنم..اومدین بیرون حاضره!

جیمین تشکری کرد و نامجون از اتاق خارج شد.با خروجش تهیونگ هیجان زده لب زد:چی شد وسط کار بودن؟

"نه حمام بودن!

تهیونگ با فلس های طلایی رنگش درست مثل یک اثر هنری روی اپن لم داده بود و قسمتی از دم طلایی رنگش پایین اویزان شده بود.نامجون از دیدن مجسمه ی طلایی رو به روش هیجان زده شد و برای صدمین بار برای بوسیدنش جلو رفت.تهیونگ با لوندی دستشو دور گردنش انداخت و بوسیدش و گفت:ماهم بریم روی کار عزیزم؟

نامجون کمی جا خورد و تهیونگ گفت:انقدر مضطرب نشو!من دیگه نمیخوام تاپ باشم!میخواستم حد تحملت ببینم!میدونستی من میتونم ذهن آدمارو بخونم؟

نامجون شوکه نگاهش کرد و تهیونگ لب هاشو لیسید و گفت:بالاخره باید یجوری بهت اعتماد میکردم!

نامجون چیزی نگفت و تهیونگ ادامه داد:تو صادق ترین فردی هستی که دیدم!متاسفم که نگفتم عزیزم!

نامجون سرشو در گردن پسر گذاشت و گفت:اوه تو همه ی فکر های احمقانم شنیدی!

"همه ی همش رو هم که نه!هروقت خواستم!

نامجون خواست دور بشه که تهیونگ حلقه ی دستش رو تنگ تر کرد و اجازه نداد.

"لطفا آروم باش...میخوام ببوسمت به چیزای بد فکر نکن!همه چیز خوبه نامجون!

نامجون لبخند خسته ای زد و اجازه داد تهیونگ کارشو انجام بده!تا زمانی که طرفش تهیونگ بود هیچ اشکالی برای چیزی وجود نداشت.




جیمین موهای کوک رو خشک کرد.کارهای کوک براش خیلی بامزه بود.اونهم مثل خودش پسر کوچولویی بود که باید همه چیز رو دوباره از جیمین یادمیگرفت!

بعد از حمام از لباس های نامجون به تن پسر کرد و با کمک همدیگه از اتاق خارج شدن!البته کوک یکبار زمین خورد که جیمین بهش کمک کرد و خودشونو پیش اون دو رسوندن!

نامجون جلو اومد و دست هاشونو گرفت و کمک کرد روی کاناپه بشینن!

تهیونگ سرشو از آکواریوم بیرون آورد و گفت:چه خبر بچه ها!

جیمین لبش رو گاز گرفت و به کوک نگاه کرد و هردو خندیدند!

کوک جواب داد:فعلا گرسنه ایم!




هردو با شدت و ولع غذا میخوردند خصوصا جیمین که دلتنگ غذاهاشون شده بود و از نظر کوک هم مزه های جالب و جدیدی داشتن!اون عاشق استیک داخل بشقابش شده بود مثل اولین روزی که جیمین رو در حال استیک خوردن دید و از غذاش خورد!

کوک با دهن پر لب زد:شما دوتا میخواین چیکار کنین؟

تهیونگ جواب داد:شاید با نامجون رفتیم زیر آب!

کوک گفت:الهه قبول نمیکنه دوباره کسی تبدیل بشه!

"راستش من از قبل ازش معجون گرفتم!گفتم یه وقت لازمم میشه!درضمن نامجون خیلی دوست داره زیر آب رو ببینه!

"اوه تو بهم چیزی نگفتی!

تهیونگ چشمکی زد و کوک به غذا خوردن ادامه داد.تهیونگ گفت:شما میخواین چیکار کنین؟یعنی ...تو کوک!روی زمین میخوای چیکار کنی؟

کوک جواب داد:میخوام همه چیزو کشف کنم...ببینم چی روی خشکی وجود داره!

جیمین خندید و لب زد:عزیزم اگه بخوای همش رو کشف کنی ما پول زیادی نیاز داریم!

کوک لب زد:پول چیه؟

جیمین جواب داد:همون که باهاش خرید و فروش میکنیم!عزیزم!همون چیزی که باعث شد من تورو داشته باشم!

"یعنی مثل گنجینه های ما؟تهیونگ منظورشون اینه؟

نامجون لب زد:گنجینه؟

تهیونگ جواب داد:فکر کنم یه چیزی مثل همین!

کوک جواب داد:خوب من یه کلکسیون از صدف و الماس دارم!یعنی میتونیم ازشون استفاده کنیم؟

جیمین گفت:واو!جدا؟البته؟

"آره من خیلی از این چیزا دارم حتی یه کشتی مخروبه دیدم که توش فلزات طلایی رنگ داره!

نامجون جواب داد:اینطور که به نظر میرسه خیلی ثروتمند شدین جیمین!

جیمین خندید و لب زد:فکر کنم همینطوره!




چند روز بعدی اون دو دیگه راحت میتونستند حرکت کنند و داشتن برای رفتن به خونه ی جیمین آماده میشدن!

نامجون مدام با کوک و تهیونگ صحبت میکرد و از اونجا اطلاعات کسب میکرد.خوشحال بود که قراره به دریا بره و تغییر ماهیت بده!این واقعا شگفت انگیز بود!

بعد از اون اونا همراه با تهیونگ و نامجون کنار آب رفتن!جیمین کنارمرد نشسته بود.نامجون حسابی هیجان زده بود چون قرار بود تبدیل بشه!تهیونگ مدتی بود زیر آب رفته بود تا هم خبر ورود رو بده و هم معجون رو بیاره!کوک هم رفته بود تا تعدادی از جواهرات قیمتیش رو به سطح آب بیاره!

نامجون رو به جیمین گفت:مدتی که نیستم دلم برات تنگ میشه!

جیمین ابرویی بالا انداخت و نامجون گفت:فکر بدی نکن تو برام خاطره ی خوبی بودی و الانم دوست خوبی هستی!اما نزدیک!

جیمین لب زد:تو واقعا تهیونگ رو دوست داری؟

نامجون مکثی کرد و گفت:دوسش دارم!شاید جوری که تورو دوست داشتم!؟شاید کمتر شاید بیشتر!اما دارم!

جیمین سرش رو پایین انداخت و خوبه ای گفت.جیمین با چشم هاش در حال جست و جو بود تا اینکه دو سر رنگی با گوش های بزرگشون پیدا شدن!

جیمین لبخندی زد و اون دو سرشون رو از آب خارج کردن!

تهیونگ دستش رو به سمت نامجون دراز کرد و نامجون لباس هاش رو خارج کرد و داخل آب شد.کوک به همراه جعبه ی چوبی شکلی جلو اومد و با رسیدن به خشکی تبدیل شد.جیمین کمکش کرد و حوله ای بهش داد!پسر سینه خیز جلو اومد و جیمین خوشحال از دیدنش بوسیدش!

جیمین مثل نوزاد حوله رو دور بدنش گره زد و باهم به اون دو نگاه کردن که زیر آب ناپدید شده بودن!

چند دقیقه سکوت برقرار بود.کوک شرتکش رو پوشید و ناگهان نامجون و تهیونگ سر از آب بیرون آوردن!

جیمین اوهی گفت و کوک حیرت زده شد.نامجون یه پری نقره ای رنگ شده بود و کنار تهیونگ مثل طلا و نقره بودن!

جیمین از همون فاصله نگاهش کرد وگفت:مواظب خودتون باشین!و بعد از تکان دادن دست ازشون خداحافظی کردن!و شاهد ناپدید شدنشون زیر آب شدن!

جیمین لب زد:پدرمادرت از تصمیم تهیونگ چه واکنشی داشتن؟

"زیاد خوششون نیومد!اما یه خبر خوب دارم!یونگی با یه پری مونث آشنا شده!

"اوه این عالیه!

"آره اونا قراره بزودی باهم باشن و بچه دار بشن!و پدرمادرم کمی نرم تر شدن!چون هردو ما ناامیدشون کردیم!

"قیافه ی جیمین کمی جمع شد و گفت:حالا توام دوست داری برگردی به خونه؟

کوک پسرو بوسید و جعبه رو به دستش داد و گفت:خونه ی من تویی جیمین هرجا باشی در کنارتم!نگران چیزی نباش!فعلا قراره دنیارو ببینیم!

جیمین لبخندی زد و پسرو در آغوش گرفت.کوک سعی کرد روی پاهاش بایسته و گفت؛ برای ماجرا جویی های جدید آماده ای توت فرنگی؟

جیمین دستش رو به طرفش دراز کرد و گفت؛ آماده ام عزیزم!




Report Page