Pink

Pink

Alba

جیمین بعد از اینکه میکاپشو تکمیل کرد.نگاهی به پری دریایی کوچیکش انداخت و لبخندی زد.اصلا اون رو فراموش کرده بود!

وارد آشپزخانه شد و تنگ خیلی بزرگش رو برداشت.به طرف پری رفت و اون رو آهسته داخل تنگ گذاشت.موقعی که میخواست اونو داخل تنگ قرار بده بدن پری میلرزید.جیمین سرش رو بوسید و گفت؛ نترس کوچولو و اونو داخل تنگ رها کرد.

کوک با چشم های گرد شده سرشو از آب بیرون آورد و به جیمین نگاه کرد که در حالی که یه دستش به صورتش تکیه داده بود نگاهش میکرد.کوک سرشو بیشتر بیرون آورد و دستاشو از لبه ی تنگ گرفت.انگار یه علامت بود برای اینکه بوسه میخواست.

جیمین خندید و دوباره لباشو نزدیک کرد و سر پری رو بوسید.

کوک بعد از بوسه در حالی که سرخ شده بود رفت و پشت گیاهان تزئینی پنهان شد.

جیمین دو مرتبه خندید و دور شد.اون واقعا دوست داشتنی بود.



کوک مرتب از تنگش به جیمین نگاه میکرد که چطور جلوی تی وی میرقصه!

اون دنسر بود اما مثل الهه ها بود و کوک رو مجذوب خودش کرده بود.

گاهی پسر وسط رقص به طرفش برمی گشت و لبخندی میزد و باعث سرخ شدن گونه های کوک میشد.صاحب های قبلیش خیلی عجیب رفتار میکردن اونا مدام ازش عکس میگرفتن یا دائم تو دستشون میگرفتنش و اذیتش میکردن اما جیمین فقط بهش عشق می ورزید.کوک بر خلاف ظاهرش با قدرتی که داشت کاری کرده بود که همه ی صاحبانش به نوبت کلکشون رو میکند و حالا به دست جیمین رسیده بود.ولی اینبار همه چیز فرق می‌کرد اون میخواست خود واقعیش به جیمین نشون بده!

جیمین نفس زنان در حالی که آب مینوشید نزدیک تنگ کوک شد و سرشو که از تنگ دوباره بیرون اومده بود ناز کرد و گفت؛ اوه باید بهت غذا بدم!چی دوست داری؟

جیمین غذای خودش رو که شامل گوشت سرخ شده و سبزیجات بود بیرون آورد و روی میز گذاشت و غذای ماهی رو هم از کابینت خارج کرد و به طرف کوک اومد و داخل تنگش ریخت.

کوک با اخم به آشغال هایی که داخل تنگ میشد نگاه کرد و پشت گیاهان تزئینی پنهان شد اون هرگز قرار نبود این آشغال هارو بخوره!

جیمین چند دقیقه به تنگ نگاه کرد و دید.اون صورتی کوچولو قصد خوردن غذا هارو نداره!

"انگار خوشت نیومده عزیزم!

کوک از پشت گیاهان داشت نگاهش میکرد.اون آشغالا تنگش رو کثیف کرده بودن و به کوک واقعا برخورده بود.

جیمین گفت؛ بیا حداقل آبتو عوض کنم بیا عزیزم! متاسفم که دوست نداشتی!

کوک به سرعت اومد لبه ی تنگ و از لبه هاش گرفت.با اون همه غذا بزور تونست سرشو بیرون بیاره!

جیمین دستشو آورد جلو تا کوک بیاد رو دستش.کوک مکث کرد اما در نهایت کف دستش قرار گرفت.جیمین آروم بلندش کرد و با دست دیگش تنگ رو برداشت و به طرف شیر آب رفت.کوک رو در ظرفی دیگه قرار داد .تنگ رو خالی کرد و به سرعت پر آب کرد و به طرف پسر برگشت که داشت به غذای روی میزش نگاه میکرد و در حالی که با انگشت اشاره گردن و پشتشو ناز میکرد لب زد؛ فهمیدم عضله های کوچولوت چجوری درست شدن!

کوک اینبار فرار نکرد و در عوض لب هاشو به طرف جیمین غنچه کرد.جیمین قهقه زد و گفت؛ تو واقعا شیطونی! اما اشکالی نداره !

و لب هاشو جلو آورد و کل صورت کوک به خاطر بزرگی جیمین به لب هاش برخورد کرد!

کوک شوکه به لب های جیمین نگاه کرد که مثل یه توت فرنگی بزرگ صورتشو لمس کرده بود.جیمین اونو یاد کسی که تو دریا دوست داشت مینداخت.با این تفاوت که اون خیلی بدخلق بود و بعد به دام افتادن کوک اون رو فراموش کرد.

جیمین تنگ رو ، روی میزش قرار داد و صندلی رو کشید.تکه ای گوشت رو با چنگال جدا کرد و اونو با دست ریز تر کرد و سر انگشتش قرار داد و به طرفش گرفت.

کوک با خوشحالی انگشت جیمین رو با دستاش گرفت و به غذا گاز بزرگی زد.

جیمین خندید و گفت؛ دارم کم کم تصمیم میگیرم تورو هم بخورم! انقدر شیرین نباش!

کوک انگشت جیمین رو لیس زد که باعث خنده ی جیمین شد چون قلقلکش اومد.جیمین لقمه ای به دهانش برد و دید ماهی هنوز نگاهش میکنه!

جیمین خندید و گفت؛ تو واقعا خوراکت زیاده سوییت هارت! دوباره کارشو تکرار کرد.کوک به نظر راضی میومد.

در همین لحظه صدای زنگ در اومد و جیمین گفت؛ اوه بیبی حتما دوست پسرمه! مطمئنم ازش خوشت میاد!

اما کوک اخمی کرد چون میدونست قرار نیست این اتفاق بیفته!

جیمین با وارد شدن دوس پسرش در آغوشش پرید و بوسیدش.کوک لبه ی تنگ رو فشار میداد و با حرص به صحنه ی رو به روش خیره بود.هیچ کس حق نداشت صاحب برگزیده شدشو ببوسه! اصلا هیچ کس حق نداشت باهاش باشه!

جیمین دست نامجون رو گرفت و به طرف تنگ آورد و گفت؛ عزیزم این کوچولو رو تازه گرفتم! ازش خوشت میاد؟

نامجون نگاهی انداخت و هیجان زده گفت؛ خیلی کیوته! کی گرفتیش؟

"همین امروز!

نامجون سعی کرد نازش کنه اما کوک انگشتشو گاز گرفت.

نامجون دادی زد و انگشتشو عقب کشید و گفت؛ فکر کنم از من خوشش نمیاد! نکنه خطرناک باشه؟

جیمین متعجب به کوک نگاه کرد که اخم بدی رو صورت کوچولوش بود.اهسته لب زد؛ نه من اونو میبوسم اصلا اینجوری نیست! ببینش!

سپس لب هاشو جلو آورد و کوک از دو طرف لب هاش گرفت و بوسیدش!

نامجون زیاد از این وضعیت خوشش نیومد!حالا اون بود که اخم کرده بود! به نظرش اون موجود شیطانی بود.انگشتشو دوباره بوسید و دست جیمین گرفت گفت؛ عزیزم میشه برام یه نوشیدنی بیاری؟

جیمین به طرفش برگشت و گفت ؛ حتما!

با دور شدنش نامجون لب زد ؛ تو موجودی صورتی زشت بهتره ببینی کی کارتو میسازم!

کوک زبونشو در آورد و شونه بالا انداخت.نامجون زیر لب زمزمه کرد؛ عضله هاشو! تاحالا ماهی عضله ای ندیده بودم که دیدم! معلوم نیست چجور جانوری هستی! و غرغر کنان به طرف جیمین رفت.

اولین برخوردشون اصلا خوب به نظر نمی‌رسید!



Report Page