Pink

Pink

Alba

کوک احساس کرد علاقش به جیمین چند برابر شده. اون واقعا لذت برده بود.اهسته ماساژش داد و گفت؛ متاسفم که نمیتونم بهت کمک کنم عزیزم من برای کمک بهت به پا نیاز دارم!

جیمین صورتشو نوازش کرد و گفت؛ مشکلی نیست ! و از جاش برخواست و دوباره دوش آب رو باز کرد تا بدن چسبناک شدش رو بشوره!بدنش خسته بود و دلش میخواست به سرعت بخوابه!

کوک محو تماشای جیمین شد که چطور قطرات آب از روی بدنش سر می‌خوره و فرو میریزه!از باسن پسر گرفت و جلو کشیدش و لب زد؛ میشه تستش کنم؟فقط کنجکاوم!

جیمین از زاویه ای که پسرو نگاه میکرد میتونست با نگاه کردن به چشم هاشم ترن آن بشه و در حالی که عضوشو به لب هاش میکشید گفت ؛ میتونی انجامش بدی!




بعد از بلوجابی که کوک به پسر هدیه داد.جیمین کوک رو از حمام خارج کرد و روی تختش قرار داد.کوک دلش میخواست کنار هم بخابن اما چنین چیزی امکان پذیر نبود.جیمین دست به گوشای قشنگش کشید و گفت؛ باید برات یه آکواریوم بزرگ بگیرم عزیزم.....کوک موهای جیمین رو پشت گوشش انداخت و جواب داد؛ نیازی نیست من داخل تنگ راحتم چیزی که بهش نیاز دارم اقیانوسه جیمینم!

کوک بدون توجه به چیزی و به طور کاملا صادقانه این حرف رو زد! اما جیمین با حرفش دلگیر شد و احساس ناامنی پیدا کرد!با سکوت جیمین کوک تازه متوجه حرفش شد.کوک جیمین رو در آغوش گرفت و گفت؛ هرجایی برم تورو میبرم! جیمین به خیال پسر خندید و موهاشو بهم ریخت.اون با خودش فکر میکرد که چطور ممکنه با اون پسر زیر آب زندگی کنه؟

و اگه هم یک درصد هم ممکن میشد وابستگی هاش به اینجا چی میشد؟

البته وابستگی خاصی هم وجود نداشت چون دیگه نامجون وجود نداشت و پدر و مادرش رو مدت ها ندیده بود و اصلا به وجود جیمین اهمیت خاصی نمیدادند!

جیمین کلافه افکارشو کنار زد و بعد از کوچک شدن کوک اونو بوسید و داخل تنگ کنار تختش انداخت.با نگاه کردن بهش که لبه ی تنگ قرار گرفته بود خندید و با خودش فکر کرد که چطور اون کوچولو بفاکش داده!





نزدیک عصر جیمین از خواب بیدار شد.اون همیشه بعد سکسش می‌خوابید و این عادتو نمیتونست کنار بزاره.چند لحظه به روبه روش خیره موند تا اینکه نگاهش به کوک افتاد و یادش اومد که باید غذا بخورن! اون کوچولوی عضله ای حتما گرسنه شده بود!جیمین بلندش کرد و در حالی که در آغوش داشت به طرف آشپزخونه رفت.کوکو روی کاناپه قرار داد و وارد آشپزخونه شد.صدای کوک در اومد و گفت؛ وای جیمین دارم از گرسنگی میمیرم!اگه بیدار نمیشدی میخوردمت!

جیمین خندید و نگاهش کرد.کوک ادامه داد؛ چون تو یه توت فرنگی خوش بویی!جیمین قهقه زد و گفت؛ مگه خوردی؟ تو دریا توت فرنگی هست؟

" خونه ی یکی از صاحبام بچشون هی مینداخت تو تنگم! البته میفتاد رو سرم اما خوب وقتی تست کردم خیلی خوش طعم و خوش بو بود!

جیمین به طرف کوک رفت و گفت؛ ببخشید عزیزم که اول بهت غذای ماهی دادم! حالا چی دوست داری بخوری؟ کوک با خجالت لب زد؛ خوب من از گوشتی که روز اول دادی خیلی لذت بردم جیمین! جیمین گونه ی پسرو بوسید و گفت؛ باشه هرچی دلت میخواد درست میکنم! راستی فکر کنم تو یخچال دسر توت فرنگی هم داریم! هردو تازه وارد مود خوبی شده بودن که تلفن جیمین زنگ خورد.کوک سوالی سرشو تکون داد و جیمین گفت؛ نامجونه!

Report Page