P̆̈egasus̑̈

P̆̈egasus̑̈

@bts_fictions


SPOIL pt.14


- هی، جونگ‌کوکا...

+ هوم؟

دستم رو از لای موهاش بیرون آوردم و شستم رو به یکی از چشم‌هاش نزدیک کردم. آروم چشم‌هاش رو بست و بهم اجازه داد تا صندوقچه‌ی گنجش رو، از روی پلک‌هاش نوازش کنم.

- الان چه حسی داری؟

چشم‌هاش رو باز کرد و دوباره بهم زل زد. اما این‌بار نمی‌تونست روی یه نقطه متمرکزشون کنه! اون‌ها داشتن می‌لرزیدن و من این لرزش رو خیلی دوست داشتم!

حدس می‌زدم بگه : "خوشحالم، ذوق دارم، هیجان‌زده‌م"، یا چیزهایی مثل این...

اما اون در عوض، جمله‌ای رو به زبون آورد که باعث شد تهِ دلم خالی بشه و قلبم از اون بالا بالاها سقوط کنه...!


;)

Report Page