Pdf

Pdf

💃بانوی قرررری💃

👠سلام شب اول عقد من به خواهرشوهرم گفتم که من امشب آماده نیستما😂😂 فکر می کردم همین امشب کارم خلاصه

وقتی هم پیش هم خوابیدیم شوهرم میخواست لبمو ببوسه و اینا بعد من خیلی خجالت کشیدم آخه بلد نبودم🙈🙈

ـــــ

👠سلام ممنونم از کانال خوبتون

خاطره ی اولین شب عقدمون رو میخوام براتون بگم

ما تو خونه ی بابام اینا یه مراسم عقد گرفته بودیم که کلی خوش گذشت بعد برا شام همه مهمونا رفتن رستوران دیگه من با اون آرایش و لباس عروس نرفتم و با آقاییم تو خونه تنها موندیم ولی خیلی از هم خجالت می‌کشیدیم،از شانس برقا رفت این باعث شد که آقاییم از فرصت استفاده کنه و فقط بوسم کنه،بعدش که برقا اومدن آقاییم منو برداشت برد خارج از شهر تو جاده شب بود و تاریک تو جاده هم یه لبی ازم گرفت و برگردوند خونه....

سوتی منم اونجا بود که رژ لبم مهر شده بود به یقه ی پیرهن آقاییم و مادر شوهرم هی میگفت آخه رژ رو یقه چیکار میکنه....

خلاصه واقعا روز و شب خیلی خیلی خوبی بود یعنی تو این عالم نبودیم

با آرزوی خوشبختی برای همه❤️❤️

ــــ

👠 سلام ممنونم از کانال خوبتون...

ما چون به صورت کاملا سنتی ازدواج کردیم و من و آقایی تا حالا همدیگه رو به جز مراسم خاستگاری ندیده بودیم خیلی برام سخت بود و خیلی خجالت میکشیدم، بعد عقد هر کی رفت خونه ی خودش تا آخر شب دامادو بیارن خونه ی ما، ما خونمون دو طبقه س و منو همسر جان رفتیم بالا تا بخوابیم😉 وقتی رفتیم بالا من حتی روسریمو هم درنیاوردمو با یه لباس پوشیده بودم و تا نزدیکای صبح حرف میزدیم بعدش آقایی گفت خوابم میاد و بخوابیم، دراز که کشیدیم عشق جان خودشو زد به خواب و منم که دیدم خوابه دستشو گرفتم که ببینم چه حسی داره بعدش یهو چشاشو باز کرد و لبخند زد منم سرخ شده بودم ☺️ بعدشم محکم بغلم کرد و شروع کرد به خوردنم اما تا خواست کار دیگه ای انجام بده نزاشتم و تو بغل هم خوابیدیم... اون شب بهترین شب زندگیم بود یاده آقایی همه ش بهم میگفت چه بدن ژله ای داری😊😍

از اون شب تا حالا ۶ ماه میگذره

ــــ

👠سلام خعلی خعلی خسته نباشید💋🌹

میخام خاطره عقدمونو براتون بگم..

عقدمون خعلی خاطره خنده دار و خوبی شد برامون.عاقد ما طوری بود ک اول از داماد بله رو میگرفت دخترعمم که بالا سرم قند میسابید هول کردا بود صدا عاقدو نمیشنید خلاصه وقتی عاقد میگفت آیا وکیلم دخترعمم میگفت عروس رفته فلان کارو کنه😂😂بنده خدا داماد هی میخاست دهنشو باز کنه بله رو بگه دخترعمم میگفت عروس رفته...خلاصه عاقد عصبانی شد گفت بذار اقای داماد بله رو بگه بعد😂😂😂هروقت فیلمشو نگاه میکنم ریسه میرم از خنده..بعد عقد رفتیم ناهار و تا شب بیرون گشتیم.واسه شام رفتیم خونه مامانم تولد داداشم بود همه دور هم جمع شده بودیم.خعلی شب خوبی بود

آرزو میکنم همه جوونا بهم برسن خعلی حس خوبیه.آقاییم خعلی مرد خوبیه واسه من وهمه جوونا دعا کنین🌹🌹

ببخشید طولانی شد❤️

ـــــ

👠سلام . ما به دلایلی نشد که جشن عقد بگیریم به همین دلیل تو محضر و خیلی ساده عقد کردیم .من خیلی خجالت می کشیدم. شب اول پدرومادر و نامزدم اومدن خونمون پسرشون رو گذاشتن😁وخودشون رفتن. من رفتم پدر ومادر عشقمو خوش آمد کنم . بعد عشقم هی میگفت زوودی بیا .و من از خجالت سرخ شده بودم... دیگه بقیش بوووووق😊

ــــ

👠سلام من اولین شبی که پیشه شوهرم بودم شبه عقدم نبود...ما تازه نامزدشده بودیم و من دانشگاه توشهره دیگه قبول شدم زمانی که ازدانشگاه برگشتم اتوبوس ما خیلی تنداومد وما که قراربود صبح برسیم نصف شب رسیدیم واز اونجاکه شوهرم که پسرعموم هم هست قرابودبیادسراغم اومدو هرچی گفتم من و ببرخونه خودمون گفت نصفه شبه بزارصبح بشه.از اونور هم کسی خونشون نبود بجز دوستش..من و برد تو اتاق و برام تشک انداخت منم مذهبی گفتم نکنه میخوا اینجا بخوابی🤨..گفت نه.🙄....من کنار میخوام.😊.این بلا یواش یواش چنان هوشمندانه نزدیکم شدکه موقعه ای متوجه شدم که تو بغلش بودم🙈..ولی اولین شبه عقدمون هم باهم رفتیم شهربازی ..چون خانواده عموم شام خونه بابام دعوت بودن شوهرم بعده شهربازی منو برد خونه خودشون 😅و......بعدش منو بردخونه خودمون

ــــ

👠سلام ما همین پنجشنبه هفته پیش عقد کردیم 10ماه بود باهم بودیم بعد اینکه از محضر اومدیم بیرون رفتیم نهار دوتایی بعد نهار رفتیم خونه مادرشوهرم سه چهار ساعتی باهم تو اتاق بودیم چون دیگ صبر نداشتیم 🙊تاشب ک اگه مامانم اینا زنگ نمیزدن بازم برنمیگشتیم روز خیلی خوبی واسمون بود خیلی خوش گذشت به هردومون ایشالا قسمت همه عاشقاااا

ــــ

@tanzimkhanvade_96

Report Page