Pdf

Pdf

@tanzimkhanvade_96

ماجرای عـقد ارسالی اعضای کانال بانوی قری

ــــ

😈سلام اولین خاطره ی شب عقد من و اقاییم . اقایی اینقدر بغلم کرد که داشتم له میشدم بعد اینکه ولم کرد دید پیراهنش تمام رُژی شده بود نمیتونست از خجالت بیاد بیرون بعد منو فرستاد تا براش کت بیارم چون خیلی عجله داشتن باید برمیگشت تهران چون عقدمون شهرستان بود اقایی خیلی زود وابستم شده بود و نمیتونست ازم جدا شه ولی بخاطر مشقله کاری مجبور بود

ـــــ

😈سلام ممنون ازکانال قشنگتون🌺

راستش مابعدمحضریه جشن کوچیک گرفتیم،،،موقع رقصیدن آبجیم گیردادکه دست آقاتونوبگیربچرخ،،،منم سرخ شدم گفتم بیخیال،،انقدگف که یدفعه دستشوگرفتموچرخیدم

آقامون نگواون لحظه یه نگاه به سرتاپام انداخته بوده،،،آبجیم بعدش میگف زوم کرده بودروتاآقاتون😁گفتم بله خانومش خوشگل وبلاس دیگه😌

ــــ

😈سلام دوستان 😃

راستش منو همسر جان خیلی سخت بهم رسیدیم...واسه همین اونروزی که عقد کردیم خیلی خوشحال بودیم انگار دنیارو بهمون دادن😍اونروز تو محضر عقد کردیم و تو خونه جشن گرفتیم وقتی خونه بودیم شوهرم همش ممو به یه بهانه صدا میکرد تو اتاق همش بوسم میکرد و گازم میگرفت بغلم میکرد🥰شبشم پیش هم بودیم انقدر تو بغلش فشارم داد که دیگه داشتم خفه میشدم😂😍🥰😘

ــــــ

😈سلام بانو های عزیز

منو اقایی از مشهدیم واسه همین عقدمون هم توی حرم برگزار کردیم وقتی ک عقد کردیم همه نزدیکان بودن بعد اینکه کارا همه تموم شد ما دوتا رو فرستادن تا باهم برگردیم توی راه داخل حرم مادوتا با هم کنار هم راه میرفتیم من با چادر سفید و اقایی با کت و شلوار همه نگامون میکردن وقتی داخل ماشین شدیم اونقدر اقایی اهنگ خوند و شادی کرد ک من از خجالت داشتم ذوب میشدم ولی شب بسیار معرکه ای بود

ـــــ

😈سلام به دوستان عزیز

من 17 سالم بود عقد کردم شب عقد خیلی خجالت میکشیدم چون اشنایی نداشتم از قبل تا یکم روم باز باشه همسرم واسم لباس خریده بودن گفتن بپوش ببینم بهت میاد منم رفتم اتاق دیگه بعد که اومدم گفتن چرا اینجا نپوشیدی گفتم خجالت میکشم پیشتون گفت امشب چی خجالت نمیکشی🙈موقع خواب دوتا تشک پهن کردم بعد بهم گفتن واسه چی دوتا گفتم یکی واسه یکی واسه خودم همسری زد زیر خنده😂و یکیشو جمع کرد ولی تا صب بیدار بودم خوابم نمیبرد از استرس

ـــــ

😈سلام اولین شب عقدمون من خیلی خجالت میکشیدم من وشوهری رفتیم تواتاق بخوابیم اول نشستیم روی مبل کمی صحبت کردیم بعد آقائی رفت دراز کشید به من گفت نمیای گفتم میان اما باید کمی تشکامونو فاصله بدیم 😄😄آقائی گفت باشه منم آمدم کمی فاصله دادم و دراز کشیدم و رومو کردم اونور بهم گفت از بدت میاد😳😳گفتم نه این شد که رومو کردم طرف اقایی دستمو

گرفت وگفت بخوابیم کمی حرف زدیم وبعدش خوابیدیم امامن دستمو که گرفته بود داشتم میمردم ازخجالت هیچ دیگه همینطور دستان تو ست هم خوابیدیم خیلی شب خوبی بود خاطره شد

ــــ

😈سلام ممنون از کانال خوبتون ،من شب اول عقدم یه شب قبل حنابندونمون بود اقام درگیر شب حنابود و منم و فرداشم عروسیمون بود منم خونمون بدون اقامون خواهرمو دامادمون منو بردن بیرون و بهم بستنی دادن خیلی خوش گذشت هیچ وقت فراموش نمیکنم همه معمولا اون شب جشن میگیرن اما خونه ی ما هیچ خبری نبود و خواهرمو شوهرش برام یه شب خوب رقم زدن😍😊

ــــــ

😈خاطره شب اول عقدم

من و‌اقایی شش ماه نامزد بودیم

دانشجو یک دانشگاه بودیم

با هم اشنا اشنا بودیم😍😍

شبی که برامون جشن گرفتن و‌قرار شده بود ما امشبش باهم بخوابیم،به محض ورود به اتاق و دراوردن پیرهن عروس من توسط اقایی،یه سکس باحال و بیادموندنی داشتیم،بعدشم تو بغل هم خوابیدیم🥰🥰

شوهرم هنوزم میگه که سکس اون شب خیلی قشنگ بود.و اولین باری بود که من میفهمیدم لاپایی چیه و شوهرم یه عالمه خندید برام

هنوزم که شش سال ازون شب گذشته،سرکارم میزاره و میگه الان میفهمی لاپایی چیه😐😐😐

ـــــ

😈سلام ممنون از کانال خوبتون و مطالب عالی که میزارین

شب اول عقد ما من از ترسم نزاشتم آقام کاری بکنه و فقط رابطه بدون دخول داشتیم وسط عشق بازی من و آقام یه سوسک از روی پام رد شد و دیگه اون شب به جیغ و ترس از سوسک گذروندم 🤣🤣

@tanzimkhanvade_96

Report Page