Party
moony (ID: @kmoonlight77)t.me/bts_sub_love
از داخل اتاق پُرو داد زدی:جین از این یکی که دیگه اصلا خوشم نمیاد.
جین که دیگه حسابی کلافه شده بود از بیرون اتاق با داد جواب داد: یکی کجه اون یکی راسته، یکی صورتیه اَه اَه اون یکی قرمزه اصلا، این یکی مشکیه عمرا اون یکی آبیه اصلا و ابدا، میشه بفرمایید شما دقیقا از چی خوشت میاد؟!
از تو اتاق بل داد جواب دادی: خب وقتی خوشم نمیاد میگی چیکار کنم؟!، نکنه میخوای عین اوسگولا بلندشم بیام مهمونیِ جناب وورد واید هندسامِ کبیر؟!
جین درحالی که داشت خنده ی عصبی میکرد جواب داد: چرا چرت میگی! از صبح تا الان توی بیست و شش تا مغازه ی مختلف سی و هفتا لباس در انواع مدل ها و رنگهای متفاوت رو پوشیدی اما از یکیشونم خوشت نیومده و این برای تویی که هروقت میریم خرید تو همون مغازه ی اول خریدت تموم میشه بیش از حد غیرعادیه.
با حرص داد زدی: الان مثلا با این حرفت میخوای چی رو ثابت کنی جین؟!
جین که تازه متوجه تمام آدم هایی که توی پاساژ ایستاده بودن و با تعجب به مکالمه ی شما گوش میدادن شده بود سعی کرد تُن صداشو کمی پایین بیاره اما همچنان با داد ادامه داد: بنظرت چیو میخوام ثابت کنم! مثلا اینکه یونتان بلده هیپ هاپ برقصه و شبا با هوبی و جیمین تمرین میکنه یا اینکه مین هولی بلده رپ بخونه و با شوگا به صورت مخفی یه ترک ضبط کردن ، بنظرت کدوم گزینه؟!
درحالی که لباس نصفه و نیمه تنت بود و اون رو با دست روی سینهات نگه داشته بودی که نیفته با عصبانیت در رو جوری باز کردی که با شدت به دیوار برخورد کرد و صدای مَهیبی رو ایجاد کرد.
با عصبانیت به چشمهای جین زل زدی و با لحن تندی گفتی: خودتو مسخره کن کیم سوکجین، حوصله ی شنیدن این جُکای مسخرت رو ندارم. واقعا هدفت از این حرفا چیه؟!
دیدنت در اون وضعیت جین رو بیشتر از قبل عصبانی کرد و با دیدن آدمای بیشتری که ایندفعه چشم به شما دوخته بودن و تو رو توی اون وضعیت قضاوت میکردن و به بدنت خیره بودن از عصبانیت نفسش رو با صدا بیرون داد و برای کنترل خشمش دستاش رو مشت کرد و بلند داد زد: برگرد تو اتاق
ا/ت: این جواب من نیست
جین: بهت میگم برگرد تو اتاق زودباش.
با حرص و صدای بلند گفتی: حق نداری سر من داد بزنی کیم سوکجین.
با این حرفت نگاهش رو روی تمام اون آدما چرخوند و از جاش بلند شد. با قدم های محکم و چشمهای قرمز جوری به طرفت اومد که ناخودآگاه یه قدم به عقب برداشتی و وقتی بهت رسید توی اتاق پرو هُلت داد و خودشم پشتت وارد اتاق شد و در رو بست.
جین درحالی که بازوهات رو محکم گرفته بود و توی چشمهات زل زده بود گفت: میشه بگی مشکلت با این مهمونی کوفتی چیه؟!
درحالی که سعی میکردی بغضت رو کنترل کنی با اخم رو بهش گفتی: تازه میپرسی مشکلم چیه! جین تو اصلا تو این دو ماه به حرفهای من گوش میدادی؟ اصلا حرفام برات مهم بودن؟! اصلا منو ادم حساب میکردی؟ اصلا منو...
جین نذاشت حرفت رو کامل کنی و درحالی که انگشت اشارش رو به نشانهی سکوت روی لبهات میذاشت گفت: هوی ترمز، ترمز. من اصلا ازت نخواستم رپ بخونی، بهت گفتم دلیلت رو بگو.
دستش رو از روی لبهات کنار زدی و درحالی که صورتت رو ازش برمیگردوندی ادامه دادی: من از دوماه قبل برای این روز برنامه ریزی کردم. شبها اضافه کار موندم و حتی کارهای اضافه رو آوردم خونه و توی خونه مشغول کار بودم که بتونم برای یه روز دهن رئیسم رو ببندم و مرخصی بگیرم تا بتونیم به مهمونی خداحافظی یوجین اینا بریم خودتم خوب میدونی که فعلا دیگه نمیتونیم ببینیمشون و این آخرین دیدارمون خواهد بود. توی کل این دوماه هر روزش رو بهت یادآوری کردم که برنامه ای برای اون روز نذاری. جین یعنی دوستامون ارزششون برات در این حده؟!
و درحالی که تلاشت برای نگهداشتن بغضت با شکست مواجه شده بود اشکهات روی گونهات سرازیر شد.
جین: گفتی بهت گفتم مهمونی چندمه؟
ا/ت: بیست و یکم
جین: اونوقت مهمونی یوجین اینا چندمه؟
ا/ت: بیست و یکم همین ماه.
جین در حالی که میخندید گفت: مهمونیای که من دعوتم بیست و یکم ماه دیگست.
دوباره به طرفش برگشتی و گفتی: جین تو واقعا منو مسخره کردی یا چی؟!
جین خودش رو بهت نزدیک کرد و درحالی که داشت اشکهاتو پاک میکرد گفت: یاچی!
و بعد یهو لبهاشو به لبهات چسبوند که با این کارش جا خوردی و لباس از دستت ول شد و روی زمین افتاد.
لبهاشو نرم روی لبهات حرکت میداد و بوسه های شیرینی به لبهات میزد.
با این بوسه ها آشنا بودی. هروقت که ناراحتت میکرد برای معذرت خواهی اینطوری میبوسیدت. اگه جواب بوسه هاش رو میدادی یعنی بخشیده بودیش و اگر نه یعنی هنوز ازش ناراحت بودی.
با اینکه هنوز ازش ناراحت بودی اما این حواس پرتیش هم بدجور به خندهات مینداخت.
به آرومی دستات رو دور گردنش حلقه کردی و خواستی جواب بوسه های نرم و پشت سرهمش رو بدی که با کوبیده شدن در اتاق هر دو از جا پریدید و از هم جدا شدید.
فروشنده درحالی که با مشت به در اتاق پرو میزد داد زد: مشتری عزیز شما بیشتر از یک ساعته اتاق پرو رو اشغال کردید و حالا هم که دوتایی معلوم نیست چه کارهایی اون تو نکردید! میشه خواهش کنم زودتر کارهاتونو تموم کنید؟ مشتری ها منتظرن.
به طرف آینه برگشتی که با دیدن خودت که فقط لباس زیرت تنته جیغ بلندی کشیدی که جین رو سکته داد.
در رو باز کردی و با تمام توانت جین رو توی بغل فروشنده پرت کردی و درو محکم بستی
جین: میگما نظرت چیه اصلا همینطوری بریم مهمونی؟ توکه هیچی نپسندیدی هوم؟!
از تو اتاق داد زدی : یا کیم سوکجین تو...
جین: باشه.
ا/ت: من که هنوز چیز...
جین: غلط کردم
ا/ت: دیوونه. میخواستم بگم تو که خودت خوب میدونی کدومو پسندیدم.
جین: همون آبیه تو مغازه اولی.
( ذهن جین: هرچی بیشتر ایراد میگرفتی یعنی بیشتر خوشت اومده)
ا/ت: پس تا من لباس میپوشم برو بگیرش.
جین درحالی که لبخند میزد گفت: سایز ۳۶ اونی که دامنش بلند بود.
با خنده جواب دادی: آره.
جین درحالی که از مغازه خارج میشد گفت: درضمن جکای من اصلا هم مسخره نیست
ا/ت : اوکی