Part6

Part6

Admin Niyosha 2

رسیدم خونه رفتم تو اتاقم و میخواستم کاری که نانو(دوست ا. ت) گفته بود رو انجام برم…

گـشیمو برداشتم و زنگ زدم پلیس و حیلی اروم گفتم…

ببخشید من میخواستم یه چیزیو بهتون بگم

&: بفرما

☆شوگا: داشتم رد میشدم که دیدم از اتاق ا. ت یه صدایی میاد

_: ینفر منو به بردگی گرفته و بهم تجاوز کرد

&: لطفا ادرس و اسم اون فرد….

☆: هه… دارم برات..

_: خب ادرس… میخواستم ادرسو بدم که یهو شوگا اومد تو و گوشیو ازم گرفت و پرتش کرد تو دیوار

☆: خب ا.ت داشتی چه گوهی میخوردی(با داد)

_: خب… من… دوستم بود…

☆: که بهت تجاوز کردم هاا؟

_: خب… اره..

☆: اوکی

_: چ.. چکار میکنی؟… شوگا اومد طرفم و یه زنجیر ا تو کمد دراورد و منو باهاش به تخت بست.. توروخداا… من.. هقق کاری نکردم..

☆: خفه شوو

_: با یه حرکت لباسامو تو تنم جر داد و لباسای خودشم کند..

☆: که به پلیس زنگ میزنی هاا؟

_: نه هقق اشتبا شد هققق

☆: من خر نیستم

_: شوگا دستگاه ویبراتور رو از تو کمد درآورد و تا ته واردم کرد

☆:امیدوارم درسی برات بشه..

_: یهو روشنش کرد… از درد زیاد ناله ی بلندی کردم…

بعد چند مین خاموشش کرد و درش اورد و برای خودشو جایگزین کرد..

من که اصلا جونی نداشتم ناله کنم..مث یه مرده به تخت تکیه داده بودم..

بعد چهار بار ارضا شدن.. دست و پاهامو باز کرد..

☆: بیا اینجا

_: نمیتونم

☆: بیااا(با داد)...

_: چکار کنم؟

☆: بشین روش

_: نمیتونم دیگه

☆: حرف نباشه

_:مجبور بودم کاری رو که میگه انجام بدم.. رفتم روی پاهاش ونشستم رو دیگش.. دردی نداشتم.. فک کنم دیگه توان نداشتم.. ☆: تند تر

_:نمیتونممم بفهمم

☆: باید بتونی

_: کمرمو گرفت و به سرعت بالا و پایین میکرد…

و برای بار چهارم ارضا شدم… و دیگه سیاهیی..

☆:ا. ت و من برای بار هفتم ارضا شدیم… یهو ا. ت افتاد رو من.. هرچی صداش زدم جواب نداد.. زنگ زدم تا دکتر بیاد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

☆: چیشده دکتر؟

_: متاسفانه رحمشون به شدت اسیب دیده… دفعه قبل گفتم که نباید تا یک ماه رابطه داشته باشه..

☆: باش اوکی..

اوفف چکار کردم..

لباسای ا. ت رو پوشیدم و کنارش خوابیدم…

……

ا. ت: با درد بسیاار شدیدی بیدار شدم و دیدم که شوگا از پشت بغلم کرده و خوابیده… ازت متنفرممم

تکون نخوردم تا بیدار نشه و دوباره اخلافش سگ نشه..

ولی شروع کردم به گریه کردن…

شوگا: با صدای گریه یکی از خواب بیدار شدم و دیدم ا.ت داره گریه میکنه…

☆: ا. ت… داری گریه میکنی؟

_: نکنم

☆: ببخشید

_: هه هرکاری خواستی با من میکنی و بعد میگی ببخشید؟

خواستم بلند شم که شوگا دستمو کشید و منو تو بغلش فشار داد..

☆: چرا کاری میکنی اعصابم خورد بشه؟

_: من چکار هققق کردم؟؟

☆: چرا زنگ زدی پلیس

_: چون اذیتم میکنیی

☆: ببخشید قول میدم دیگه اذیتت نکنم

_: نمیخواام.. ولم من عهه

☆:نمیزارم بری تا نگی منو بخشیدی

_: واسااا.. دقیقا چرا داری گریه میکنی؟

☆: خودت بهتر میدونی

_: کیوتتت شبیه گربه شدی..

☆: الان بخشیدی؟

_: اره اره

☆: یسس خب حالا پشتتو بکن طرف من

_: باشه

☆: اهاا الان شدحالا بخواب

_: واقعا هس خوبی داش که یکی از پش بغلت کنه


(برای پارت هفت نظر یادتون نره:)



Report Page