Part4

Part4

kim LiLi

یهو سردرد عجیبی سراغ جونگ کوک اومد...


جیمین با ترس از روی صندلی بلند شد و به سمت جونگ کوک رفت. اروم تکونش میداد و صداش میزد.

با دیدن اینکه جونگ کوک خوب نمیشه با دست های لرزونش گوشیش رو از توی جیبش درآورد و به تهیونگ و جیسونگ پیام داد...

سعی کرد اشک هاش رو کنترل کنه تا جیسونگ و تهیونگ برسن...


10دقیقه‌بعد:


با صدای پای چند نفر، جیمین به سمت اونا برگشت و با دیدن جیسونگ، تهیونگ، دکتر و ارشد لی خیالش راحت شد...


یکم عقب رفت تا دکتر بتونه خوب جونگ کوک رو معاینه کنه...


جیمین: دکتر... چیزی شده؟ مریض شده؟


تهیونگ: سرطان داره؟؟


جیسونگ: نگو که داره میمیرهه؟؟


جیمین: هقق تومور بدخیم؟؟


مینهو: هی هی... بس کنین چرا همه چی رو گنده میکنین او...


ولی با حرف اون سه پسر دیگه حرفی نزد.


جیمین، تهیونگ، جیسونگ: وقتی هیچی نمیگه دیگه باید چی بگیمم، هومممم؟؟؟


دکتر اروم خندید و جواب شونو داد: زیاد گنده اش نکنین، این سردرد براش عادیه... احتمالا توی اینده هم سردرد داشته باشه، بحاطر ضربه ایه که به سرش خورده!!


جیمین: ضربه؟؟


دکتر: اره، تازه که اومده بود بهم میگفت تنها جیزی که یادشه اینه که سرش با یه جایی محکم برخورد کرده بود...


تهیونگ: حالا باید چیکار کنیم؟


دکتر: بزاریم استراحت کنه... خودش خوب میشه من چندتا داروی گیاهی هم این اطراف پیدا کردم، براش درست میکنم تا حالش بهتر شه!


و بعد ازشون فاصله گرفت اون چهار پسر برای احترام کمی خم شدن و بعد به حالت اولشون برگشتن.


__________

اتاق‌استراحت‌جونگ‌کوک:

درسته، مینهو و جونگ کوک قبلا باهم دوست بودن ولی کسی این موضوع رو نمیدونست... وقتی که دستبند جونگ کوک رو پیدا کرد خیلی خوشحال بود فکر میکرد به پیدا کردن دوستش نزدیک شده، ولی حالا که جونگ کوک پیداش شده بود، میخواست همه رو محو کنه... جونگ کوک حتی اون ادم مهربون قبلا نبود، شخصیتش کلا عوض شده بود...


جونگ کوک: تو منو میشناسی!؟


با صدای جونگ کوک به خودش اومد و آروم سرش رو تکوت داد: آره، کسی نمیدونه ولی ما بهترین دوست های هم بودیم...


جونگ کوک: اووو، خب میشه بهم بگی من دقیقا کیم اون پسره که شبیه موچیه کیه و بقیه چیز ها...


مینهو: خب تو جئون جونگ کوکی و...


جونگ کوک: اسم و سن و بقیه چیزهارو میدونم، تو فقط بهم بگو شغلم چیه و این ادمای اطرافم کین و...


مینهو: خب تو مهندس معدنی و جیمین دوست پسرت و تهیونگ هم مهندس معدنن و هان جیسونگ هم خبرنگاره و...


جونگ کوک: بهم بگو چجوری با پارک جیمین اشنا شدم!؟؟


مینهو: طبق چیزی که قبلا بهم گفتی تو ارشد جیمین بودی و اونجا باهم اشنا شدین و توی دعوا بهم اعتراف کردین..


جونگ کوک: چقد مزخرف، اخه من عاشق چیش شدم... از اون قیافه اش یا از اون رفتاراش...[ کتک میقولی؟؟]


مینهو از پشت پنجره دید که جیمین داره به سمت اتاق میاد پس سعی کرد دهن جونگ کوک رو ببنده تا یه وقت جیمین رو ناراحت نکنه: هی هی فکر کنم دیگه بسه چون عاشق پیشه ات داره میاد...


جونگ کوک: هوففف، اصن چرا من با ا...


حرف جونگ کوک با صدای پرت شدن چیزی قطع شد...

بهم نگاه کردن و بعد به سمت بیرون رفتن...

میدونم این پارت کم بودد

خیلی معذرت میخواممم پارت بعدی بیشترههههه

و لوطفا کامنت بزارین و دلمو با نظرات تون خوش کنید:))

Report Page