Part1

Part1

Succubus written by hdyh

چند سالی بود که میخواستم نفر اول بین دیوای لیلین باشم هم منتظر یه فرصتم هم زمان میخوام تا قدرتامو جمع کنم

از وقتی یادمه میخواستم یه سوکوبوس خاص باشم نمیخواستم مثل هزاران دیو لیلینی باشم که کسی ازشون یادی نمیکنه من میخوام یه افسانه باشم 

کسی که هزاران هزارن سال پس از مرگش هم خاطرش زنده باشه من مرده ای میشم که زندس

من مالیا تاج و تخت سوکوبوس هارو میخوام نه فقط اون من مالکیت کل دیوای لیلین رو برای خودم میخوام میشم جوون ترین ملکه ی دیو های لیلین

+مالیااااااااااا

با جیغ سیندی به خودم اومدم

- چته سی؟چی میگی؟

+الا یک ساعته دارم صدات میکنم دیرت نشه 

- ببخشید داشتم فک میکردم مرسی ازت

+ فقط مالی منو فراموش نکنیا

- نه نمیکنم

سیندی تنها کسیه که از نقشه ی من خبر داره برای همین هر بار ک میخوام برم بهم میگه منو فراموش نکنی میترسه که تنهاش بزارم

گونشو بوسیدمو دوییدم سمت در همون موقع که میپریدم صدای غرغرش میمومد

امروزم یه روز عادیه دیگس فقط خوبیه این دنیا اینه کهد تا زمانی که زمان کارت نرسه مال خودتیو میتونی فکر کنی حالا نه که من موقع کار اصلا فکر نمیکنم

هم نوعای من کارشونو از دوساعت دیگه شروع میکنن ولی من از الان باید برم تا هم زمان با اونا کارم تموم شه

برای جمع کردن قدرت زیاد تو زمان کم مجبورم جای اینکه هر شب با یه نفر باشم با پنج شیش نفر باشم و باید کارمو تو کمتر از یه هفته باهاشون تموم میکردم

سعی کردم هر چی سریع تر به خونه ی مایکل برسم به اندازه کافی دیرم شده بود

مایکل یه پروژه ی چهل ساله بود که پنج روز بود روش کار میکردم ازدواج نکرده بود درسته ما سوکوبوسا دنبال جووناییم ولی جوونا دیر میخوابن برای همین اولین کیسمو میانسال انتخاب میکنم تا زود تر بخوابه 

از دیوار خونه رد شدمو رفتم تو هنوز ساعت یازده نشده بود ولی خب مایکل تو خواب عمیقی بود ی نفس عمیق کشیدمو میرم تا کارو شروع کنم همزمان با اینکه داشتم با بدن مایکل ور میرفتم مثل همیشه چشمم به عکس خانوادگیش افتاد و به فکر فرو رفتم

چرا ما خانواده نداریم؟؟؟

...

فکر کنم فردا کار مایکل تمومه

بعد مایکل نوبت جیسنه جوون تر از مایکله تقریبا 27 سالشه اون نفر دومه چون زود ارضا میشه برای همین کارم زود تر تموم میشه و میرم سراغ بعدی 

هیچی برام تازگی و لذت نداره فقط میخوام به هدفم برسم 

تو راه اقامتگاه جیسن حضور یه اینکوبوس رو حس کردم

حس کردن حضورشون عجیب نیست ولی این ساعت عجیبه هنوز ساعت دوازده نشده و یک ساعت تا شروع کار بقیه مونده چرا الان مشغول کاره؟؟؟

اصلن به من چه

به در خونه ی جیسن رسیدم ولی...

Report Page